# fa/1vMrbuLKJAq1.xml.gz
# ml/1vMrbuLKJAq1.xml.gz


(src)="1"> حوا عبدی : بیست سال گذشته برای سومالی فقط جنگ بوده است . حوا عبدی : بیست سال گذشته برای سومالی فقط جنگ بوده است . لذا هیچ کار یا غذایی نبوده است . بچه ها ، بیشتر آنها ، از سو تغذیه رنج می برند ، مانند این . بچه ها ، بیشتر آنها ، از سو تغذیه رنج می برند ، مانند این . دیگو محمد : خوب ، آنطور که می دانید ، همیشه در جنگ داخلی ، کسانی که بیشترین آسیب را می بینند ، زنان و کودکان هستند . همیشه در جنگ داخلی ، کسانی که بیشترین آسیب را می بینند ، زنان و کودکان هستند . لذا بیماران ما زنان و کودکان هستند . و آنها قسمت ورودی بیمارستان ما هستند . این خانه ما است ، ما به آنها خوش آمد می گوییم . این اردوگاهی است که ما برای جمعیت نود هزار نفری خود داریم ، این اردوگاهی است که ما برای جمعیت نود هزار نفری خود داریم ، که بیش از هفتاد و پنج درصد آن کودکان و زنان هستند . پت میچل : این بیمارستان شما است ، و این داخل آن است . حوا عبدی : ما در اینجا عمل های جراحی سزارین و یا جراحی های دیگری انجام می دهیم چرا که مردم نیاز به کمک دارند . هیچ دولتی برای حمایت از آنها نیست . هر روز صبح ما حدود چهارصد بیمار داریم ، شاید اندکی بیشتر یا کمتر ، اما برخی مواقع فقط پنج دکتر داریم و شانزده پرستار اما برخی مواقع فقط پنج دکتر داریم و شانزده پرستار و ما از نظر جسمی واقعا خسته می شویم تا همه آنها را ویزیت کنیم اما ما آنها که شرایط بدی دارند را می بینم و از به آنهایی که شرایطشان بد نیست ، برای روز بعد وقت می دهیم . این بسیار سخت است به آنهایی که شرایطشان بد نیست ، برای روز بعد وقت می دهیم . این بسیار سخت است و آنگونه که می بیند ، این زنی است که بچه اش را حمل می کند . و به این بیمارستان آمده است و آنگونه که می بیند ، این زنی است که بچه اش را حمل می کند . و به این بیمارستان آمده است او زنی است که خانه ای را ساخته است ، او زنی است که خانه ای را ساخته است ، این خانه اوست و ما مدرسه ای داریم ، این آینده روشن ما است ما این را دوسال پیش ساختیم ، یک مدرسه ابتدایی با هشتصد و پنجاه کودک ، و بیشتر انها زنان و دختران هستند هشتصد و پنجاه کودک ، و بیشتر انها زنان و دختران هستند ( تشویق ) مجری : و دکترهای شما گویا چند قانون بسیار مهم دارند که چه کسی می تواند آنجا درمان شود و چه کسی نمی تواند ؟ می شود به ما قانون پذیرش در آن بیمارستان را توضیح بدهید : حوا عبدی : افرادی که به ما مراجعه می کنند ، ما با آغوش باز می پذیریم . حوا عبدی : افرادی که به ما مراجعه می کنند ، ما با آغوش باز می پذیریم . ما با آنها هر چه که داریم را به اشتراک می گذاریم ما با آنها هر چه که داریم را به اشتراک می گذاریم اما تنها دو قانون وجود دارد : اولین قانون : هیچ تمایز و فرق گذاری قبیله ای و یا سیاسی در جامعه سومالی وجود ندارد . هیچ تمایز و فرق گذاری قبیله ای و یا سیاسی در جامعه سومالی وجود ندارد . هر کسی که چنین فرق هایی را قایل شوم ، ما او را به بیرون می اندازیم . قانون دوم : هیچ مردی حق کتک زدن زنش را ندارد . اگر مرد زنش را بزند ، ما او را در زندان می اندازیم . هیچ مردی حق کتک زدن زنش را ندارد . اگر مرد زنش را بزند ، ما او را در زندان می اندازیم . هیچ مردی حق کتک زدن زنش را ندارد . اگر مرد زنش را بزند ، ما او را در زندان می اندازیم . و ما افراد بزرگ جامعه را فرامی خوانیم ، تا آن زمان که آنها مشکل را حل کنند ، ما او را رها نمی سازیم . و ما افراد بزرگ جامعه را فرامی خوانیم ، تا آن زمان که آنها مشکل را حل کنند ، ما او را رها نمی سازیم . و ما افراد بزرگ جامعه را فرامی خوانیم ، تا آن زمان که آنها مشکل را حل کنند ، ما او را رها نمی سازیم . این قانون دوم است . تشویق و چیز دیگری که من متوجه شدم ، زنان قوی ترین افراد جامعه در تمام دنیا هستند . و چیز دیگری که من متوجه شدم ، زنان قوی ترین افراد جامعه در تمام دنیا هستند . و چیز دیگری که من متوجه شدم ، زنان قوی ترین افراد جامعه در تمام دنیا هستند . چرا که در این بیست سال گذشته ، زنان سومالی قد علم کرده اند . چرا که در این بیست سال گذشته ، زنان سومالی قد علم کرده اند . آنها رهبر بوده اند و ما رهبران جامعه خودمان هستیم و و امید برای نسل های آینده . آنها رهبر بوده اند و ما رهبران جامعه خودمان هستیم و و امید برای نسل های آینده . آنها رهبر بوده اند و ما رهبران جامعه خودمان هستیم و و امید برای نسل های آینده . آنها رهبر بوده اند و ما رهبران جامعه خودمان هستیم و و امید برای نسل های آینده . ما فقط افراد نا امید و قربانیان جنگ داخلی نیستم . ما فقط افراد نا امید و قربانیان جنگ داخلی نیستم . ما می توانیم مشکلات را حل کنیم ، ما می توانیم همه کاری بکنیم . ما می توانیم مشکلات را حل کنیم ، ما می توانیم همه کاری بکنیم . تشویق پزشک دختر : آنجنان که مادر من کفت ، ما امید برای اینده هستیم و تنها مردان هستند که در سومالی می کشند . لذا ما با این دو قانون یاد شده کار را شروع کردیم . در اردوگاهی با نودهزار نفر آدم ، شما یا باید قانون بگذارید و یا شاهد دعوا و جنگ باشید ، لذا هیچ تمایز قبیله ای نیست ، و هیچ مردی حق کتک زدن زنش را ندارد . و ما یک انبار کوچک داریم که آنرا به زندان تبدیل کرده ایم و اگر شما زنتان را بزنید ، به آنجا منتقل می شوید . تشویق لذا قدرت بخشی به زنان ، این شانس را می دهد که ما برای کمک به آنها حضور داشته باشیم و انها تنها نباشند . مجری : شما یک کلینیک پزشکی اداره می کنید : این کلینیک مقدار زیادی خدمات پزشکی به مردمی که به آن دسترسی ندارند ، ارایه می دهد . همچنین شما یک جامعه را اداره می کنید ، شما قانون خودتان را گذاشته اید ، که در آن زنان و کودکان یک امنیت متفاوتی را دریافت می کنند . شما قانون خودتان را گذاشته اید ، که در آن زنان و کودکان یک امنیت متفاوتی را دریافت می کنند . شما قانون خودتان را گذاشته اید ، که در آن زنان و کودکان یک امنیت متفاوتی را دریافت می کنند . دکتر عبدی ، برای ما درباره تصمیم های خود صحبت کنید و همینطور شما دکتر محمد، از تصمیم خود برای کار با یکدیگر ، برای اینکه پزشک شوید ، و همینطور شما دکتر محمد، از تصمیم خود برای کار با یکدیگر ، برای اینکه پزشک شوید ، و همینطور شما دکتر محمد، از تصمیم خود برای کار با یکدیگر ، برای اینکه پزشک شوید ، و با مادرتان در آن شرایط کار کنید . دکتر هاوا عبدی : در سن من -- چرا که من سال 1947به دنیا آمده ام -- دکتر هاوا عبدی : در سن من -- چرا که من سال 1947به دنیا آمده ام -- ما در آن زمان حکومت قانون و نظم داشتیم ما در آن زمان حکومت قانون و نظم داشتیم اما یک روز ، من به بیمارستان رفتم و مادر مریض بود اما یک روز ، من به بیمارستان رفتم و مادر مریض بود و من در بیمارستان دیدم که چگونه پزشکان مادرم را معالجه کردند ، و چگونه به معالجه افراد بیمار ، همت گماشته بودند ، و چگونه به معالجه افراد بیمار ، همت گماشته بودند ، من آنها را ستایش کردم و تصمیم گرفتم که پزشک شوم . من آنها را ستایش کردم و تصمیم گرفتم که پزشک شوم . متاسفانه مادرم مرد ، زمانی که من دوازه ساله بودم ، متاسفانه مادرم مرد ، زمانی که من دوازه ساله بودم ، انگاه پدرم به من اجازه داد تا برای رسیدن به آرزویم تلاش کنم . انگاه پدرم به من اجازه داد تا برای رسیدن به آرزویم تلاش کنم . مادرم به دلیل بیماری زنان مرد ، لذا من تصمیم گرفتم تا به پزشک زنان تبدیل شوم . مادرم به دلیل بیماری زنان مرد ، لذا من تصمیم گرفتم تا به پزشک زنان تبدیل شوم . مادرم به دلیل بیماری زنان مرد ، لذا من تصمیم گرفتم تا به پزشک زنان تبدیل شوم . مادرم به دلیل بیماری زنان مرد ، لذا من تصمیم گرفتم تا به پزشک زنان تبدیل شوم . این دلیل دکتر شدن من بود . لذا دکتر دیگو توضیح خواهد داد . دکتر دیگو محمد : در مورد من ، مادرم از زمانی که من یک کودک بودم ، شروع به آماده سازی ما برای تبدیل شدن به یک دکتر کرده است . شاید من باید به یک تاریخ دان یا یک روزنامه نگار تبدیل می شدم . شاید من باید به یک تاریخ دان یا یک روزنامه نگار تبدیل می شدم . این کارها را دوست داشتم ، اما اینگونه نشد . زمانی که جنگ داخلی نظام هم چیز را از هم پاشانید ، من می دیدم که چگونه مادرم به افرادی که نیاز دارند کمک می کند و چگونه وجود یک پزشک زنان برای زنان در سومالیا مهم است خصوصا برای زنان و دختران کمک می کند و چگونه وجود یک پزشک زنان برای زنان در سومالیا مهم است خصوصا برای زنان و دختران کمک می کند و چگونه وجود یک پزشک زنان برای زنان در سومالیا مهم است خصوصا برای زنان و دختران کمک می کند و چگونه وجود یک پزشک زنان برای زنان در سومالیا مهم است خصوصا برای زنان و دختران و من فکر کردم شاید بتوانم به شکل یک دکتر زنان ، کار خبرنگاری یا تاریخ نگاری انجام دهم . خنده حضار لذا من به روسیه رفتم ، و البته مادرم نیز در زمان شوروی کمونیستی در روسیه درس خواهنده است . لذا من به روسیه رفتم ، و البته مادرم نیز در زمان شوروی کمونیستی در روسیه درس خواهنده است . لذا بخشی از شخصیت ما پشت زمینه ای از آموزش های سخت دوران کمونیستی داشته باشد . لذا بخشی از شخصیت ما پشت زمینه ای از آموزش های سخت دوران کمونیستی داشته باشد . لذا اینگونه بود که من تصمیم گرفتم که بخشی از کار مادرم را انجام دهم . خواهرم متفاوت بوده است . او اینجاست ، او نیز دکتر است . او نیز در روسیه فارغ التحصیل شده است . خواهرم متفاوت بوده است . او اینجاست ، او نیز دکتر است . او نیز در روسیه فارغ التحصیل شده است . خواهرم متفاوت بوده است . او اینجاست ، او نیز دکتر است . او نیز در روسیه فارغ التحصیل شده است . تشویق حضار و برای کار با مادرم برگشته است و این چیزی است که ما از جنگ داخلی دیده ایم ، زمانی که من شانزده ساله و خواهرم یازده ساله بوده است ، زمانی که جنگ داخلی آغاز شد . زمانی که من شانزده ساله و خواهرم یازده ساله بوده است ، زمانی که جنگ داخلی آغاز شد . لذا مردمی که ما می دیدیم ، نیازمندی های بسیار داشتند ، خصوصا در ابتدای دهه نود ، لذا مردمی که ما می دیدیم ، نیازمندی های بسیار داشتند ، خصوصا در ابتدای دهه نود ، و این باعث شد تا ما به کشورمان برگردیم و خدمت به آنها شروع کنیم . و این باعث شد تا ما به کشورمان برگردیم و خدمت به آنها شروع کنیم . مجری : برای ما بگویید چه چیزی بزرگترین چالش برای کار کردن به عنوان مادر و دختر در چنین شرایط خطرناک و ترسناکی است ؟ کار کردن به عنوان مادر و دختر در چنین شرایط خطرناک و ترسناکی است ؟ کار کردن به عنوان مادر و دختر در چنین شرایط خطرناک و ترسناکی است ؟ حوا عبدی : من در شرایط سختی کار می کنم ، بسیار خطرناک . حوا عبدی : من در شرایط سختی کار می کنم ، بسیار خطرناک . زمانی که من مردمی را می دیدم که به ما نیاز دارند ، من برای کمک به آنها ایستادم . چرا که من می توانستم به آنها کمک کنم . من برای کمک به آنها ایستادم . چرا که من می توانستم به آنها کمک کنم . بسیاری از مردم به خارج فرار کردند . اما من با مردم باقی ماندم ، و همیشه تلاش کرده ام که کاری انجام دهم اما من با مردم باقی ماندم ، و همیشه تلاش کرده ام که کاری انجام دهم هر چند کارهایی کوچک ، من در همان موقعیت خودم موفق بوده ام . هر چند کارهایی کوچک ، من در همان موقعیت خودم موفق بوده ام . و اکنون اردوگاه ما نودهزار نفر جمعیت دارد ، مردمی که به یکدیگر احترام می گذارند و با یکدیگر نمی جنگند . مردمی که به یکدیگر احترام می گذارند و با یکدیگر نمی جنگند . ما تلاش کرده ایم تا بر روی پای خود بیاستیم . تا کاری کنیم ، هرچند کارهایی کوچک ، برای مردم خودمان . و من از دخترانم متشکرم . زمانی که آنها نزد من می‌ آیند ، به من برای معالجه افراد کمک میکنند ، و من از دخترانم متشکرم . زمانی که آنها نزد من می‌ آیند ، به من برای معالجه افراد کمک میکنند ، و من از دخترانم متشکرم . زمانی که آنها نزد من می‌ آیند ، به من برای معالجه افراد کمک میکنند ، برای کمک کردن به مردم . آنها همه کاری برای مردم کردند . آنها تمام کارهایی که من توقع داشتم را انجام داده اند . آنها همه کاری برای مردم کردند . آنها تمام کارهایی که من توقع داشتم را انجام داده اند . مجری : بهترین قسمت از کار کردن با مادرتان چیست ؟ مجری : بهترین قسمت از کار کردن با مادرتان چیست ؟ و چه قسمتی از آن چالش برانگیزترین آن است ؟ دکتر دیگو محمد : او بسیار سختگیر است ، این چالش برانگیزترین قسمتش است . او همیشه از ما انتظار دارد که کار بیشتری انجام دهیم . و زمانی که واقعا فکر می کنیم که قادر به انجام آن نباشیم ، او ما را تحت فشار می گذارد و ما انجامش می دهیم . این بهترین قسمت کار است . او به ما آموزش داده است تا چگونه آدم های بهتری باشیم ، او به ما آموزش داده است تا چگونه آدم های بهتری باشیم ، و چگونه ساعت های طولانی کار در کلینک را تحمل کنیم ، با سیصد مریض در روز و ده یا بیست عمل جراحی در روز ، با سیصد مریض در روز و ده یا بیست عمل جراحی در روز ، و همچنان قادر باشیم که اردوگاه را اداره کنیم ، این روشی است که او ما را آموزش داده است . و همچنان قادر باشیم که اردوگاه را اداره کنیم ، این روشی است که او ما را آموزش داده است . محل کار ما به مانند یک دفتر شیک و زیبا در اینجا نیست ، شما با معالجه بیست مریض خسته می شوید . محل کار ما به مانند یک دفتر شیک و زیبا در اینجا نیست ، شما با معالجه بیست مریض خسته می شوید . اما در اردوگاه ، سیصد مریض معالجه می کیند ، بیست عمل جراحی پیش رو دارید و زندگی نودهزار نفر را باید مدیریت کنید . مجری : و البته شما این زحمت را برای هدفی بزرگ می کشید . زندگی نودهزار نفر را باید مدیریت کنید . مجری : و البته شما این زحمت را برای هدفی بزرگ می کشید . تشویق صبر کنید ، صبر کنید . حوا عبدی : متشکرم دکتر دیگو محمد : متشکرم تشویق حضار حوا عبدی : بسیار متشکرم
(trg)="1"> ഹവ അബ്ദി : ഒത്തിരി ആള്‍ക്കാര്‍ 20 വര്‍ഷമായി സോമാലിയെക്കായി പോരാടുകയാണ് അവര്‍ക്ക് ജോലിയോ ഭക്ഷണമോ ഇല്ല . അവരുടെ കുട്ടികളില്‍ പലരും ഭക്ഷണകുറവ് ബാധിച്ചു , ഇത് പോലെ . ടികോ മൊഹമ്മദ്‌ : നിങ്ങള്‍ക്ക് അറിയാമല്ലോ ഒരു ആന്തരിക കലാപത്തില്‍ എപ്പോഴും സ്ത്രീകളും കുട്ടികളും ആണ് ഏറ്റവും ബാധിക്കപെടുന്നത് . അതിനാല്‍ ഞങ്ങളുടെ രോഗികള്‍ സ്ത്രീകളും കുട്ടികളും ആണ് . അവര്‍ ഞങ്ങളുടെ അങ്കണത്തില്‍ ആണ് ഇത് ഞങ്ങളുടെ വീടാണ് , ഞങ്ങള്‍ അവരെ സ്വാഗതം ചെയ്യുന്നു ഇത് ഞങ്ങളുടെ ഇപ്പോഴത്തെ താവളം ആണ് 90000 ആള്‍ക്കാര്‍ ഉണ്ട് ഇവിടെ അതില്‍ 75 ശതമാനം സ്ത്രീകളും കുട്ടികളും പാറ്റ് മിച്ചെല്‍ : അപ്പോള്‍ ഇത് നിങ്ങളുടെ ആശുപത്രിയുടെ അകം ആണല്ലേ .. ഞങ്ങള്‍ സിസേറിയനും മറ്റു ശസ്ത്രക്രിയകളും ഇവിടെ ചെയ്യാറുണ്ട് കാരണം ജനങ്ങള്‍ക്ക്‌ സഹായം ആവശ്യമാണ് . അവരെ സംരക്ഷിക്കാന്‍ ഒരു സര്‍ക്കാരും ഇല്ല .
(trg)="2"> DM : എന്നും രാവിലെ ഏതാണ്ട് 400 രോഗികള്‍ കാണും , ചിലപ്പോള്‍ അതില്‍ കൂടുതലോ കുറവോ . പക്ഷെ ചിലപ്പോള്‍ ഞങ്ങള്‍ വെറും 5 ഡോക്ടര്‍മാര്‍ മാത്രം പിന്നെ 16 നേഴ്സ്മാരും , എല്ലാ രോഗികളെ യും നോക്കി ഞങ്ങള്‍ തളര്‍ന്നു പോകും . അപ്പോള്‍ ഞങ്ങള്‍ രോഗം കൂടിയവരെ നോക്കിയിട്ട് മറ്റുള്ളവരെ പിറ്റേന്ന് നോക്കും ഇത് വളരെ കഷ്ടമേറിയ ജോലി ആണ് . നിങ്ങള്‍ക്ക് കാണാവുന്ന പോലെ , സ്ത്രീകള്‍ ആണ് കുട്ടികളെ കൊണ്ട് വരുന്നത് , സ്ത്രീകള്‍ ആണ് അധികവും വരുന്നത് സ്ത്രീകള്‍ ആണ് വീട് വയ്ക്കുന്നത് ഇത് അവരുടെ വീട് ആണ് പിന്നെ ഞങ്ങള്‍ക്ക് ഒരു സ്കൂള്‍ ഉണ്ടല്ലോ കഴിഞ്ഞ രണ്ടു വര്‍ഷമായി നടത്തി വരുന്ന സ്കൂളില്‍ 850 കുട്ടികള്‍ പഠിക്കുന്നുണ്ട് അതില്‍ മിക്കവാറും പെണ്‍കുട്ടികള്‍ .
(trg)="3"> ( കൈയടി )

# fa/26WoG8tT97tg.xml.gz
# ml/26WoG8tT97tg.xml.gz


(src)="1"> این کلمه به زبان چینی وجود دارد " Xiang " که به معنی بوی خوب دادن است ، این کلمه می‌تواند در توضیح یک گل ، غذا و در واقع هر چیز دیگری باشد اما همیشه یک توصیف مثبت برای چیزهای مختلف است ترجمه به زبان دیگری غیر از ماندارین کار دشواری است ما این کلمه را در زبان فیجی- هندی داریم که " تالانوا " نامیده می‌شود در واقع این احساسی است که در اواخر یک شب جمعه به شما دست می‌دهد ، در بین دوستان خود گپ زدن ، اما معنی این کلمه دقیقاً این نیست ، یک مدل دوستانه‌تر و صمیمانه‌تر از گفتگوی کوتاه است درباره هر چیزی که فکر کنید فی‌البداهه صحبت کنید این کلمه یونانی در اینجا وجود دارد ، " meraki " که به معنی معطوف کردن روح و همه وجود خود در چیزی است که انجام می‌دهید ، خواه سرگرمی یا کار شما باشد ، شما این کار را با عشق انجام می‌دهید اما این یکی از آن موارد فرهنگی است ، که من هیچ وقت نتوانستم ترجمه خوبی برای آن پیدا کنم
(trg)="1"> ചൈനീസ് ഭാഷയിൽ " Xiang " എന്ന ഒരു പദമുണ്ട്, നല്ല സുഗന്ധമുള്ളത് എന്നാണ് ഇതിനർത്ഥം ഇത് ഒരു പൂവിനേയോ ഭക്ഷണത്തേയോ ഒക്കെ പ്രതിനിധീകരിക്കാം പക്ഷേ ഇത് നല്ല അർത്ഥത്തിലുള്ള ഒരു പദമായാണ് എല്ലായ്‌പ്പോഴും ഉപയോഗിക്കുന്നത് മണ്ഡാരിൻ ഭാഷയിൽ അല്ലാതെ ഇതിനെ മറ്റെതെങ്കിലും ഭാഷയിലേക്ക് വിവർത്തനം ചെയ്യുന്നത് ബുദ്ധിമുട്ടാണ് ഞങ്ങൾക്ക് ഫിജി- ഹിന്ദിയിൽ " Talanoa " എന്ന ഒരു പദമുണ്ട് ശരിക്കും ജോലിത്തിരക്കൊക്കെ ഒഴിഞ്ഞ് വെള്ളിയാഴ്‌ച രാത്രിയിൽ സുഹൃത്തുക്കളുമായി സൊറ പറഞ്ഞിരിക്കുന്ന അനുഭവത്തെയാണ് ഇത് സൂചിപ്പിക്കുന്നത് പക്ഷേ പൂർണ്ണമായും ഇതുമാത്രമല്ല , ഇതിനർത്ഥം നിങ്ങൾക്ക് അറിയാൻ പാടില്ലാത്ത കാര്യങ്ങളെക്കുറിച്ചെല്ലാം നടത്തുന്ന ഒരുതരം ഊഷ്‌മളവും സൗഹാർദ്ദപരവുമായ അനുഭവമാണ് . " meraki " എന്ന ഒരു ഗ്രീക്ക് പദമുണ്ട് , അതിനർത്ഥം നിങ്ങൾ ചെയ്യുന്ന കാര്യത്തിൽ പൂർണ്ണമായും ആമഗ്നനാകുക എന്നതാണ് , അത് നിങ്ങളുടെ വിനോദപ്രവൃത്തിയോ മറ്റേതെങ്കിലും പ്രവർത്തനമോ ആയിക്കൊള്ളട്ടെ , നിങ്ങൾ അത് വളരെ ഇഷ്‌ടപ്പെട്ട് ആസ്വദിച്ച് ചെയ്യുക എന്നതാണ് അത് അവരുടെ സംസ്‌ക്കാരവുമായി ബന്ധപ്പെട്ട് ഉരുത്തിരിഞ്ഞ പദമാണ് , അതിന്റെ ആത്മാവിനെ പൂർണ്ണമായി ഉൾക്കൊണ്ട് " Meraki " എന്ന പദത്തിന് ഒരു വിവർത്തനം നൽകാൻ ഒരിക്കലും കഴിയില്ല

# fa/39GWqe3J8coO.xml.gz
# ml/39GWqe3J8coO.xml.gz


(src)="1"> جادوگری ذهن . اصلاً جادوگری ذهن در مورد جیست ؟ از نظر من جادوگری ذهن اون قسمت از جادوگری است که با مفاهیم خواندن ذهن و روانشناسی سر و کار داره بنابراین بر خلاف جادوگری سنتی ، از قدرت کلمات استفاده می کنه فریب زبانی ، ارتباطات غیر کلامی و بسیاری از روشهای دیگر برای خلق توهم حس ششم . حالا من می خوام به همه شما نشون بدم که چقدر راحته که با شناخت مغز انسان ، اون رو دست کاری کنیم . و من می خوام همه اون پایین و همچنین همه اینجا با من همکاری کنند . اول از همه می خوام همه دست هاشون رو اینطوری بیرون نگه دارند . خوبه حالا یک بار اون ها رو به هم بزنید . حالا دست هاتون را برعکس کنید . حالا دقیقاً کاری که من می کنم را انجام دهید . خب تقریباً نصف شما دست چپتان بالاست . چرا ؟ خب جای آن ها را عوض کنید ، دست راستتان را بالا ببرید . خب حالا دست هایتان را ضرب دری کنید به طوری که دست راست شما بالا باشه انگشت ها را اینطوری داخل هم کنید ، بعد مطمئن شوید که شصت راست شما بیرون شصت چپ شما باشه - این خیلی مهم هست . مال شما برعکس است پس جایش را عوض کنید . عالیه ، حالا انگشت هایتان را اینطوری برای من بکشید . خوبه حالا یک بار اون ها رو به هم بزنید . خب حالا اگه اجازه نداده باشید ذهن شما رو فریب بدم ، همه می تونستید این کار رو بکنید .
(trg)="1"> മസ്തിഷ്ക മാന്ത്രികം എന്താണ് മസ്തിഷ്ക മാന്ത്രികം ? മസ്തിഷ്ക മാന്ത്രികം എന്നെ സംബന്ധിച്ചിടത്തോളം മാന്ത്രികത്തിന്റെ ആ ശാഖയാണ്‌ മാനസികവും മനസ്സ് വായിക്കാൻ കഴിയുന്നതുമായ കഴിവുകളെ സംബന്ധിക്കുന്നതുമായത് . അപ്പോൾ പരമ്പരാഗത മാന്ത്രികത്തിൽ നിന്ന് വ്യത്യസ്തമായി , ഇത് വാക്കുകളെ ഉപയോഗപ്പെടുത്തുന്നു , ഭാഷയിലെ തെറ്റിദ്ധാരണകളും , വാക്കുകൾ കൊണ്ടാല്ലാതെയുള്ള ആശയവിനിമയം കൊണ്ടും മറ്റു പല തന്ത്രങ്ങള്‍ കൊണ്ടും ഒരു ആറാം ഇന്ദ്രിയതിന്റെ മായ സൃഷ്‌ടിക്കുന്നു . ഇനി നിങ്ങൾക്ക് ഞാൻ കാണിച്ചു തരാം എത്ര എളുപ്പമാണ് മനുഷ്യ മനസ്സിനെ കബളിപ്പിക്കാൻ എന്ന് , ഒരിക്കൽ നിങ്ങൾക്ക് അത് മനസ്സിലാക്കിക്കഴിഞ്ഞാൽ . താഴെ ഇരിക്കുന്നവരും പിന്നെ ഇവിടെ ഉള്ളവരുമെല്ലാം എന്നോടൊപ്പം ചേരുവാൻ ഞാൻ ആഗ്രഹിക്കുന്നു . എനിക്ക് വേണ്ടി ഇതുപോല നിങ്ങളുടെ കൈകൾ നീട്ടി പിടിക്കൂ , ആദ്യമായി , ശരി , ഇനി ഒരു തവണ അവ തമ്മിൽ കൂട്ടിയടിക്കൂ . ശരി , ഇനി കൈകൾ നേര്‍വിപരീതമായി പിടിക്കൂ . ഇനി ഞാൻ ചെയ്യുന്നപോലെ തന്നെ ചെയ്യുക . ഇപ്പൊൾ സദസ്സിൽ പകുതിയിലധികവും ഇടതു കൈയ്യാണ് പൊക്കിപ്പിടിച്ചിരിക്കുന്നത് , അതെന്താണ് ? ശരി , അവ തമ്മിൽ ഒത്തുമാറി നിങ്ങളുടെ വലതു കൈ പൊക്കുക . ശരി , ഇനി അവ തമ്മിൽ കോർത്ത്‌ വയ്ക്കുക , വലതു കൈ മുകളിൽ വരത്തക്കവിധം , വിരലുകൾ തമ്മിൽ ഇങ്ങനെ പിണച്ചു വയ്ക്കുക ഇതുപോലെ , പിന്നെ , നിങ്ങളുടെ വലത് തള്ളവിരൽ ഇടതു തള്ളവിരലിന്റെ പുറത്താണ് എന്നുറപ്പ് വരുത്തുക -- അത് വളരെ പ്രധാനമാണ് . നിങ്ങളുടേത് നേരെ തിരിച്ചാണ് , അത് നേരെ മറിച്ചു പിടിക്കൂ . വളരെ നല്ലത് . ശരി . എനിക്ക് വേണ്ടി നിങ്ങളുടെ വിരലുകളെ ഇങ്ങനെ നീട്ടി പിടിക്കൂ . ശരി . അവ തമ്മിൽ ഒന്ന് മൃദുവായി സ്പർശിക്കൂ . ശരി ഇനി , നിങ്ങൾ എന്നെ നിങ്ങളുടെ മനസ്സിനെ കബളിപ്പിക്കാൻ അനുവദിച്ചില്ലായിരുന്നെങ്കിൽ , നിങ്ങൾക്ക് എല്ലാവർക്കും ദാ ഇങ്ങനെ ചെയ്യാൻ കഴിഞ്ഞിരുന്നേനെ .

(src)="2"> ( خنده حضار ) پس حالا می بینید چقدر برای من راحته که با شناخت ذهن انسان اون رو دستکاری کنم .
(trg)="2"> ( ചിരി ) ഇപ്പോൾ നിങ്ങൾക്ക് കാണാം എത്ര എളുപ്പമാണ് മനുഷ്യ മനസ്സിനെ കബളിപ്പിക്കാൻ എന്ന് , ഒരിക്കൽ നിങ്ങൾ അത് മനസ്സിലാക്കിക്കഴിഞ്ഞാൽ .

(src)="3"> ( خنده حضار ) یادم می آد وقتی تقریباً 15 سالم بود ، یک کپی از مجله زندگی خوندم که داستانی با جزئیات از یک زن نابینای روسی داشت که می تونست داستان های چاپ شده رو حس کنه - هنوز بعضی ها اینجا دارن سعی می کنن اون کار رو انجام بدن ( خنده حضار )
(trg)="3"> ( ചിരി ) ഇപ്പോൾ ഞാൻ ഓർക്കുന്നു , എനിക്ക് 15 വയസ്സുള്ളപ്പോൾ ഞാൻ ലൈഫ് വാരികയുടെ ഒരു പതിപ്പ് വായിക്കുകയുണ്ടായി 75 വയസ്സുള്ള ഒരു അന്ധയായ റഷ്യൻ സ്‌ത്രീക്ക് അച്ചടിച്ച വാക്കുകൾ തിരച്ചറിയാൻ കഴിയുന്നതിനെക്കുറിച്ച് . ഇവിടെ ഇപ്പോഴും ആളുകൾ അത് ചെയ്യാൻ ശ്രമിച്ചുകൊണ്ടിരിക്കുകയാണ് -- ( ചിരി )

(src)="4"> - که می تونست نامه های چاپ شده و حتی رنگ ها رو حس کنه ، فقط با لمس کردن . و او کاملاً نابینا بود . همچنین می تونست شماره سریال های روی قبض ها رو بخونه وقتی که طرف روی اون ها ، به سمت سطحی تخت قرار داده می شد . خب من خیلی برام جالب بود اما همزمان مشکوک هم بودم . چطور کسی می تونه با سرانگشتاش بخونه ؟ می دونید ، اگر واقعاً در موردش فکر کنید ، اگر کسی کاملاً نابینا باشد - مردی دیروز در یکی از اتاق ها نمایشی اجرا کرد که در اون افراد باید چشماشون رو می بستند و می تونستند چیزهایی بشنوند . و واقعاً چیز خیلی عجیبی هست که ما تلاش کنیم بفهمیم چگونه کسی می تونه با سرانگشتاش بخونه ؟ چند وقت پیش به عنوان بخشی از یک برنامه تلویزیونی که من به زودی در ام تی وی خواهم داشت ، تلاش کردم یک نمایش مشابه اجرا کنم که الآن به اون می گن دید دوم . پس با هم ببینیم .
(trg)="4"> -- അവർക്ക് അച്ചടിച്ച വാക്കുകളും നിറങ്ങളും തിരിച്ചറിയാൻ കഴിഞ്ഞിരുന്നു , വെറും സ്‌പര്‍ശത്തിലൂടെ . അവർ തീർത്തും അന്ധയായിരുന്നു . അവർക്ക് ബില്ലുകളിലെ ക്രമമായ അക്കങ്ങളും വായിക്കാമായിരുന്നു അവ ഒരു ഖനമുള്ള ഉപരിതലത്തിനു മുകളിൽ മുഖം കമഴ്ത്തി വച്ചിരിരുന്നുവെങ്കിൽ . ഇതെന്നെ വളരെ വളരെയധികം ഭ്രമിപ്പിച്ചു എന്നാൽ അതെ സമയം സംശയാലുവും ആക്കി . എങ്ങനെ ഒരാൾക്ക് വിരൽത്തുമ്പ് കൊണ്ട് വായിക്കനാകും നിങ്ങൾക്കറിയുമോ , യഥാർത്ഥത്തിൽ ഇതിനെപ്പറ്റി ചിന്തിച്ചാൽ , ഇപ്പോൾ ആരെങ്കിലും തീർത്തും അന്ധരാണെങ്കിൽ -- ഒരു ആള്‍ ഇന്നലെ ഇവിടെ ഒരു മുറിയിൽ ഒരു പ്രദര്‍ശനം നടത്തി , അവിടെ ആളുകൾക്ക് എന്തൊക്കെയോ കേൾക്കാമായിരുന്നു പക്ഷെ കണ്ണുകൾ അടച്ചു വയ്ക്കണമായിരുന്നു . കൂടാതെ ഇത് വളരെ വിചിത്രമാണ് അവയെന്തൊക്കെയാണെന്ന് തിരിച്ചറിയാൻ ശ്രമിക്കുന്നത് . എങ്ങനെ ഒരാൾക്ക്‌ വിരൽത്തുമ്പ് കൊണ്ട് വായിക്കാൻ കഴിയും ? കുറച്ചു നാൾ മുൻപ് , MTVക്കു വേണ്ടി ഞാൻ ചെയ്ത ഒരു പരിപാടിയിൽ , ഇത് പോലെയൊരു പ്രകടനം ഞാൻ നടത്തുകയുണ്ടായി . ഇത് ഇപ്പോൾ അറിയപ്പെടുന്നത് , രണ്ടാം ദൃഷ്‌ടി എന്നാണ് . അപ്പോൾ , നമുക്ക് നോക്കാം .

(src)="5"> ( فیلم ) مرد : بفرمایید من شما را به ماشین راهنمایی می کنم . کاترین می خندد مرد : داری خوب پيش می ری ادامه بده . کاترین : حالتون چطوره ؟ کیت بري : کاترین ، كيت اينجاست ، ميخوام شمارو به يك محل مخفي ببرم ، خوب ؟ کیت : خب کاترین ، هیچ راهی وجود نداشت که تو از پشت اون چشم بند ببینی . کاترین : خب اما اسم من رو اونطوری نگو . کیت : نه ، اما حالت خوبه ، درسته ؟ کاترین : آره کیت : هیچ راهی وجود نداشت که تو از پشت اون چشم بند ببینی ، نه ؟ کاترین : نه کیت : خب حالا اون رو در می آورم . تو حالت خوبه ، خوبی . می خوای قسمت های دیگه اون رو هم در بیاوری ؟ درش بیار راحت باش ما یکم صبر می کنیم . کاترین : خیلی از چیزی که قراره ببینم می ترسم . کیت : نه ، نه تو خوبي ، تو خوبی ، درش بیار ، تو خوب و امنی . تا حالا در مورد دید دوم چیزی شنیدی ؟ کاترین : نه کیت : دید دوم زمانی اتفاق می افته که یک متخصص کنترل ذهن می تونه از طریق چشمان شخص دیگری ببینه . و من حالا می خوام این رو امتحان کنم .
(trg)="5"> ( വീഡിയോ ) മനുഷ്യൻ : ഇതാ നമ്മൾ തുടങ്ങുകയായി . ഞാൻ നിങ്ങളെ കാറിനുള്ളിലേക്ക് കയറ്റാൻ പോകുകയാണ് . കാതറിൻ തോമസ്‌ :
(trg)="6"> ( ചിരി ) മനുഷ്യൻ : നിങ്ങൾ ഓക്കേ ആണ് . തുടർന്നോളൂ . കെ . റ്റി : നിങ്ങൾക്ക് സുഖമാണോ ? കീത്ത് ബാരി : നമസ്കാരം കാതറിൻ, ഞാൻ കീത്ത് . ഞാൻ നിങ്ങളെ ഒരു ഒളി സാങ്കേതത്തിലേക്ക് കൊണ്ടുപോകാം . ഓക്കേ ? കാതറിൻ , നിങ്ങൾക്ക് ഈ കണ്‍കെട്ടിൽ കൂടി ഒന്നും തന്നെ കാണാൻ കഴിയില്ല . ഇതിനകത്തുകൂടിയെല്ലാം . കെ . റ്റി : ഓക്കേ , പക്ഷ എന്റെ പേര് അങ്ങനെ പറയരുത് . കെ . ബി : ഇല്ല , പക്ഷെ നിങ്ങൾ ഓക്കേ ആണ് , അല്ലെ ? കെ . റ്റി : അതെ . കെ . ബി : നിങ്ങൾക്ക് ഒരു കാരണവശാലും ഇതിൽ കൂടി കാണാൻ കഴിയില്ല . സമ്മതിച്ചല്ലോ ? കെ . റ്റി : ഇല്ല . കെ . ബി : ശരി . ഞാൻ ഇതഴിച്ചെടുക്കാൻ പോകുകയാണ് . നിങ്ങൾ ഓക്കേ ആണ് . നിങ്ങൾ ഓക്കേ ആണ് . ഇതിന്റെ വേറൊരു ഭാഗം നിങ്ങൾക്ക് അഴിച്ചെടുക്കണം എന്നുണ്ടോ ? തീർച്ചയായും, അഴിച്ചെടുത്തോളൂ , നമുക്ക് ഇവിടെ ഒരു നിമിഷം നിറുത്താം . കെ . റ്റി : ഞാൻ എന്താണ് കാണാൻ പോകുന്നത് എന്നതിനെപ്പറ്റി എനിക്ക് വളരെയധികം പേടിയാകുന്നു . കെ . ബി : ഇല്ല ഇല്ല . നിങ്ങൾക്ക് ഒരു കുഴപ്പവുമില്ല . അത് ഊരിയെടുത്തോളൂ . നിങ്ങൾ ഓക്കേ ആണ് . നിങ്ങൾ സുരക്ഷിതയാണ് . നിങ്ങൾ എപ്പോഴെങ്കിലും രണ്ടാം ദൃഷ്ടിയെ പറ്റി കേട്ടിട്ടുണ്ടോ ? കെ . റ്റി : ഇല്ല . കെ . ബി : രണ്ടാം ദൃഷ്ടി എന്നാൽ , ഒരു മനസ്സിനെ നിയന്ത്രിക്കാൻ അറിയുന്ന വിദഗ്‌ദ്ധൻ വേറൊരാളുടെ കണ്ണുകളിലൂടെ കാഴ്ചകൾ കാണുക എന്നതാണ് . കൂടാതെ ഇപ്പോൾ ഞാൻ അത് ചെയ്യാൻ പോകുകയാണ് .

(src)="6"> کاترین : خدای من
(trg)="7"> കെ . റ്റി : ദൈവമേ !

(src)="7"> کیت : آماده ای ؟ کجاست ؟ راهی نیست ... کاترین :
(src)="8"> ( بوق ) وای خدای من ! کیت : ششش . چیزی نگو دارم تلاش می کنم از طریق چشمای تو ببینم . نمی تونم ببینم . کاترین : یه دیوار هست ، یه دیوار هست . کیت : جاده را نگاه کن ، جاده را نگاه کن . کاترین : باشه ، باشه ، باشه وای خدای من ! کیت : حالا ، چیزی سر راه هست ؟ کاترین : نه ، نه ، نه ، نه کیت : مطمئنی چیزی نیست ؟ کاترین : نه ، نه ، من هنوز دارم به جاده نگاه می کنم . تمام مدت دارم به جاده نگام می کنم ، چشمام رو از جاده بر نمی دارم .
(trg)="8"> കെ . ബി : അപ്പോൾ , നിങ്ങൾ തയ്യാറാണോ ? എവിടെയാണ് ഇത് ? . ഇല്ല , ഒരു വഴിയുമില്ല . കെ . റ്റി : ( ബീപ് ) ഓ , എന്റെ ദൈവമേ ! കെ . ബി : ഒന്നും മിണ്ടരുത് . ഞാൻ നിങ്ങളുടെ കണ്ണുകളിലൂടെ കാണാൻ ശ്രമിക്കുകയാണ് . എനിക്ക് കാണാൻ കഴിയില്ല . കെ . റ്റി : അവിടെ ഒരു മതിലുണ്ട് . അവിടെ ഒരു മതിലുണ്ട് . കെ . ബി : റോഡിലേക്ക് നോക്ക് . റോഡിലേക്ക് നോക്ക് . കെ . റ്റി : ശരി . ശരി . ശരി . ഓ എന്റെ ദൈവമേ ! കെ . ബി : ഇപ്പോൾ എന്തെങ്കിലും വിഘാതങ്ങൾ മുന്നിൽ വരുന്നുണ്ടോ ? കെ . റ്റി : ഇല്ല . ഇല്ല . ഇല്ല . ഇല്ല . കെ . ബി : ഉറപ്പാണോ ഒന്നുമില്ല എന്ന് ? കെ . റ്റി : ഇല്ല ഇല്ല . ഞാൻ ഇപ്പോഴും റോഡിലേക്ക് നോക്കികൊണ്ടിരിക്കുകയാണ് . ഞാൻ റോഡിലേക്ക് നോക്കിക്കൊണ്ടിരിക്കുകയാണ് , എല്ലാ സമയത്തും . ഞാൻ റോഡിൽ നിന്ന് കണ്ണുകൾ എടുക്കുന്നേയില്ല .

(src)="9"> ( بوق )
(trg)="9"> ( ബീപ് )

(src)="10"> ( بوق ) ( بوق ) وای خدای من ! کیت : کجاییم ؟ کجاییم ؟ داریم سربالایی می ریم . داریم سربالایی می ریم ؟ کاترین : جاده را نگاه کن :
(src)="11"> - ( بوق ) هنوز اون چشم بند لعنتی رو چشمات هست ؟ کیت : چی ؟ کاترین : چطوری داری این کار رو انجام می دی ؟ کیت : فقط تمرکز من رو به هم نریز .
(trg)="10"> ( ബീപ് ) ( ബീപ് ) ഓ എന്റെ ദൈവമേ ! കെ . ബി : എവിടെയാണ് നമ്മൾ ? എവിടെയാണ് നമ്മൾ ? നമ്മൾ കയറ്റം കയറാൻ പോകുകയാണ് ? നമ്മൾ കയറ്റം കയറാൻ പോകുകയാണോ ? കെ . റ്റി : റോഡിലേക്ക് നോക്ക് . ( ബീപ് ) ഇപ്പോഴും ആ പണ്ടാരം കൺകെട്ട് കെട്ടിയിട്ടുണ്ടല്ലോ . കെ . ബി : എന്ത് ? കെ . റ്റി : എങ്ങനെയാണ് നിങ്ങൾ ഇത് ചെയ്യുന്നത് ? കെ . ബി : എന്റെ ശ്രദ്ധ തെറ്റിക്കരുത് .

(src)="12"> کیت : همه چی خوبه درست ؟ کاترین : آره .
(trg)="11"> നമ്മുക്ക് കുഴപ്പമൊന്നും ഇല്ലല്ലോ , എന്നിരുന്നാലും അല്ലെ ? കെ . റ്റി : അതെ .

(src)="13"> خیلی عجیبه . داریم می رسیم . وای خدای من ! وای خدای من ! کیت : و من توقف کردم . کاترین : عجیبه .
(trg)="12"> അത് വളരെ വിചിത്രമായിരിക്കുന്നു . നമ്മൾ ഏകദേശം അവിടെയെത്തി . ഓ, എന്റെ ദൈവമേ ! ഓ, എന്റെ ദൈവമേ ! കെ . ബി : എന്നാൽ ഞാൻ ഇതാ നിറുത്തി . കെ . റ്റി : ഇത് വളരെ വിചിത്രമായിരിക്കുന്നു .

(src)="14"> تو مثل یک کله خر ترسناک طبیعت هستی . ترسناک ترین کاری بود که به عمرم انجام دادم .
(trg)="13"> നിങ്ങൾ പ്രകൃതിയിലെ ഒരു വിചിത്ര ജന്മം തന്നെ . ഇത് ഞാൻ എന്റെ ജീവിതത്തിൽ വച്ച് ചെയ്ത ഏറ്റവും പേടിപ്പെടുത്തുന്ന കാര്യമാണ് !

(src)="15"> ( تشویق حضار ) ممنونم . راستی ، دو روز پیش ، می خواستیم این رو فیلم بگیریم اونجا در پیست مسابقه ، و یک مرد رو گذاشتیم داخل ماشین ، و یک مرد با دوربین هم در پشت ماشین گذاشتیم ، اما وسط راه اون به من گفت که یک حشره ای به پایش چسبیده . و من سریعاً وایسادم و کار تمام شد . بنابراین فکر می کنید امکان داره که از طریق چشم های شخص دیگه ای ببینیم ؟ سوال اینجاست . خب بیشتر افراد به طور خودکار می گن نه . اما می خوام شما به چند نکته توجه کنید . من نمی تونستم از پشت چشم بند ببینم . ماشین به هیچ عنوان کلکی در کارش نبود ، اون خانم را تا به حال ندیده بودم . خب پس می خوام شما یک لحظه به این موضوع فکر کنید . خیلی ها تلاش می کنند نتیجه ای منطقی برای این اتفاق پیدا کنند . خب اما چون ذهن های شما در هنر فریب آموزشی ندیده اند ، راه حل هایی که پیدا می کنید 99 درصد مواقع از جواب اصلی پرت خواهند بود . این به این دلیل هست که جادو تمامش در مورد جهت دادن به توجه است . برای مثال اگه من نمی خواستم که شما به دست راست من نگاه کنید ، اونوقت خودم هم اصلاً به اون نگاه نمی کردم . اما اگه می خواستم که شما دست راست من رو نگاه کنید ، اونوقت خودم هم به اون نگاه می کنم ، می بینيد . وقتی که راه اون را پیدا می کنید بسیار بسیار آسان می شود ، اما از جهت های دیگه بسیار پیچیده است . حالا می خواهم همین جا به طور زنده برای شما نمایشی رو ارائه کنم خیلی سریع به دو نفر احتیاج دارم که به من کمک کنند . شما می تونید بیایید ؟ ببینم در انتها ، اینجا شما هم می توانید بیایید این بالا ، سریع ؟ اشکالی که ندارد ؟ بله شما خب تا می آیند بالا تشویقشان کنید اگر می خواهید از پله ها استفاده کنید اونجا هستن ( تشویق ) حالا خیلی مهم هست که همه بدونند من چیزی رو با این افراد هماهنگ نکردم شما نمی دانید چه اتفاقی قرار است بیافتد . درست ؟ خب شما لطفا اینجا بیایستید . اسم شما چیه ؟ نیکول : نیکول کیت : نیکول ، و ؟ ( صدای زنگ موبایل ) کیت : خب بهشون بگو ، اصلاً این کار را بکن ، جواب بده ، جواب بده ، جواب بده ( خنده حضار ) کیت : دختره ؟ مرد : قطع شد . کیت : اوه ، قطع شد . باشه خب جاتون رو عوض کنید . می تونید اینجا بایستید ، یکم کار را برای من راحت تر می کنه . حیف شد ، من بهشون می گفتم که ورق تک دل است . خب یکم نزدیک تر ( خنده حضار ) یکم نزدیک تر ( خنده حضار ) خب یکم نزدیک تر ، این بالا خیلی به نظر مضطرب می آن . یکم بیایید نزدیک تر خب حالا شما اصلاً به جادوگری اعتقاد دارید ؟ نیکول : نه کیت : ورد و طلسم و افسونگری ؟ نیکول : نه کیت : چیزهایی که نصف شب صدای تق می دهند ؟ نیکول : نه کیت : خب نفر بعد کیه ؟ نه ، خب . می خوام دقیقاً اینطوری وایسید اگه اشکالی نداره آستین هایتان را هم بالا بزنید . خب حالا می خوام آگاه باشید از تمام احساساتی که در اطراف شما وجود دارند چون می خواهیم الآن یک جادو رو امتحان کنیم . می خوام از تمام احساسات آگاه باشید ، اما تا من ازت نخواستم چیزی نگو و تا زمانی که من نگفتم چشمانت رو باز نکن از الآن به بعد ، چشمانت رو ببند چیزی نگو ، چشمانت رو هم باز نکن از احساس ها آگاه باش
(trg)="14"> ( കരഘോഷം ) കെ . ബി : നിങ്ങൾക്ക് നന്ദി . ഇതിനിടയിൽ , രണ്ട് ദിവസം മുമ്പ് , ഞങ്ങൾ ഇത് ചിത്രീകരിക്കാൻ പോകുമ്പോൾ അവിടെ പന്തയസ്ഥലത്തുവച്ച് ഞങ്ങൾ ഒരാളെ കാറിലേക്ക് കയറ്റി കൂടാതെ ഒരു ക്യാമറമാനെയും പുറകിൽ കയറ്റി , പക്ഷെ പകുതിവഴി എത്തിയപ്പോൾ അയാൾ പറഞ്ഞു , അയാൾക്ക് ഒരു -- ഉണ്ടെന്ന് . അയാളുടെ കാലിൽ 9 മില്ലിമീറ്റർ ഉള്ള എന്തോ കയറി ഇരിക്കുന്നുണ്ടെന്നു . ഞാൻ അപ്പോൾ തന്നെ വണ്ടി നിറുത്തി . അത് അവിടെ കഴിഞ്ഞു . അപ്പോൾ , നിങ്ങൾ കരുതുന്നുണ്ടോ ഇത് സാധ്യമാണെന്ന് , മറ്റൊരാളുടെ കണ്ണുകളിൽ കൂടി കാണാൻ കഴിയുമെന്ന് ? അതാണ്‌ ചോദ്യം . ഇപ്പോൾ , ഇവിടെയുള്ള ഭൂരിഭാഗം പേരും ഇല്ല എന്ന് സ്വയമേവ പറയും . പക്ഷെ കുറച്ചു വസ്‌തുതകള്‍ നിങ്ങൾ മനസ്സിലാക്കണമെന്ന് ഞാൻ ആഗ്രഹിക്കുന്നു . എനിക്ക് ആ കണ്‍കേട്ടിനകത്തു കൂടി ഒന്നും കാണുമായിരുന്നില്ല . ആ കാറിൽ ഒരു വിധ കൃത്രിമമോ മന്ത്രവാദമോ നടത്തിയിടുമില്ല . ആ പെണ്‍കുട്ടി , അവരെ ഞാൻ അതിനു മുമ്പ് കണ്ടിട്ടുകൂടിയില്ല, കേട്ടോ . അപ്പോൾ , ഇതിനെപ്പറ്റി ഒന്ന് ചിന്തിക്കാൻ നിങ്ങളോട് ഞാൻ അഭ്യർത്ഥിക്കുന്നു . കുറെ ആളുകൾ കടന്നു വന്നു ഇപ്പൊൾ നടന്നതിന് ഒരു യുക്തിപരമായ വ്യാഖ്യാനം നൽകുന്നതിനായിട്ടു . പക്ഷെ നിങ്ങളുടെ മസ്തിഷ്കം കൃത്രിമത്തിനായി പരിശീലനം സിദ്ധിക്കാതതുമൂലം നിങ്ങൾ കൊണ്ടുവരുന്ന വ്യാഖ്യാനങ്ങൾ ഒക്കെയും 99 ശതമാനവും തെറ്റായിരിക്കും . ഇതെന്താനെന്നാൽ , മാന്ത്രികമെന്നാൽ ശ്രദ്ധയെ ആകർഷിക്കൽ ആണ് . ഉദാഹരണത്തിന് , എന്റെ വലതു കൈയിലേക്ക് നിങ്ങൾ നോക്കരുത് എന്ന് ഞാൻ ആഗ്രഹിക്കുന്നെങ്കിൽ ഞാൻ അതിലേക്കു നോക്കില്ല . പക്ഷെ നിങ്ങൾ എന്റെ വലതു കൈയിലേക്ക്‌ നോക്കണം എന്നാണെങ്കിൽ ഞാനും അതിലേക്കു നോക്കും . നിങ്ങൾ കണ്ടോ . ഇത് വളരെ വളരെ എളുപ്പം ആണ് , ഒരിക്കൽ മനസ്സിലാക്കിയാൽ . പക്ഷെ വളരെ ദുഷ്കരവുമാണ് വേറെ ചില വഴികളിലൂടെ . ഇപ്പോൾ , ഇവിടെ നിങ്ങൾക്കായി കുറച്ചു പ്രകടനങ്ങൾ നടത്താം, ഇപ്പോൾ തന്നെ . എനിക്ക് രണ്ടു പേരെ വേണം എന്നെ സഹായിക്കാൻ . വളരെ പെട്ടെന്ന് . നിങ്ങൾക്ക് മുകളിലേക്ക് വരാമോ ? പിന്നെ നോക്കട്ടെ , അവിടെ ഏറ്റവും അറ്റത്ത്, ഇവിടെ . നിങ്ങൾക്ക് പെട്ടെന്ന് മുകളിലേക്ക് വരാമോ ? താങ്ങൾക്ക് ബുദ്ധിമുട്ടാകുമോ ? അതെ , അവിടെ അറ്റത്ത്‌ . ദയവായി അവർ കയറി വരുമ്പോൾ കരഘോഷത്തോടെ സ്വാഗതം ചെയ്യു . നിങ്ങൾക്ക്‌ അവിടുത്തെ ചവിട്ടുപടി ഉപുയോഗിക്കുന്നതാണ് അഭികാമ്യം .
(trg)="15"> ( കരഘോഷം ) നിങ്ങൾ മനസ്സിലാക്കേണ്ട ഒരു കാര്യം എന്തെന്നാൽ നിങ്ങളുമായി ഞാൻ ഒന്നും നേരത്തെ പറഞ്ഞു തയ്യാറാക്കി വച്ചിട്ടില്ല . എന്താണ് നടക്കാൻ പോകുന്നത് എന്ന് നിങ്ങൾക്കറിയില്ല . സമ്മതിച്ചല്ലോ ? ശരി . ദയവായി ഇവിടെ വന്നു നിൽക്കാമോ ? നിങ്ങളുടെ പേരെന്താണ് ? നിക്കോൾ : നിക്കോൾ . കെ . ബി : നിക്കോളും പിന്നെ ?
(trg)="16"> ( ടെലിഫോണ്‍ ശബ്ദം ) കെ . ബി : ശരി . ഓ , അവരോടു പറയു , യഥാർത്ഥത്തിൽ ഇതാണ് കാര്യം ഉത്തരം പറയു . ഉത്തരം പറയു . ഉത്തരം പറയു .

(src)="16"> آره یا نه ؟ چیزی احساس کردی ؟ نیکول : بله کیت : احساسش کردی ؟ چی احساس کردی ؟ نیکول : یک لمس پشتم کیت : چند بار احساسش کردی ؟ نیکول : دو بار کیت : دو بار . خب دست چپت رو روبروت باز کن دست چپت رو باز کن . خوبه همانجا نگه دار از احساس ها آگاه باش ، چیزی نگو ، چشمانت را باز نکن ، خب
(trg)="20"> ഉണ്ട് അല്ലെങ്കിൽ ഇല്ല . എന്തെങ്കിലും നിങ്ങൾക്ക് അനുഭവപ്പെട്ടോ ? നിക്കോൾ : ഉണ്ട് . കെ . ബി : നിങ്ങൾക്ക് അനുഭവപ്പെട്ടോ ? എന്താണ് നിങ്ങൾക്ക് അനുഭവപ്പെട്ടത് ? നിക്കോൾ : എന്റെ പുറത്ത് ആരോ തൊട്ടതുപോലെ . കെ . ബി : എത്ര തവണ അങ്ങനെ തോന്നി ? നിക്കോൾ : രണ്ട് തവണ . കെ . ബി : ശരി . നിങ്ങളുടെ ഇടതു കൈ നീട്ടിപ്പിടിക്കൂ മുമ്പിലായിട്ട് . ഇടതു കൈ നീട്ടിപ്പിടിക്കൂ . ശരി . ശരി . അവിടെ തന്നെ അത് പിടിക്കൂ . സംവേദനങ്ങളെ ശ്രദ്ധിക്കൂ . ഒന്നും പറയരുത് . കണ്ണുകളും തുറക്കരുത് . കേട്ടോ .

(src)="17"> روی دستت چیزی احساس کردی ؟ نیکول : بله کیت : چه چیزی احساس کردی ؟ نیکول : سه - کیت بری : حس قلقلک ؟ نیکول : بله می تونی نشون بدی کجا این حس رو کردی ؟ خب عالیه . چشمات رو باز کن من هیچ وقت به تو دست نزدم من کمر اون و دست اون رو دست زدم یک آزمایش جادوگری ( خنده حضار ) آره من هر شب تو کلوپ های شبانه همین کارارو می کنم ( خنده حضار ) شما لحظه ای اینجا بشینید . چند لحظه دیگه شما رو لازم خواهم داشت . و اگه اشکالی نداره شما هم می توانید اینجا بشینید ؟ همین جا بشینید مرد : باشه کیت : خوبه بشین . عالیه . خب کاری که می خوام انجام بدی اینه که مستقیماً من رو نگاه کنی ، خب یک نفس عمیق از دماغت بکش و اون رو از دهنت بده بیرون بذار چشمات بسته شن با شمارش 5 ، 4 ، 3 ، 2 ، 1 - الآن چشمات رو ببند . حالا ، قرار نیست من تو رو هیپنوتیزم کنم . من فقط تو رو در یک سطح بالایی از انطباق قرار می دهم تا ذهن های ما در امتداد خط های مشابه قرار گیرند . و تا شما غرق می شوید و بلند می شوید و معلق می شوید درون این وضعیت ذهنی آسوده دست چپ شما رو می گیرم و می ذارمش این بالا و می خوام همین بالا اون رو نگه داری و فقط می خوام به دستت اجازه بدی که به طور غرق شونده و روی هوا و معلقی برگرده روی میز . با همان سرعتی که با آن وارد این وضعیت ذهنی آسوده و آگاهانه شدی و اجازه بدی تا روی میز بره همین ، تا آخر بره پایین پایین ، پایین بیشتر و بیشتر و بیشتر و بیشتر و بیشتر و بیشتر عالیه . و مي خوام بذاری دستت خیلی ثابت بچسبه به سطح میز . خب حالا بذار همونجا بمونه حالا تا چند لحظه دیگه فشاری خاصی احساس خواهی کرد . می خوام که از این فشار آگاه باشی
(trg)="21"> നിങ്ങൾക്ക് അവിടെ എന്തെങ്കിലും അനുഭവപ്പെട്ടോ ? നികൊൾ : ഉവ്വ് . കെ . ബി : എന്താന്ന് നിങ്ങൾക്ക് അനുഭവപ്പെട്ടത് ? നിക്കോൾ : മൂന്ന് --- കെ . ബി : ഇക്കിളിപ്പെടുത്തുന്നതുപോലെ ? നിക്കോൾ : അതെ . കെ . ബി : ഞങ്ങൾക്ക് കാണിച്ചു തരാമോ എവിടെയെന്ന് ? ശരി . വളരെ നല്ലത് . ഇനി കണ്ണുകൾ തുറന്നോളൂ . ഞാൻ ഒരിക്കലും നിങ്ങളെ സ്പർശിച്ചില്ല . ഞാൻ അയാളുടെ പുറത്തു തൊട്ടതേയുള്ളൂ . കൂടാതെ ഞാൻ അയാളുടെ കൈയിൽ തൊട്ടതേയുള്ളൂ . ഒരു ആഭിചാരപ്രയോഗം .
(trg)="22"> ( ചിരി ) അതെ , ഞാൻ രാത്രി മുഴുവൻ നിശാക്ലബ്ബുകളിൽ ഇങ്ങനെ കറങ്ങി നടക്കാറുണ്ട് .
(trg)="23"> ( ചിരി ) നിങ്ങൾ തൽക്കാലം ഇവിടെയുള്ള ഒരു കസേരയിൽ ഇരുന്നോളൂ . കുറച്ചു നിമിഷങ്ങൽക്കുളിൽ ഞാൻ നിങ്ങളെ ഒന്നുകൂടി ഉപയോഗിക്കാൻ പോകുകയാണ് . കൂടാതെ നിങ്ങൾക്ക് ഇവിടെയായിട്ട് ഇരിക്കാൻ പറ്റുമോ എനിക്കുവേണ്ടി, ബുദ്ധിമുട്ടാകില്ലെങ്കിൽ . ഇവിടെ തന്നെ ഇരുന്നോളൂ . മനുഷ്യൻ : ശരി . കെ . ബി : ശരി . ഒരു കസേരയിൽ ഇരുന്നോളൂ . വളരെ നല്ലത് . ഇനി . നിങ്ങൾ ചെയ്യേണ്ടത് എന്റെ നേരെ തന്നെ നോക്കുക . നിങ്ങളുടെ മൂക്കിലൂടെ ഒരു ദീർഘശ്വാസം എടുക്കുക എന്നിട്ട് വായിലൂടെ ഉച്ഛ്വസിക്കുക . എന്നിട്ട് വിശ്രമിക്കുക . കണ്ണുകളെ അടയാൻ അനുവദിക്കുക അഞ്ച്‌ , നാല്, മൂന്ന് , രണ്ട്, ഒന്ന് . ഇപ്പോൾ നിങ്ങളുടെ കണ്ണുകൾ അടയ്ക്കുക . ഞാൻ നിങ്ങളെ ഹിപ്നോടിസ് ചെയ്യുകയല്ല . ഞാൻ നിങ്ങളെ കേവലം ഒരു ഉയർന്ന സഹകാലീന അവസ്ഥയിലേക്ക് മാറ്റുന്നേയുള്ളൂ . അപ്പോൾ നമ്മുടെ മനസ്സുകൾ ഒരേ നിരയിൽ ആയിരിക്കും . അങ്ങനെ നിങ്ങൾ മുങ്ങിയും ഒഴുകിയും തെന്നി നീങ്ങിയും കൂടുതൽ വിശ്രമിക്കുന്ന ഒരു മാനസിക സ്ഥിതിയിലേക്ക് മാറുമ്പോൾ , ഞാൻ നിങ്ങളുടെ ഇടതുകൈ എടുത്തു ദാ , ഇവിടെ വയ്ക്കാൻ പോകുകയാണ് . കുറച്ചു നേരം അത് അവിടെ തന്നെ വയ്ക്കുക , കൂടാതെ നിങ്ങളുടെ കൈകളെ അനുവദിക്കുക ആ മേശപ്പുറത്തുകൂടി മുങ്ങാനും തെന്നി നീങ്ങാനും ഒരേ വേഗതയിലും ഒരേ അളവിലും നിങ്ങൾ ഈ വിശ്രമകരമായ അവബോധത്തിലേക്ക് മുങ്ങിയും തെന്നിയും എത്തിച്ചേരുമ്പോൾ , കൂടാതെ കൈകളെ മേശപ്പുറത്തിന്റെ മുകളിലേക്ക് കൊണ്ടുപോയി വയ്ക്കുക . അത് തന്നെ . ഏറ്റവും താഴേക്ക്‌ കൊണ്ടുപോകുക . ഏറ്റവും താഴെ വരെ , ഏറ്റവും താഴെ വരെ വീണ്ടും , വീണ്ടും , വീണ്ടും . വീണ്ടും , വീണ്ടും , വീണ്ടും . വളരെ നല്ലത് . എനിക്കുവേണ്ടി നിങ്ങളുടെ കൈകളെ മേശപ്പുറത്ത് നന്നായി അമർത്തി വയ്ക്കുക . ശരി . ഇനി അതിനെ അവിടെത്തന്നെ വയ്ക്കുക . ശരി . ഇനി അടുത്ത് തന്നെ നിങ്ങൾക്ക് ഒരു മര്‍ദ്ദം അനുഭവപ്പെടും ആ മര്‍ദ്ദത്തെ നന്നായി ശ്രദ്ധിക്കാൻ നിങ്ങൾ ശ്രമിക്കുക . കേട്ടോ .

(src)="18"> فقط مراقب فشار باش . و فقط می خوام بذاری که دستت هر وقت فشار را احساس کردی به آرامی برگرده بالا اما فقط زمانی که فشار را احساس کردی متوجه شدی ؟ فقط بگو آره یا نه . متوجه شدی ؟ مرد : بله
(trg)="24"> വെറുതെ ആ മര്‍ദ്ദത്തെ ശ്രദ്ധിക്കുക . കൂടാതെ നിങ്ങൾ കൈകളെ അനിവദിക്കുക മേശപ്പുറത്തു നിന്നും പതുക്കെ പൊങ്ങാൻ , നിങ്ങൾക്ക് മര്‍ദ്ദം കുറയുന്നതിന് അനുസരിച്ച് . പക്ഷെ മർദ്ദം കുറയുന്നു എന്ന് തോന്നുമ്പോൾ മാത്രം . മനസ്സിലായോ ? അതെ എന്നോ അല്ല എന്നോ മാത്രം ഉത്തരം പറയുക . മനസ്സിലായോ ? മനുഷ്യൻ : അതെ .

(src)="19"> کیت : همونجا نگه دار خب تنها زمانی که فشار رو احساس کردی برگرد می خوام اجازه بدی که دستت به آرامی برگرده روی سطح میز اما فقط زمانی که فشار رو احساس می کنی
(trg)="25"> കെ . ബി : അത് ഇവിടെ തന്നെ പിടിക്കു . ശരി . ഇനി മര്‍ദ്ദം കുറയുന്നു എന്ന് തോന്നുമ്പോൾ മാത്രം നിങ്ങളുടെ കൈ തിരിച്ച്‌ മേശപ്പുറത്തേക്ക് കൊണ്ടുവരുക , പക്ഷെ മര്‍ദ്ദം നിങ്ങൾക്ക് അനുഭവപ്പെടുമ്പോൾ മാത്രം .

(src)="20"> ( خنده حضار ) خب خیلی عالی بود . بذارید دوباره امتحان کنیم .
(trg)="26"> ( ചിരി ) . ശരി . അത് വളരെ നന്നായി ചെയ്തു . അത് ഒന്ന് കൂടി നമ്മുക്ക് പരീക്ഷിക്കാം .

(src)="21"> عالیه . حالا که جریان رو متوجه شدید بگذارید چیز جالب تری رو امتحان کنیم بذار دستت محکم بچسبه به سطح میز . چشمات رو بسته نگه دار می تونی بلند شی ؟ خب بلند شو رو به بقیه می خوام دقیقاً به پیشانی اون اشاره کنی . خب ارتباطی رو میان خودت و اون تصور کن تنها زمانی که می خوای فشار رو وارد کنی ، دستت رو اینطوری به سمت بالا حرکت بده اما فقط وقتی می خوای این فشار رو وارد کنی هر چقدر می خوای زمان داری اما فقط زمانی که می خوای فشار وارد کنی
(trg)="27"> വളരെ നല്ലത് , നിങ്ങൾക്കേതായാലും ഇതിന്റെ ആശയം മനസ്സിലായ സ്ഥിതിക്ക് , ഇതിനെക്കാൾ കുറച്ചുകൂടി തല്പര്യജനകമായ ഒരു കാര്യം ചെയ്യാം . അതിനെ നന്നായി മേശപ്പുറത്ത് അമർത്തി വയ്ക്കുക . നിങ്ങളുടെ കണ്ണുകൾ അടച്ചു വയ്ക്കുക . നിങ്ങൾക്ക് എഴുന്നേറ്റ് നിൽക്കാമോ ? ശരി . എഴുന്നേറ്റ് നിന്നോളൂ . സദസ്സിനെ അഭിമുകീകരിച്ച് കൊണ്ട് . അയാളുടെ നെറ്റിയിലേക്ക് വിരൽ ചൂണ്ടുക എനിക്ക് വേണ്ടി . നിങ്ങളും അയാളും തമ്മിൽ ഒരു ബന്ധം സങ്കല്പിക്കുക . നിങ്ങൾക്ക് മർദ്ദം കുറയ്ക്കണം എന്നുള്ളപ്പോൾ മാത്രം മുകളിലേക്ക് ഒരു ആംഗ്യം കാണിക്കുക . ഇതാ ഇങ്ങനെ , പക്ഷെ മർദ്ദം കുറക്കണം എന്നുള്ളപ്പോൾ മാത്രം . നിങ്ങൾക്ക് ആവശ്യമുള്ള അത്രയും സമയം എടുക്കാം . പക്ഷെ മർദ്ദം കുറക്കണം എന്നുള്ളപ്പോൾ മാത്രം .

(src)="22"> خب بذار دوباره امتحان کنیم . خب حالا این اتصال رو تصور کن . خب دقیقا به پیشانی او اشاره کن فقط وقتی می خوای فشار رو وارد کنی ، دوباره امتحان می کنیم .
(trg)="28"> ശരി . ഒന്ന് കൂടി അത് നമ്മുക്ക് പരീക്ഷിക്കാം . ശരി . ഇനി ആ ബന്ധം സങ്കൽപ്പിക്കൂ . അയാളുടെ നെറ്റിയിലേക്ക് വിരൽ ചൂണ്ടുക . പക്ഷെ നിങ്ങൾക്ക് മർദ്ദം കുറക്കണം എന്നുള്ളപ്പോൾ മാത്രം . നമ്മുക്ക് വീണ്ടും പരീക്ഷിക്കാം .

(src)="23"> خوبه ، کار کرد . عالیه همانجا نگه دارید ، نگه دارید ، هر دوی شما ، نگه دارید . فقط وقتی می خوای رو به پایین فشار بدی دستت رو به این حالت ببر پایین . می تونی هر چقدر می خوای صبر کنی .
(trg)="29"> ശരി . അത് ആ സമയത്ത് നാന്നായി പ്രവർത്തിച്ചു . അത് അവിടെ തന്നെ പിടിക്കൂ . അവിടെ തന്നെ പിടിക്കൂ . നിങ്ങൾ രണ്ടു പേരും , അവിടെ തന്നെ പിടിക്കൂ . നിങ്ങൾക്ക് മർദ്ദം കുറക്കണം എന്നുള്ളപ്പോൾ മാത്രം താഴേക്ക് ആംഗ്യം കാണിക്കുക . നിങ്ങൾക്ക് ആവശ്യമുള്ള അത്രയും സമയം എടുക്കാം .

(src)="24"> خیلی سریع انجام دادی ، اما رفت پایین . خب خب حالا می خوام بدونی که تا چند لحظه دیگه ، وقتی من بشکن می زنم چشمات رو دوباره باز می کنی . اشکالی نداره که یادت باشه که فراموش کنی یا فراموش کنی که چه اتفاقی افتاد بیشتر افراد از تو می پرسن که چه اتفاقی این بالا افتاد اما اشکالی نداره که حتی با وجود اینکه هیپنوتیزم نشدی ، هر چه که اتفاق افتاده رو فراموش کنی .
(trg)="30"> നിങ്ങൾ അത് വളരെ പെട്ടെന്ന് ചെയ്തു . പക്ഷെ അത് താഴേക്ക് പോയി . ശരി . ഇനി നിങ്ങൾ ശ്രദ്ധാലുവായിരിക്കുക എന്തെന്നാൽ ഞാൻ എന്റെ വിരലുകൽ ഞൊടിക്കുമ്പോൾ , നിങ്ങൾ നിങ്ങളുടെ കണ്ണുകൾ തുറക്കും , ഒന്നുകൂടി . ഇപ്പോൾ നടന്നത് എന്താണെന്ന് മറക്കുകയോ അല്ലെങ്കിൽ ഓർമ്മിക്കുകയോ ചെയ്യാം നിങ്ങൾക്ക് . മിക്കവരും നിങ്ങളോട് ചോദിക്കും , " എന്ത് നരകമാണ് ഇപ്പോൾ ഇവിടെ സംഭവിച്ചത് ? " പക്ഷെ നിങ്ങളെ ഹിപ്നോടിസ് ചെയ്തില്ല എങ്കിലും നിങ്ങൾ നടന്നതെല്ലാം മറന്നിട്ടുണ്ടാകും ( ചിരി ) അഞ്ച്‌, നാല് , മൂന്ന്, രണ്ട് , ഒന്ന് - കണ്ണുകൾ തുറക്കു , നല്ലപോലെ ഉണരൂ . അവർക്ക് ഒരു വട്ടം നല്ല കൈയ്യടി കൊടുക്കൂ , അവർ സ്വന്തം സ്ഥാനങ്ങളിലേക്ക് തിരികെ പോകുമ്പോൾ .

(src)="25"> ( خنده حضار ) 5 ، 4 ، 3 ، 2 ، 1 - چشمات رو باز کن ، کاملاً باز تشویقشان کنید تا به صندلی هایشان بر می گردند ( تشویق ) خب می توانید برگردید یک بار فیلمی دیدم به نام " خداها دیوانه هستند . " کسی اینجا اون فیلم رو دیده ؟ آره ، آره ، آره .
(trg)="31"> ( കരഘോഷം ) ശരി . നിങ്ങൾക്ക് തിരികെ പോകാം . ഞാൻ ഒരിക്കൽ " ദി ഗോഡ്സ് ആർ ക്രേസി " എന്ന സിനിമ കാണുകയുണ്ടായി . ഇവിടെയുള്ള ആരെങ്കിലും ആ സിനിമ കണ്ടിട്ടുണ്ടോ ?

(src)="26"> ( تشویق ) یادتون می آد زمانی که شیشه نوشابه رو از هواپیما بیرون انداختند و افتاد روی زمین و نشکست ؟ ببینید این برای این است که شیشه های نوشابه سفت و محکم هستند تقریباً غیرممکن هست که یک شیشه نوشابه را بشکنیم . می خوای امتحان کنی ؟ خوب بود .
(trg)="32"> ( കരഘോഷം ) നിങ്ങൾക്ക് ഓർമ്മയുണ്ടോ , കോള കുപ്പിയെടുത്തു വിമാനത്തിന്റെ പുറത്തേക്കു ഇടുന്നത് , എന്നിട്ട് അത് താഴെ തറയിലേക്ക്‌ വന്നു വീണു , എന്നിട്ടും അത് പൊട്ടിയില്ല ? ഇനി , നോക്കൂ , കോള കുപ്പികൾ വളരെ ദൃഢമായവയാണ് . കൊള കുപ്പി പൊട്ടിക്കുക എന്നത് ഏകദേശം അസംഭവ്യമായ ഒരു കാര്യമാണ് . അത് നിങ്ങൾക്ക് പരീക്ഷിക്കണം എന്നുണ്ടോ ? വളരെ നല്ല കാര്യം .

(src)="27"> ( خنده حضار ) نمی خواد هیچ ریسکی بکنه . ببینید عملیات بی اختیار روحی روانی تأثیر ماورای مغز روی اتفاق ها و فرآیندهای فیزیکی است برای برخی شعبده بازها و متخصصان روان گاهی قاشق خم می شود و گاهی نمی شود . گاهی شیء به آن سمت میز سر می خورد ، و گاهی نمی خورد . بستگی دارد که در آن روز شما چقدر انرژی داشته باشید و از این جور مسائل . حالا می خواهیم به کمک عملیات روحی و روانی یک آزمایش انجام دهیم . بیا اینجا کنار من عالیه . حالا به این شیشه نوشابه نگاه کن . مطمئن شو که سالم هست ، فقط یک سوراخ داره و اینکه یک شیشه نوشابه معمولی است . و اگه می خوای می تونی اون رو بزنی به میز . مواظب باش . با اینکه نمی شکنه اما باز هم من کنار می ایستم . خب می خوام که با انگشتانت از اینجا شیشه رو نگه داری عالیه . حالا من اینجا یک تکه شیشه دارم می خوام خوب بهش نگاه کنی مواظب باش تیزه . یک دقیقه آن را نگه دار . حالا دستت رو بگیر اینجا . می خوام الآن تصور کنی یک دوستی که مربوط به سال ها پیش بوده و بهم خورده می خوام تمام انرژی منفی اون رابطه و اون مرد رو تصور کنی که داره وارد این تکه شیشه می شه . و این شیشه نمادی از اون مرد هست می خوام خیلی جدی با قضیه برخورد کنی . به شیشه خیره شو و بقیه افراد حاضر در اینجا رو ندیده بگیر تا چند لحظه دیگر یک احساس خاصی خواهی داشت . خب . و زمانی که اون احساس به تو دست داد ، می خوام که این تکه شیشه را داخل شیشه نوشابه بندازی به اون مرد فکر کن ، اون مرتی ... اون مرد ، ( خنده ) دارم سعی می کنم خوب باشم . خب هر وقت اون رو حس کردی - ممکنه یکم طول بکشه - بندازش تو شیشه نوشابه
(trg)="33"> ( ചിരി ) അവർ കൂടുതൽ ഭാഗ്യപരീക്ഷണം നടത്താൻ ആഗ്രഹിക്കുന്നില്ല . സൈക്കോകിനെസിസ് എന്നാൽ അസാധാരണമായ സ്വാധീനമാണ് മനസ്സിന്റെയും , ഭൗതികമായ വിഷയങ്ങളുടെയും , പ്രക്രിയകളുടേയും മുകളിൽ . ചില മാന്ത്രികർക്കും മനസ്സ് വായിക്കുന്നവർക്കും ചിലപ്പോൾ സ്പൂണ്‍ വളയുകയോ അലുത്ത് പോകുകയോ ചെയ്യുമായിരിക്കും, ചിലപ്പോൾ ഉണ്ടാവുകയില്ല . ചിലപ്പോൾ സാധനങ്ങൾ മേശപ്പുറത്തുകൂടി തെന്നി നീങ്ങും , ചിലപ്പോൾ ഇല്ല . ഇത് അന്നേദിവസം നിങ്ങൾക്കുള്ള ഊര്‍ജ്ജത്തിനെ അടിസ്ഥാനപ്പെടുതിയിരിക്കും , അതും പിന്നെ മറ്റു പലതും . നാം സൈകൊകിനെസിസിൽ ഉള്ള ഒരു പരീക്ഷണം നടത്താൻ പോകുകയാണ് ഇപ്പോൾ . ഇവിടെ വരൂ , എന്റെ അടുത്ത് . വളരെ നല്ലത് . ഇനി , ആ കൊള കുപ്പിയിലേക്ക്‌ ഒന്ന് നോക്കു . അത് ബാലമുല്ലതാണോ എന്നും . ഒരു തുളയെ ഉള്ളുവെന്നും , ഒരു സാധാരണ കുപ്പിയാണെന്നും ഉറപ്പു വരുത്തിക്കൊള്ളൂ . നിങ്ങൾക്ക് വേണമെങ്കിൾ മേശപ്പുറത്തു അതുകൊണ്ട് ഒന്ന് അടിച്ചു നോക്കിക്കൊള്ളൂ . സൂക്ഷിച്ച് . അത് ബാലമുല്ലതാണെങ്കിലും ഞാൻ മാറി നിൽക്കുകയാണ് . എനിക്കുവേണ്ടി നിങ്ങളുടെ രണ്ടു വിരലുകളും തള്ളവിരലും കൊണ്ട് ഇവിടെ ഒന്ന് പിച്ചു . വളരെ നല്ലത് . ഇപ്പൊൾ ഇവിടെ എന്റെ കൈയിൽ ഒരു കഷ്ണം കുപ്പിച്ചില്ല് ഉണ്ട് . ഇത് എനിക്ക് വേണ്ടി ഒന്ന് പരിശോദിക്കൂ . സൂക്ഷിച്ച് . അത് മൂർച്ചയുള്ളതാണ് . ഒരു നിമിഷം അത് പിടിക്കൂ . ഇനി അത് ഇവിടെ നീട്ടി പിടിക്കൂ . ഇപ്പൊൾ തന്നെ നിങ്ങൾ വിചാരിക്കൂ , കുറേ വർഷങ്ങൾക്കു മുമ്പ് തകർന്ന ഒരു ബന്ധത്തെ കുറിച്ച് . എല്ലാ നിഷേധ വിചാരങ്ങളേയും പറ്റി വിചാരിക്കുക ആ ബന്ധത്തിൽ നിന്നുള്ളത് , ആ ആളിൽ നിന്നുള്ളത് . ആവ ആ കുപ്പി കഷ്ണത്തിലേക്ക് പകരുന്നതായിട്ട് . അത് അയാളെ പ്രധിനിധീകരിക്കും . കേട്ടോ . പക്ഷെ ഇതിനെ നിങ്ങൾ വളരെ ഗൗരവമുള്ളതായി കാണണം . ആ കുപ്പി കഷ്ണത്തിലേക്ക് തന്നെ തുറിച്ചു നോക്കുക . ഇവിടെയുള്ള എല്ലാരേയും അവഗണിക്കുക . കുറച്ചു നിമിഷങ്ങളിൽ നിങ്ങൾക്ക് ഒരു വികാരം അനുഭവപ്പെടും . കേട്ടോ . അത് അനുഭവപ്പെടുമ്പോൾ നിങ്ങൾ ആ കുപ്പിക്കഷ്ണം ആ കുപ്പിയിലേക്ക്‌ ഇടണം . ആ ആളെപ്പറ്റി ഓർക്കുക , ആ --- , ആ ആൾ .
(trg)="34"> ( ചിരി ) ഞാൻ നല്ലവൻ ആയിരിക്കാൻ ശ്രമിക്കുകയാണ് . ശരി . ഇനി ആ വികാരം അനുഭവപ്പെടുന്ന സമയത്ത് -- അത് കുറച്ചു സമയം എടുത്തേക്കാം -- അത് കുപ്പിയിലേക്ക്‌ ഇടുക .

(src)="28"> خب بنداز . حالا تصور کن که تمام انرژی منفی اون تو هست اسمش رو تصور کن و خودش رو تصور کن ، داخل شیشه و می خوام که اون انرژي منفی رو با تکان دادن شیشه از یک طرف به طرف دیگه رها کنی ( خنده حضار ) مثل اینکه خیلی انرژی منفی جمع شده بود ( خنده حضار ) ( تضویق حضار ) حالا می خوام به اسمش فکر کنی . به من نگاه کن و به اسمش فکر کن . اسمش رو تصور کردی ؟ خب ، فکر کن به اینکه اسمش از چند حرف تشکیل شده . فکر کن اسمش چند حرف داره . اسمش 5 حرف داره . عکس العملی نشان ندادی ، پس اسمش 4 حرف داره . به یکی از حرف های اسمش فکر کن . به یکی از حرف ها فکر کن . یک کاف در اسمش هست . ک داره می دونی چجوری فهمیدم ، آخه اسم خودم هم با ک شروع می شه اما اسم اون با ک شروع نمی شه ، با م شروع می شه . به مایک سلام برسون دفعه بعد که دیدیش . اسمش همین بود ؟ نیکول : او هوم ( بله ) کیت : خب براش یک دست برنید .
(trg)="35"> ശരി . അത് ഇട്ടോളൂ . ഇനി എല്ലാ നിഷേധ വിചാരങ്ങളും അതിനുള്ളിൽ വിചാരിക്കൂ . അയാളുടെ പേര് വിചാരിക്കുക . അയാൾ അതിനുള്ളിലാണെന്ന് ആണെന്ന് വിചാരിക്കുക . എന്നിട്ട് അതിനുള്ളിലേക്ക്‌ എല്ലാ നിഷേധ വിചാരങ്ങളേയും മോചിപ്പിക്കുക അതിനെ ഇരുവശങ്ങളിലേക്ക് ആട്ടിക്കൊണ്ട് .
(trg)="36"> ( ചിരി ) അത് കുറെ ഉണ്ടായിരുന്നല്ലോ , നിഷേധ ഊർജ്ജം , അതിനകത്ത് .
(trg)="37"> ( ചിരി ) ( കരഘോഷം ) അയാളുടെ പേര് വിചാരിക്കു . , എന്റെ നേരെ നോക്കിയിട്ട് വിചാരിക്കൂ . അയാളുടെ പേര് കിട്ടിയോ ? ശരി . അയാളുടെ പേരിൽ എത്ര അക്ഷരങ്ങൾ ഉണ്ടെന്നു വിചാരിക്കൂ . എത്ര അക്ഷരങ്ങൾ ഉണ്ടെന്നു വിചാരിക്കൂ . അഞ്ച്‌ അക്ഷരങ്ങളുണ്ട് പേരിൽ . അതിനോട് നിങ്ങൾ പ്രതികരിച്ചില്ലല്ലോ , അപ്പോൾ പേരിൽ നാല് അക്ഷരങ്ങളാണ് ഉള്ളത് . അതിൽ ഒരു അക്ഷരത്തിനെപ്പറ്റി ആലോചിക്കുക . ഒരു അക്ഷരത്തെപ്പറ്റി വിചാരിക്കുക . അതിൽ ഒരു " കെ" എന്ന അക്ഷരം ഉണ്ട് . ഒരു " കെ " . അത് എങ്ങനെ ഞാൻ അറിഞ്ഞുവെന്നാൽ , എന്റെ പേര് തുടങ്ങുന്നതും " കെ " യിൽ ആണ് , പക്ഷെ അയാളുടെ പേര് തുടങ്ങുന്നത് " കെ" യിൽ അല്ല , അത് തുടങ്ങുന്നത് ഒരു " എം" യിൽ ആണ് , അടുത്ത തവണ മൈക്കിനെ നിങ്ങൾ കാണുമ്പോൾ ഞാൻ " ഹായ് " പറഞ്ഞതായി പറയണം . എന്തായിരുന്നു അയാളുടെ പേര് . നികോൾ : മ്മ് .. ഹ്മ്മ് .... കെ . ബി : ശരി . ഇവർക്ക് ഒരു നല്ല കൈയ്യടി കൊടുക്കൂ .

(src)="29"> ( تشویق حضار ) ممنونم .
(trg)="38"> ( കരഘോഷം ) വളരെ നന്ദി .

(src)="30"> ( تشویق حضار ) یک نمونه دیگر هم دارم که با شما در میان بگذارم . راستش کریس می خواستم برای این کار تو رو انتخاب کنم ، اما به جای اینکه تو رو انتخاب کنم ، می تونی بپری بالا و یک قربانی برای آزمایش بعدی انتخاب کنی ؟ تنها مسئله اینه که قربانی باید مرد باشه . کریس آدرسون : آهان باشه کیت : من می خواستم برای این کار تو رو به کار بگیرم ، اما تصمیم گرفتم که شاید بخوام یک سال دیگه هم بیام اینجا ( خنده حضار ) کریس : برای اینکه بهش یک جایزه بدیم که گفت " یوریکا " ( یافتم ) و برای اینکه مایکل مرسیل رو انتخاب کرد که بیاد برای ما حرف بزنه - استیو جوروتسون کیت بری : خب استیو بیا این بالا ( تشویق حضار ) کریس : تو میدونستی ! کیت : خب استیو می خوام اینجا بشینی . همین پشت ، عالیه . حالا ، استیو - آره می تونی اون زیر رو بررسی کنی راحت باش من هیچ دستیار خاصی اون زیر ندارم . فقط چون من یک شعبده باز هستم ، اصرار داشتند که یک رو میزی مشکی بندازن اِ اینجایی ، خب .
(trg)="39"> ( കരഘോഷം ) എനിക്ക് ഒരു കാര്യം കൂടി നിങ്ങളോട് പങ്കുവയ്ക്കണം എന്നുണ്ട് . യഥാർത്ഥത്തിൽ , ക്രിസ്, നിങ്ങളെയാണ് ഞാൻ ഇതിനായി തിരഞ്ഞെടുക്കാൻ കരുതിയിരുന്നത് . പക്ഷെ നിങ്ങളെ തിരഞ്ഞെടുക്കുന്നതിന് പകരം , ഇങ്ങോട്ട് കയറി വരാമോ എന്നിട്ട് അടുത്ത പരീക്ഷണത്തിനുള്ള ഒരു ബാലിയാടിനെ കണ്ടുപിടിക്കാമോ ? കൂടാതെ അത് ഒരു ആണ്‍ ബലിയാട് ആയിരിക്കണം . അത്രേയുള്ളൂ . ക്രിസ് അന്റെർസണ്‍ : ഓ , ശരി . കെ . ബി : ഞാൻ നിങ്ങളെ ഉപയോഗിക്കാനാണ് ആലോചിച്ചിരുന്നത് . പക്ഷെ എനിക്ക് വേറൊരു വർഷം ഇങ്ങോട്ട് തിരിച്ചു വരേണ്ടതാണ് എന്ന കാര്യം ഞാൻ ഓർത്തു .
(trg)="40"> ( ചിരി ) സി . എ : ശരി , " യൂരെക്ക " എന്ന് പറഞ്ഞതിൽ അദ്ധേഹത്തെ അഭിനന്ദിക്കാനും കൂടാതെ മൈക്കൽ മെർസിലിനെ നമ്മോടു സംസാരിക്കാൻ ക്ഷണിച്ചതിലും -- സ്റ്റീവ് ജർവെറ്റ്സണ്‍ . കെ . ബി : ശരി . സ്റ്റീവ് . ഇങ്ങോട്ട് കയറി വരൂ .
(trg)="41"> ( കരഘോഷം ) സി . എ : നിങ്ങൾക്ക് അറിയാമായിരുന്നോ ! കെ . ബി : ശരി , സ്റ്റീവ് , ഇവിടെ വന്നു ഒരു കസേരയിൽ ഇരിക്കു , തൊട്ടു പുറകിൽ , ഇവിടെ , വളരെ നല്ലത് . ഇനി , സ്റ്റീവ് , ഓ, നിങ്ങൾക്ക് അടിയിൽ പരിശോധിക്കാം . ദയവായി മുന്നോട്ടു പോയാലും , എനിക്ക് അതിനടിയിൽ വേറെ സഹായികൾ ആരും ഇല്ല . അവർ നിർബന്ധിച്ചു , എന്തെന്നാൽ ഞാൻ ഒരു മാന്ത്രികൻ ആയതിനാൽ ഒരു നല്ല തുണി മേശപ്പുറത്തു ഇടാൻ . അതാ , നിങ്ങൾ ഇവിടെ ഉണ്ടല്ലോ , ശരി .

(src)="31"> ( خنده حضار ) استیو من اینجا 4 تا پایه چوبی دارم یک ، دو ، سه و چهار همشون دقیقاً مثل هم هستند به غیر از این یکی مشخص هست که یک سیخ استیل از اون زده بیرون می خوام خوب این رو بررسی کنی و مطمئن بشی که محکم هست راضی شدی ؟ استیو : اوهوم ، آره کیت : حالا استیو من جلوی میز می ایستم ، خب وقتی که من جلوی میز می ایستم ، می خوام که این لیوان ها رو اینطوری بذاری روی پایه ها به هر ترتیبی که دلت می خواد و بعد اون ها رو جابجا کن تا هیچ کس ندونه که سیخ کجاست . باشه ؟ استیو : هیچ کس از تماشاچی ها ؟ کیت : هیچ کدوم از اون ها ، و برای کمک به تو جلوی دید اون ها رو می گیرم تا کسی نبینه که داری چی کار می کنی من هم طرف دیگه ای رو نگاه می کنم ، حالا راحت باش و جابجاشون کن خب هر وقت کارت تموم شد به من بگو ( خنده حضار ) تموم ؟ استیو : ام ... تقریباً کیت : تقریباً . باشه داری مطمئن می شی که به خوبی قایم شده . حالا وای ببینید اینجا چی داریم ، کارش درسته ها .
(trg)="42"> ( ചിരി ) സ്റ്റീവ് , എനിക്ക് ഇവിടെ നാല് മരത്തിന്റെ പലകകൾ ഉണ്ട് . ഒന്ന് , രണ്ട് , മൂന്ന് , നാല് . ഇനി , ഇതൊഴിച്ച് ബാക്കി എല്ലാം ഒരുപോലെയാണ് ഇരിക്കുന്നത് . വ്യക്തമായും , ഒരു സ്റ്റീൽ മുള്ള് അതിൽ തറച്ചു നിൽക്കുന്നുണ്ട് . അത് ബാലമുള്ളതാണോ എന്നു പരോശോധിച്ചോളൂ എനിക്കുവേണ്ടി .
(trg)="43"> സന്തോഷമായോ ? സ്റ്റീവ് ജർവെറ്റ്സണ്‍ , ആയി . കെ . ബി : ഇനി ഞാൻ മേശയുടെ മുമ്പിൽ നിൽക്കാൻ പോകുകയാണ് . ശരി . ഇനി ഞാൻ മേശയുടെ മുന്നിൽ നിൽക്കുമ്പോൾ എനിക്ക് വേണ്ടി ആ കപ്പുകൾ പലകകളുടെ മുകളിൽ ഇതാ ഇങ്ങനെ വയ്ക്കണം . ഏതു രീതിയിൽ വേണമെങ്കിലും വയ്ക്കാം , അതിനു ശേഷം അവയെല്ലാം തമ്മിൽ തമ്മിൽ മാറ്റണം . ആർക്കും ആ സ്റ്റീൽ മുള്ള് എവിടെയാണ് എന്ന് കണ്ടുപിടിക്കാൻ കഴിയാത്തവിധം . എസ് : ജെ : സദസ്സിലെ ആരും ഇല്ലേ ? കെ . ബി : സദസ്സിലെ ആരും ഇല്ല . കൂടാതെ നിങ്ങളെ സഹായിക്കാൻ അവരെ ഞാൻ കാണുന്നതിൽ നിന്ന് തടയാം . അവർ നിങ്ങൾ ചെയ്യുന്നത് എന്താണെന്ന് കാണേണ്ട . ഞാനും വേറെ എങ്ങോട്ടെങ്കിലും നോക്കാം . അപ്പോൾ എല്ലാം നന്നായി ഇടകലർത്തി വച്ചോളൂ . ശരി , കൂടാതെ ചെയ്തുകഴിഞ്ഞാൽ എന്നോട് പറയണം .
(trg)="44"> ( ചിരി ) കഴിഞ്ഞോ ? എസ് . ജെ : മ്മ്, ഏതാണ്ട് . കെ . ബി : ഏതാണ്ട് , ഓ, ശരി . നിങ്ങൾ അത് നന്നായി ഒളിപ്പിച്ചു എന്ന് ഉറപ്പു വറുത്തുക്കയാണല്ലേ . ഇനി -- ഓ , നമ്മുക്ക് ഇവിടെ ഒരെണ്ണം ഉണ്ട് . ഇവിടെ ഒരെണ്ണം ഉണ്ട് .

(src)="32"> ( تشویق حضار ) خب ما همینطوری می ذاریم باشن ( خنده حضار ) اما این من هستم که قراره آخرین نفری باشم که می خندم ( خنده حضار ) حالا استیو ، تو می دونی که سیخ کجاست اما هیچ کس دیگه نمی دونه درسته ؟ اما من نمی خوام تو هم بدونی پس صندلی ات رو بچرخون اون ها مواظب من هستن که کار عجیبی نکنم ، نه همون طرفی بمون . خب
(trg)="45"> ( കരഘോഷം ) അപ്പോൾ , നമ്മുക്ക് അവയെ അവിടെ അങ്ങനെ വയ്ക്കാം .
(trg)="46"> ( കരഘോഷം ) ഞാൻ ഏതായാലും എന്റെ അവസാനത്തെ ചിരി ചിരിക്കാൻ പോകുകയാണ് .
(trg)="47"> ( കരഘോഷം ) ഇനി സ്റ്റീവ് , നിങ്ങൾക്കറിയാം ആ മുള്ള് എവിടെയാണെന്ന് പക്ഷെ വേറെ ആർക്കും അറിയില്ല, ശരിയല്ലേ ? പക്ഷെ എനിക്ക് നിങ്ങളും അത് അറിയേണ്ട എന്നാണ് . അതിനായി നിങ്ങളുടെ കസേരയിൽ ഇരുന്നു പുറകോട്ടു തിരിയൂ . അവർ എന്നെ നോക്കിക്കോളും ഞാൻ വേറെ തമാശയൊന്നും കാണിക്കുന്നില്ല എന്ന് ഉറപ്പുവരുത്താൻ . ഇല്ല . അങ്ങോട്ട്‌ തിരിഞ്ഞിരിക്കൂ . ശരി .

(src)="33"> حالا برگرد استیو پس حالا تو هم نمی دونی که سیخ کجاست و من هم نمی دونم . خب حالا راهی هست که از توی این چشم بند بشه دید ؟ ببندم به چشمم ؟ کیت : نه فقط بگو راهی هست که از توی این بشه دید ؟ استیو : ام ... کیت بری : نه ؟ استیو : نه من نمی تونم از توش چیزی ببینم کیت : نمی تونی باهاش ببینی خب عالیه حالا من این چشم بند رو می بندم . نذارشون رو هم ، باشه ؟ اون ها رو یک جابجایی اضافه هم بکن لیوان ها رو تکون نده نمی خوام کسی ببینه که سیخ کجاست اما یک بار دیگه جابجاشون کن ، و بعد ردیفشون کن باشه ؟ من هم چشم بند رو می بندم . یک بار دیگه جابجاشون کن این بار کار عجیبی نکن خب شروع کن و جابجاشون کن . دست من اینجا جونش رو از دست می ده ، یعنی در خطره
(trg)="48"> ഇനി , സ്റ്റീവ്, പുറകോട്ടു നോക്കു . ഇപ്പോൾ നിങ്ങൾക്ക് മുള്ള് എവിടെയെന്ന് അറിയില്ല കൂടാതെ എനിക്കും അറിയില്ല അത് എവിടെയാണെന്ന് . കേട്ടോ . ഇനി , ഈ കണ്‍കെട്ടിനുള്ളിൽ കൂടി എന്തെങ്കിലും കാണാൻ കഴിയുന്നുണ്ടോ ? എസ് . ജെ : ഇത് ധരിച്ചോളൂ . കെ . ബി : എന്നാലും , ഇതിനുള്ളിലൂടെ കാണാൻ എന്തെങ്കിലും വഴിയുണ്ടോ ? എസ് . ജെ : മ്മ് .. മ്മ് . കെ . ബി : ഇല്ല . എസ് . ജെ : ഇല്ല . എനിക്ക് അതിലൂടെ ഒന്നും കാണാൻ കഴിയുന്നില്ല . കെ . ബി : നിങ്ങൾക്ക് അതിലൂടെ ഒന്നും കാണാൻ കഴിയുന്നില്ല . വളരെ നല്ലത് . ഇനി , ഞാൻ കണ്‍കെട്ട് ധരിക്കാൻ പോകുകയാണ് . അവ എല്ലാം ഒന്നിന് മുകളിൽ ഒന്നായി കയറ്റി വയ്ക്കരുത്, കേട്ടോ . എല്ലാം ഒന്നുകൂടി നന്നായി ഇടകലർത്തി വയ്ക്കുക . കപ്പുകൾ അനക്കരുത്, കാരണം ആരും ആ മുള്ള് എവിടെയാണെന്ന് കാണരുത് . പക്ഷെ ആ പലകകളെ ഒന്ന് നന്നായി ഇടകലർത്തി വയ്ക്കുക , എന്നിട്ട് അവയെ ഇതാ ഇങ്ങനെ ഒരു നിരയിലായി നിരത്തി വയ്ക്കുക . കേട്ടോ ? ഞാൻ കണ്‍കെട്ട് ധരിക്കാൻ പോകുകയാണ് . അവയെ ഒന്നുകൂടി നന്നായി ഇടകലർത്തി വയ്ക്കുക . ഇത്തവണ വേറെ സൂത്രപ്പണി ഒന്നും ഇല്ല . ശരി . അവയെ എല്ലാം നന്നായി ഇടകലർത്തിക്കൊള്ളൂ . എന്റെ കൈകൾ ജീവിതത്തിന്റെ മുകളിൽ ആണ് ഇവിടെ . അപ്പോൾ - ഇത് വളരെ അപകടകരമാണ് .

(src)="34"> ( خنده حضار ) وقتی کارت تموم شد به من بگو استیو : تموم . خب کجایی ؟ دستت رو بیار بیرون دست راستت . این -- نه ، خب وقتی دستم بالای یک لیوان بود بهم بگو استیو : بالای لیوانی کیت : الآن بالای یک لیوانم ؟ استیو : اوهوم کیت : حالا استیو ، فکر می کنی سیخ اینجاست یا نه ؟ استیو : وای !
(trg)="49"> ( ചിരി ) നിങ്ങൾ ചെയ്തു കഴിയുമ്പോൾ എന്നോട് പറയണം . എസ് . ജെ : കഴിഞ്ഞു . കെ . ബി : ശരി . എവിടെയാണ് നിങ്ങൾ ? . നിങ്ങളുടെ കൈകൾ നീട്ടി പിടിക്കൂ . ഇതാണോ നിങ്ങളുടെ വലതു കൈ . അല്ല . ശരി . ഞാൻ ഒരു കപ്പിന്റെ മുകളിൽ എത്തുമ്പോൾ എന്നോട് പറയണം . എസ് . ജെ : നിങ്ങൾ ഒരു കപ്പിന്റെ മുകളിൽ ആണ് . കെ . ബി : ഇപ്പോൾ ഞാൻ ഒരു കപ്പിന്റെ മുകളിൽ ആണോ ? എസ് . ജെ : മ്മ് . ഹ്മ്മ് . കെ . ബി : ഇനി , സ്റ്റീവ് , നിങ്ങൾക്ക് തോന്നുന്നുണ്ടോ അത് ഇതിനടിയിൽ ആണെന്ന് ? അതെ അല്ലെങ്കിൽ അല്ല ? എസ് . ജെ : ഓ !

(src)="35"> ( خنده حضار ) کیت : بهت گفتم که من آخرین نفری هستم که می تونه اینجا بخنده ( خنده حضار ) استیو : فکر نمی کنم که اینجا باشه کیت : نه ؟ تصمیم خوبی بود .
(trg)="50"> ( ചിരി ) കെ . ബി : ഞാൻ പറഞ്ഞില്ലേ ഞാൻ അവസാനത്തെ ചിരി ചിരിക്കാൻ പോകുകയാണെന്ന് .
(trg)="51"> ( ചിരി ) എസ് . ജെ : അത് അവിടെ ഉണ്ടെന്ന് എനിക്ക് തോന്നുന്നില്ല . കെ . ബി : ഇല്ല, നല്ല തീരുമാനം .

(src)="36"> ( خنده حضار ) ( تشویق حضار ) حالا اگه به این طرف برم باز هم لیوان هست ؟ استیو : می تونیم با دست چپ این کار رو بکنیم ؟ کیت : اوه نه ، نه ، نه . اون از من پرسید که می تونیم با دست چپ کار کنیم ؟ به هیچ عنوان .
(trg)="52"> ( ചിരി ) ( കരഘോഷം ) ഇനി , ഞാൻ ഇത് വഴി പൊയാൽ , ഇവിടെ വേറെ ഒരു കപ്പ്‌ ഉണ്ടോ ? എസ് . ജെ : നമ്മുക്ക് ഇടതു കൈ വച്ച് ചെയ്യാമോ ? കെ . ബി : ഓ, ഇല്ല ഇല്ല ഇല്ല, ഇയാൾ ചോദിക്കുകയാണ് ഇടതു കൈ വച്ച് ചെയ്യാമോ എന്ന് . തീർത്തും പറ്റില്ല .

(src)="37"> ( خنده حضار ) کیت : حالا اگه به این طرف برم باز هم لیوان هست ؟ استیو : بله به اون سمت لیوان هست . کیت : خب به من بگو کی توقف کنم .. استیو : خب کیت : اینجا ؟ استیو : آره یک لیوان هست کیت : فکر می کنی اینجاست ؟ آره یا نه ؟ این تصمیم تو هست و نه من .
(trg)="53"> ( ചിരി ) കെ . ബി : ഞാൻ ഇത് വഴി പൊയാൽ , വേറെ ഒരു കപ്പ്‌ ഉണ്ടോ ? എസ് . ജെ : അവിടെ ഒരു കപ്പ്‌ ഉണ്ട് അതുവഴി പോയാൽ . ഉണ്ട് . കെ . ബി : ശരി . എപ്പോൾ നിൽക്കണം എന്ന് എന്നോട് പറയണം . എസ് . ജെ : ശരി . കെ . ബി : ഇവിടെ ? എസ് . ജെ : അതെ . ഇവിടെ ഒരെണ്ണം ഉണ്ട് . കെ . ബി : അത് ഇവിടെ ഉണ്ടെന്നു തോന്നുന്നുണ്ടോ നിങ്ങൾക്ക് . ഉണ്ട് അല്ലെങ്കിൽ ഇല്ല ? ഇത് നിങ്ങളുടെ തീരുമാനമാണ് . എന്റെയല്ല .

(src)="38"> ( خنده حضار ) استیو : می گم نه کیت : تصمیم خوبی بود ( خنده حضار ) خب هر دو دستت رو بده به من حالا بذارشون رو جفت لیوان ها فکر می کنی که سیخ زیر دست چپت هست ، یا زیر دست راستت ؟ استیو : ام ، هیچ کدوم کیت : هیچ کدون خب باشه اما اگه قرار بود که حدس بزنی ( خنده حضار ) استیو : فکر می کنم که زیر دست راستم هست کیت : فکر می کنی که زیر دست راستت هست ؟ حالا یادت باشه که تمام مدت تو تمام تصمیم ها رو گرفتی روان شناس ها ، این قضیه رو حل کنید نگاه کن . استیو : وای ( تشویق حضار ) ممنونم ممنونم اگه بعداً کسی بخواد باز هم شعبده بازی ببینه من بیرون هستم ممنونم ( تشوق حضار ) ممنونم ممنونم ( تشویق حضار )
(trg)="54"> ( ചിരി ) എസ് . ജെ : ഞാൻ ഇല്ല എന്ന് പറയാൻ പോകുകയാണ് . കെ . ബി : നല്ല തീരുമാനം .
(trg)="55"> ( ചിരി ) ശരി . എനിക്ക് രണ്ടു കൈകളും തരൂ . ഇനി , അവ രണ്ടും ആ രണ്ടു കപ്പുകളുടെ പുറത്തു വയ്ക്കൂ . മുള്ള് നിങ്ങളുടെ ഇടതു കൈയ്യുടെ അടിയിലാണെന്ന് നിങ്ങൾക്ക് തൊന്നുന്നുണ്ടോ , അല്ലെങ്കിൽ നിങ്ങളുടെ വലതു കൈയ്യുടെ അടിയിലാണോ ? എസ് . ജെ : രണ്ടിന്റെയും അടിയിൽ അല്ല . കെ . ബി : ഓ ശരി . രണ്ടിന്റെയും അടിയിൽ ഇല്ല എന്ന് . പക്ഷെ നിങ്ങൾക്ക് ഒന്ന് ഊഹിക്കാമെങ്കിൽ ( ചിരി ) എസ് : ജെ : എനിക്ക് തോന്നുന്നത് അത് എന്റെ വലതു കൈകൾക്കടിയിൽ ഉണ്ടെന്നാണ് . കെ . ബി : നിങ്ങളുടെ വിചാരം അത് നിങ്ങളുടെ വലതു കൈകൾക്കടിയിൽ ആണെന്നാണോ ? ഇനി , ഓർക്കുക , എല്ലാ തീരുമാനങ്ങളും തുടക്കം മുതൽ എടുത്തത്‌ നിങ്ങൾ മാത്രമാണ് . സൈക്കോളജിസ്റ്റുകളെ , ഇതെങ്ങനെ എന്നൊന്ന് കണ്ടുപിടിക്കാൻ നോക്കൂ . ഇതാ ഒന്ന് നോക്കൂ . എസ് : ജെ : ഓ !
(trg)="56"> ( കരഘോഷം ) കെ . ബി : നിങ്ങൾക്ക് നന്ദി .

# fa/AFsPdhOarJUg.xml.gz
# ml/AFsPdhOarJUg.xml.gz


(src)="1"> خُب چند سال پیش من برنامه ای را شروع کردم که در اون سعی کردم با تکنولوژی بی نظیری ، مردم را تشویق کنم تا یکسال مرخصی کاری گرفته و در محیطی کار کنند که نمایانگر تمام چیزهایی است که از اونها متنفرند ، و در محیطی کار کنند که نمایانگر تمام چیزهایی است که از اونها متنفرند ، ازشون خواستیم که در بخش دولتی کار کنند . نام این برنامه " کُد برای آمریکا " است ، ویه کمی شبیه سپاه صلح افراد نابغه است . ما هر ساله چند نفری انتخاب کرده تا در بخش دولتی شهر کار کنند . ما هر ساله چند نفری انتخاب کرده تا در بخش دولتی شهر کار کنند . به جای فرستادن آنها به کشورهای جهان سوم ، اونا را به شهرداری بی در و پیکر می فرستیم . آنها در اونجا نرم افزارهای کاربردی بسیار خوبی درست می کنند ، آنها با کارکنان شهرداری کار می کنند . اما در واقع می خواهند نشان بدهند که چه چیزهایی امروزه با کمک تکنولوژی امکان پذیر است . اما در واقع می خواهند نشان بدهند که چه چیزهایی امروزه با کمک تکنولوژی امکان پذیر است . خُب بریم " اَل " را ملاقات کنیم . " اَل " ، یک شیر آتش نشانی در شهر بوستون است . در اینجا یه جورایی به نظر می رسد که دنبال یه دوست می گرده ، اما او واقعا دنبال کسی است که وقتی برف می یاد ، اونو با پارو از زیر برف بیرون بیاره ، چون می دونه وقتی زیر چهار فوت برف مدفون می شه ، نمی تونه خیلی خوب با آتش سوزی مبارزه کنه . چون می دونه وقتی زیر چهار فوت برف مدفون می شه ، نمی تونه خیلی خوب با آتش سوزی مبارزه کنه . حالا چطور اون با این شیوۀ بسیار منحصر به فرد دنبال کمک می گرده ؟ حالا چطور اون با این شیوۀ بسیار منحصر به فرد دنبال کمک می گرده ؟ ما سال گذشته گروهی را از طریق برنامۀ " کد برای آمریکا " در بوستون داشتیم . ما سال گذشته گروهی را از طریق برنامۀ " کد برای آمریکا " در بوستون داشتیم . آنها در ماه فوریه اونجا بود ، و فوریه سال گذشته برف سنگینی اومد . و اونها متوجه شدند که مردم شهرهیچوقت قادر نخواهد بود همۀ شیرهای آتش نشانی را از زیر برف بیرون بیاره . اما یک شخص به طور خاص ، فردی بنام " اریک مایکل- اوبر " ، متوجه چیز دیگری شد ، این که شهروندان درست جلوی این شیرهای آتش نشانی ، در حال پارو کردن پیاده روها هستند . بدین ترتیب اون کاری رو انجام داد که هر طراحی انجام می ده ، او یک نرم افزار کاربردی ساخت . این یک برنامۀ جالب نرم افزاری است که شما در آن می توانید یک شیر آتش نشانی را به سرپرستی قبول کنید . بدین ترتیب شما توافق می کنید که هنگام بارش برف ، اونو از زیر برف بیرون بیارید . اگه اینکارو بکنید ، اسمی براش انتخاب می کنید ، و اسم اولی رو " اَل " گذاشت . و اگه اینکارو نکنید ، کسی میتونه اونو ازتون بدزده . اینجوری یه سری بازیهای کوچک جالب متحرک داره . این نرم افزار کوچیک معمولی است . احتمالا " کوچکترین برنامۀ نرم افزاری از بین 21 برنامه ایست که بچه ها پارسال نوشتند . اما کاری را می کنه که هیچ تکنولوژی دولت اونو انجام نداده . اون بسرعت در حال پیشرفت است . یه نفر متخصص تکنولوژی در شهر هونولولو با دیدن این برنامۀ نرم افزاری ، به کاربرد اون پی برد البته نه دربرف ، بلکه با کمک اون از شهروندان بخواد که آژیرهای اخطار سونامی را به سرپرستی قبول کنند . خیلی مهمه که این آژیرهای سونامی کار کنند ، اما مردم باتریهای اونها را می دزدند . بنابراین اون از شهروندان می خواد که مراقب اونها باشند . و سپس شهرسیاتل تصمیم به استفاده از اون برنامه را گرفت تا از شهروندان بخواد فاضلابهایی که در اثر طوفان مسدود شدند را تمیز کنند . و شیکاگو به تازگی اون برنامه را بکار برده تا از مردم بخواد برای پارو کردن پیاده روها هنگام برف ثبت نام کنند . بنابراین ما در حال حاضر از نُه شهر خبر داریم که برای استفاده از این برنامه کاربردی ، برنامه ریزی می کنند . و این برنامه بدون هیچ اختلاف نظری ، وبصورتی اصیل و طبیعی گسترش یافته است . و این برنامه بدون هیچ اختلاف نظری ، وبصورتی اصیل و طبیعی گسترش یافته است . اگر شما چیزی در مورد فن آوری دولت بدانید ، می دونید که معمولا " چطور کار می کنه . تولید نرم افزار معمولا چند سال طول می کشه . ما یه تیم سه نفره ای داشتیم که سال گذشته در بوستون مشغول پروژه ای بودند که دو ماه و نیم بطول انجامید . از اون راه والدین می تونستند بفهمند چه مدرسۀ دولتی برای فرزندانشان خوبه . از اون راه والدین می تونستند بفهمند چه مدرسۀ دولتی برای فرزندانشان خوبه . به ما گفتند که اگه اینکار از طریق کانال های عادی انجام شده بود ، حداقل دو سال طول می کشید و هزینه ای حدود دو میلیون دلار در بر داشت . و این که چیزی نیست . در حال حاضر پروژه ای در سیستم دادگاه کالیفرنیا در حال انجام است که تا کنون دو میلیارد دلار برای مالیات دهندگان هزینه داشته که تا کنون دو میلیارد دلار برای مالیات دهندگان هزینه داشته و کار هم نمی کنه . پروژه های شبیه به این در تمام سطوح دولتی وجود دارند . پروژه های شبیه به این در تمام سطوح دولتی وجود دارند . خُب برنامۀ کاربردی که در عرض چند روز نوشته شد بصورت همه گیری گسترش یافت ، که مثل یه تیری از کمان به سمت نهاد های دولتی رها می شه . که مثل یه تیری از کمان به سمت نهاد های دولتی رها می شه . این نشون می ده که چگونه دولت می تواند بهتر کار کند - نه مثل یک شرکت خصوصی ، که به گمان بیشتر مردم می بایست مثل یک شرکت خصوصی باشه . و نه حتی مثل یک شرکت فن آوری ، بلکه بیشتر شبیه به خود اینترنت . و این یعنی نیازی به مجوز نداره ، این یعنی علنی و باز ، یعنی تولید . و این مهمه . اما آنچه در مورد این برنامه اهمیت بیشتری داره اینه که نشون می ده چگونه یک نسل جدید با مسائلی که دولت داره ، برخورد می کنه - نه به عنوان مشکلی که یه سازمان قدیمی و متحجّر درگیرش است ، بلکه به عنوان مشکلی که اقدام جمعی را می طلبد . و این خبر خوبی است ، چون نشون می ده که ما در کارهای جمعی و با فن آوری دیجیتال ، بسیار خوب عمل می کنیم . چون نشون می ده که ما در کارهای جمعی و با فن آوری دیجیتال ، بسیار خوب عمل می کنیم . در حال حاضر یک جامعه بسیار زیادی از مردم وجود داره که در حال ساخت ابزارهای مورد نیاز ما هستند تا کارهایی را با هم به طور موثر انجام دهیم . اینها فقط افراد گروه " کد برای آمریکا " نیستند ، صدها نفر از مردم سراسر کشور بپا خواسته و روزانه سرگرم نوشتن برنامه های شهری برای محلۀ خود هستند . و روزانه سرگرم نوشتن برنامه های شهری برای محلۀ خود هستند . اونا از دولت نا امید نشدند . اونا از دولت جونشون به لب رسیده ، اما شکایتی نمی کنند ، درستش می کنند . و این مردم چیزی را می دانند که ما از وجودش غافل بودیم . و این مردم چیزی را می دانند که ما از وجودش غافل بودیم . اینه که وقتی شما تمام احساسات خود را درمورد سیاست و صف جلوی اداره راهنمایی رانندگی و تمام چیزهایی که دیوونشون هستیم ، کنار بگذارید ، و تمام چیزهایی که دیوونشون هستیم ، کنار بگذارید ، دولت به صورت ذاتی ، در کلمات " تیم اُ ریلی " خلاصه شده ، ( بنیان گذاز نرم افزار منبع بازو مجانی )
(trg)="1"> രണ്ടു കൊല്ലങ്ങൾക്കു മുൻപ് ഞാൻ ഒരു സംരഭത്തിനു തുടക്കമിട്ടു ടെക്നിക്കൽ ഡിസൈൻ മേഖലകളിലെ വലിയ താരങ്ങളെ അവരുടെ ഒരു വർഷത്തെ ജോലികളിൽ നിന്നൊക്കെ അടർത്തിയെടുത്ത് മറ്റൊരു മേഖലയിൽ ജോലി ചെയ്യാൻ ക്ഷണിക്കാൻ അതും അവർ ഏറ്റവും കൂടുതൽ വെറുത്തേക്കാവുന്ന ഒരു മേഖലയിൽ : ഞങ്ങൾ അവരെ ഗവൺ മെന്റിനു വേണ്ടി പണിയെടുപ്പിക്കുന്നു . അതാണ് " അമേരിക്കയ്ക്കു വേണ്ടി കോഡ് ചെയ്യുക " എന്ന പ്രോഗ്രാം . ബുദ്ധിജീവികളുടെ സമാധാന സേനയെന്നൊക്കെ പറയാവുന്ന ഒരു പ്രവർത്തനമാണിത് . എല്ലാ കൊല്ലവും കുറച്ചാളുകളെ ഞങ്ങൾ തിരഞ്ഞെടുക്കും എന്നിട്ട് അവരെ സിറ്റി ഗവൺമെന്റുകളോടൊപ്പം പ്രവർത്തിക്കാൻ നിയോഗിക്കും . മൂന്നാം ലോകത്തിലേക്കയക്കുന്നതിനു പകരം സിറ്റി ഹാളുകളിലെ വന്യതകളിലേക്ക് അവരെ ഞങ്ങൾ പറഞ്ഞു വിടും അവിടെ അവർ ഗംഭീരങ്ങളായ ആപ്ലിക്കേഷൻസ് ഉണ്ടാക്കാൻ തുടങ്ങും . സർക്കാർ ജീവനക്കാരോടൊപ്പം പ്രവർത്തിക്കും ശരിക്കും അവർ ചെയ്യുന്നത് ഇന്നത്തെ ടെക്നോളജിയുടെ സാധ്യതകൾ ചൂണ്ടിക്കാട്ടുകയാണ് . ശരിക്കും അവർ ചെയ്യുന്നത് ഇന്നത്തെ ടെക്നോളജിയുടെ സാധ്യതകൾ ചൂണ്ടിക്കാട്ടുകയാണ് . അപ്പോൾ നമുക്ക് ആൽ- നെ പരിചയപ്പെടാം ആൽ ബോസ്റ്റൺ നഗരത്തിലെ ഒരു ഫയർ ഹൈഡ്രന്റ് ( അഗ്നിശമന ഉപകരണം ) ആണ് . കണ്ടാൽ , അവൻ അവന്റെ കൂട്ടുകാരിയെ തിരഞ്ഞു നിൽക്കുകയാണെന്നു തോന്നും . എന്നാൽ ശരിക്കും അവൻ നോക്കുന്നത് മഞ്ഞു പെയ്ത് മൂടിപ്പോകുമ്പോൾ അവനെ പുറത്തെടുക്കാൻ ആരെങ്കിലും ഉണ്ടോ എന്നാണ് , കാരണം അവനു നന്നായി അറിയാം , തീ കെടുത്തുവാനുള്ള അവന്റെ കഴിവ് നാലടി മഞ്ഞിനടിയിൽ പുതഞ്ഞു കിടക്കുമ്പോൾ ഒട്ടും മികച്ചതല്ല എന്ന് ഇപ്പോൾ , എങ്ങിനെയാണവൻ സഹായത്തിനു വേണ്ടി ഇത്രയും വ്യതിരിക്തമായ രീതിയിൽ മുന്നോട്ടു വന്നത് ? ഞങ്ങൾക്ക് കഴിഞ്ഞ വർഷം ബോസ്റ്റണിൽ ഒരു ടീം ഉണ്ടായിരുന്നു -
(trg)="2"> " കോഡ് ഫോർ അമേരിക്ക " പ്രോഗ്രാമിലൂടെ . അവർ അവിടെ ഫെബ്രുവരിയിലായിരുന്നു ഉണ്ടായിരുന്നത് . അക്കൊല്ലം ഫെബ്രുവരിയിൽ ഒരു പാടു മഞ്ഞു പെയ്തിരുന്നു . അവർ ഒരു കാര്യം ശ്രദ്ധിച്ചു . സിറ്റിയിൽ ഒരിക്കലും ഈ ഫയർ ഹൈഡ്രന്റ്സിനെ മഞ്ഞിൽ നിന്നു പുറത്തെടുക്കാറില്ല . എന്നാൽ പ്രത്യേകിച്ച് ഒരാൾ എറിക് മൈക്കേൽസ് ഓബർ എന്ന ഒരു വ്യക്തി മറ്റൊന്നു കൂടി ശ്രദ്ധിച്ചു . അതെന്താണെന്നു വച്ചാൽ പരിസരവാസികൾ നിരത്തുകളെല്ലാം വൃത്തിയാക്കിയിടാറുണ്ട് അതും ഈ പാവം ഹൈഡ്രന്റസിന്റെ മുന്നിലുള്ളവ . അപ്പോ .. ഏതൊരു നല്ല ഡെവലപ്പറും ചെയ്യുന്നതു തന്നെ അദ്ദേഹവും ചെയ്തു . ഒരു ആപ്ലിക്കേഷൻ എഴുതിയുണ്ടാക്കി . അതൊരു കുഞ്ഞു സുന്ദരൻ ആപ് ആയിരുന്നു . അതിലൂടെ നിങ്ങൾക്കൊരു ഫയർ ഹൈഡ്രന്റിനെ ദത്തെടുക്കാൻ കഴിയും മഞ്ഞു പെയ്യുമ്പോ അവയെ പുറത്തെടുക്കാൻ നിങ്ങളുണ്ടാവുമെന്ന വാഗ്ദാനം അതിലൂടെ നൽകാം അങ്ങിനെയൊരു വാഗ്ദാനം നിങ്ങൾ നൽകുമ്പോ ആ ഫയർ ഹൈഡ്രന്റ്സിനു നിങ്ങൾ ഒരു പേരിടണം അങ്ങിനെ ആദ്യത്തേതിനെ അദ്ദേഹം വിളിച്ച പേരാണ് ആൽ നിങ്ങൾ പേരിട്ടില്ലെങ്കിൽ മറ്റാരെങ്കിലും അവനെ നിങ്ങളിൽ നിന്നു തട്ടിയെടുത്തേക്കാം . അങ്ങിനെ ഒരു ചെറിയ മനോഹരമായ ചലനാത്മകത അതിനു കൈവരുന്നു , ഇതൊരു പാവം കുഞ്ഞ് ആപ്ലിക്കേഷനാണ് . ഒരു പക്ഷേ ഏറ്റവും ചെറിയ ഒന്ന് - കഴിഞ്ഞ കൊല്ലം ഞങ്ങളുടെ ആളുകൾ എഴുതിയ 21 ആപ്ലിക്കേഷനുകളിൽ ഏറ്റവും ചെറുത് . പക്ഷേ അതു ചിലതൊക്കെ ചെയ്യുന്നുണ്ട് മറ്റേത് ഗവണ്മെന്റ് ടെക്നോളജിക്കും ചെയ്യാനാവാത്ത ചിലത് അതിപ്പോൾ കാട്ടുതീ പോലെ പടരുകയാണ് . ഹോണോലുലു നഗരത്തിലെ ഐ ടി ഡിപ്പാർട്ട്മെന്റിലെ ഒരാളുണ്ട് അദ്ദേഹം ഈ ആപ്ലിക്കേഷൻ കണ്ടു .. എന്നിട്ട് തിരിച്ചറിഞ്ഞു . തീർച്ചയായും ഇത് അദ്ദേഹത്തിനു ഉപയോഗിക്കാൻ കഴിയുമെന്ന് . പക്ഷേ മഞ്ഞു നീക്കാനല്ല , പകരം സുനാമി സൈറനുകളെ ആൾക്കാരെക്കൊണ്ട് ദത്തെടുപ്പിക്കുവാൻ . ഈ സുനാമി സൈറനുകൾ പ്രവർത്തിക്കേണ്ടത് വളരെ പ്രധാനമാണ് . എന്നാൽ ചിലർ അതിലെ ബാറ്ററികൾ മോഷ്ടിക്കാറുണ്ട് അതു കൊണ്ട് ജനങ്ങളെ കൊണ്ടു തന്നെ അവ പരിശോധിപ്പിക്കുവാൻ തുടങ്ങി തുടർന്ന് സിയാറ്റിൽ നഗരം ഈ ആപ് ഉപയോഗിക്കുവാൻ തുടങ്ങി - അടഞ്ഞു പോകുന്ന മഴവെള്ളച്ചാലുകൾ വൃത്തിയാക്കിക്കുവാൻ ജനങ്ങളെ പ്രേരിപ്പിക്കുവാൻ . ചിക്കാഗോ ഇത് ഇപ്പോൾ നടപ്പിലാക്കിയതേയുള്ളൂ . മഞ്ഞു പെയ്യുമ്പോൾ നടപ്പാതകൾ ആളുകളെ കൊണ്ട് വൃത്തിയാക്കിക്കുവാൻ . അങ്ങിനെ നമുക്ക് ഒമ്പത് നഗരങ്ങളെ അറിയാം .. അവരൊക്കെ ഇത് ഉപയോഗിക്കുവാൻ ഒരുങ്ങുകയാണ് . ഒട്ടും ബുദ്ധിമുട്ടില്ലാതെയാണ് ഇത് പടർന്നത് , വളരെ ജൈവികമായി , സ്വാഭാവികമായി . നിങ്ങൾക്ക് ഗവണ്മെന്റ് ടെക്നോളജിയെ പറ്റി എന്തെങ്കിലും അറിയാമെങ്കിൽ ഇങ്ങനെയല്ല കാര്യങ്ങൾ അവിടെ നടക്കുന്നതെന്ന് അറിയുമായിരിക്കുമല്ലോ . ഒരു സോഫ്റ്റ് വെയർ വാങ്ങുന്നതിനു തന്നെ രണ്ടു വർഷം വേണ്ടി വരും . കഴിഞ്ഞ കൊല്ലം ബോസ്റ്റണിൽ ഞങ്ങളുടെ ഒരു സംഘം ഒരു പ്രോജക്ടിനു വേണ്ടി ജോലി ചെയ്യുന്നുണ്ടായിരുന്നു . മൂന്നു പേർ ഏതാണ്ട് രണ്ടര മാസം അതിനു വേണ്ടി പ്രയത്നിച്ചു . അത് രക്ഷിതാക്കൾക്ക് തങ്ങളുടെ കുഞ്ഞുങ്ങൾക്കു ചേരുന്ന പൊതു വിദ്യാലയങ്ങൾ കണ്ടെത്താനുള്ള ഒരു മാർഗമായിരുന്നു . ഞങ്ങൾ പിന്നീട് അറിഞ്ഞത് സാധാരണ വഴികളിലൂടെ പോയിരുന്നെങ്കിൽ അതു ചുരുങ്ങിയത് രണ്ടു കൊല്ലവും ഏതാണ്ട് ഇരുപതു ലക്ഷം ഡോളർ ( പത്തു കോടി രൂപ ) ചിലവും വന്നേനെ എന്നാണ് . ശരിക്കും അതൊന്നുമല്ല . കാലിഫോർണിയയിലെ കോടതികളിൽ ഒരു സംവിധാനമുണ്ട് ഇപ്പോൾ അത് ഇത്ര നാളും നികുതിദായകരിൽ നിന്ന് ഈടാക്കിയത് ഏതാണ്ട് ഇരുന്നൂറ് കോടി ഡോളർ ( പതിനായിരം കോടി രൂപ ) ആയിരുന്നു എന്തു പറയാൻ ആ സംവിധാനം പ്രവർത്തനക്ഷമവുമല്ലായിരുന്നു . ഇതു പോലുള്ള പ്രോജക്ട്സ് ഗവണ്മെന്റിന്റെ എല്ലാ തലങ്ങളിലുമുണ്ട് . അപ്പോൾ ഇതു പോലെ രണ്ടു ദിവസം കൊണ്ടുണ്ടാക്കാവുന്ന ആപ്ലിക്കേഷൻസ് അതും വളരെ പെട്ടെന്ന് പടരുന്ന ഒന്ന് അത് വില്ലിൽ നിന്നു പുറപ്പെട്ട ഒരമ്പു പോലെയാണ് ഭരണസംവിധാനത്തിന്റെ സ്ഥാപനങ്ങളിലേക്ക് . അത് നിർദ്ദേശിക്കുന്നത് എങ്ങിനെ ഭരണകൂടങ്ങൾ മെച്ചപ്പെട്ട രീതിയിൽ പ്രവർത്തിക്കണമെന്നാണ് - ഒരു സ്വകാര്യ സ്ഥാപനത്തെപ്പോലെയല്ല , ഒരുപാട് ആളുകൾ അങ്ങിനെ ചിന്തിക്കുമെങ്കിലൂം . ഒരു ടെക്നോളജി സ്ഥാപനത്തെ പോലെയുമല്ല , പകരം ഇന്റെർനെറ്റിനെ പോലെ . അതു കൊണ്ട് ഉദ്ദേശിക്കുന്നത് , അനുമതി രഹിതം എന്നാണ് , അതുദ്ദേശിക്കുന്നത് തുറന്നത് എന്നാണ് , പ്രത്യുൽപ്പാദനപരം എന്നാണ് അത് വളരെ പ്രധാനമാണ് . പക്ഷേ ഈ ആപിനെ സംബന്ധിച്ച് ഏറ്റവും പ്രധാനപ്പെട്ടത് അത് സൂചിപ്പിക്കുന്നത് പുതു തലമുറ എങ്ങിനെ ഭരണകൂടത്തിന്റെ പ്രശ്നങ്ങളെ കൈകാര്യം ചെയ്യുന്നു എന്നതാണ് അതായത് നിശ്ചലമായ ഒരു സ്ഥാപനത്തിന്റെ പ്രശ്നമായല്ല പകരം ഒരു കൂട്ടായ്മയുടെ പ്രശ്നമായാണ് അത് കാണപ്പെടുന്നത് . അതൊരു വല്യ കാര്യമാണ് . കാരണം ഇപ്പോൾ വെളിവാക്കപ്പെടുന്നത് നമ്മൾ ഡിജിറ്റൽ സാങ്കേതിക വിദ്യയുടെ സഹായത്തോടെയുള്ള കൂട്ടായ്മകളിൽ വളരെ മെച്ചപ്പെട്ടവരാണ് എന്നാണ് €കാരണം ഇപ്പോൾ വെളിവാക്കപ്പെടുന്നത് നമ്മൾ ഡിജിറ്റൽ സാങ്കേതിക വിദ്യയുടെ സഹായത്തോടെയുള്ള കൂട്ടായ്മകളിൽ വളരെ മെച്ചപ്പെട്ടവരാണ് എന്നാണ് ഇപ്പോൾ ഒരു വലിയ വിഭാഗം ജനങ്ങൾ മേന്മയോടെ ഒരുമിച്ചു പ്രവർത്തിക്കുവാൻ നമുക്കാവശ്യമായ സാങ്കേതിക ഉപകരണങ്ങൾ സൃഷ്ടിക്കുന്നുണ്ട് . മേന്മയോടെ ഒരുമിച്ചു പ്രവർത്തിക്കുവാൻ നമുക്കാവശ്യമായ സാങ്കേതിക ഉപകരണങ്ങൾ സൃഷ്ടിക്കുന്നുണ്ട് . അത് " കോഡ് ഫോർ അമേരിക്ക " യുടെ പ്രവർത്തകർ മാത്രമല്ല . ഈ രാജ്യമൊട്ടാകെ നൂറു കണക്കിന് ആൾക്കാരുണ്ട് . അവരെല്ലാം പൊതു സമൂഹത്തിനു വേണ്ടിയുള്ള ആപ്ലിക്കേഷൻസ് സൃഷ്ടിച്ചു കൊണ്ടിരിക്കുന്നു ഓരോ ദിവസവും അവരവരുടെ സമൂഹങ്ങൾക്കു വേണ്ടി . അവർ ഭരണകൂടത്തെ ഉപേക്ഷിച്ചിട്ടില്ല അവർ അതിന്റെ വൈകല്യങ്ങളിൽ അത്യന്തം നിരാശരുമാണ് എന്നാൽ അവർ അതിനെ പറ്റി പരാതി പറയുന്നില്ല അവർ അതിനെ ശരിയാക്കിയെടുക്കുകയാണ് ഈ ചങ്ങാതിമാർക്ക് അറിയാവുന്ന ഒന്നുണ്ട് നമ്മൾ മറന്നു പോയ ഒന്ന് . അതെന്താന്നു വച്ചാൽ നിങ്ങൾ നിങ്ങളുടെ എല്ലാ വികാരങ്ങളേയും മാറ്റി വച്ച് രാഷ്ട്രീയത്തെ പറ്റിയും മോട്ടോർ വാഹന വകുപ്പിലെ നീണ്ട നിരയെപ്പറ്റിയും അങ്ങിനെയുള്ള നിങ്ങൾക്ക് ശരിക്കും ഭ്രാന്തു പിടിക്കുന്ന എല്ലാ കാര്യങ്ങളെയും മറന്ന് ഗവൺമെന്റ് , അതിന്റെ ഏറ്റവും ഉള്ളിൽ ടിം ഓറെല്ലിയുടെ വാക്കുകൾ കടമെടുത്ത് പറഞ്ഞാൽ

(src)="2"> " آنچه که به تنهایی قادر به انجامش نیستیم ، با هم انجام می دهیم . "
(src)="3"> در حال حاضر بسیاری از مردم از دولت نا امید شدند . و اگر شما یکی از این افراد هستید ، ازتون می خوام که تجدید نظر کنید ، چرا که چیزهایی در حال تغییر است . سیاست تغییر نمی کنه ؛ دولت در حال تغییر است . و از آنجائیکه قدرت دولت در نهایت از ما سرچشمه می گیرد -- و از آنجائیکه سرچشمۀ قدرتِ دولت در نهایت از ماست -- به یاد داشته باشید : " ما مردم هستیم " - طرز تفکر ما در مورد آن ، بر نوع ایجاد تغییر ، تأ ثیر خواهد گذاشت . زمانی که من این برنامه را آغازکردم ، چیز زیادی از دولت نمی دونستم . و مانند بسیاری از مردم ، فکر میکردم دولت اساسا یعنی انتخاب مردم برای کارهای دفتری . خُب بعد از دو سال ، به این نتیجه رسیدم که دولت محلی علی الخصوص ، درمورد ( مشکلات ) صاریغ ( پستانداری کوچک ) است . این مرکز تماس برای ارائه خدمات و اطلاعات است . معمولا شما این را دریافت میکنید، اگه با شماره 311 در شهرتون تماس بگیرید . معمولا شما این را دریافت میکنید، اگه با شماره 311 در شهرتون تماس بگیرید . اگر شما این شانس را داشته باشید که برای مرکز تماس شهر خود ، کارمند تعیین کنید ، همانگونه که همکار ما " اسکات سیلورمن " به عنوان بخشی از برنامه انجام داد ،
(src)="4"> -- درحقیقت همۀ اونا اینکارو کردند -- شما درمی یابید که مردم در مورد طیف وسیعی از مسائل با دولت تماس می گیرند ، شما درمی یابید که مردم در مورد طیف وسیعی از مسائل با دولت تماس می گیرند ، از جمله اینکه یک صاریغ ( موش اپوسوم ) در خانه شان گیر کرده . خُب ، اسکات این مورد تلفنی را گرفت . او لغت " صاریغ " را در این بخش رسمی اطلاعات تایپ کرد . واقعا چیزی دستگیرش نشد . او با کنترل حیوانات شروع کرد . و در نهایت گفت : " نگاه کن ، می تونید همه درهای خانه خود را باز کرده وموزیکی با صدای واقعا بلند پخش کنید و ببینید که اون از خونه خارج می شه ؟ " بدین ترتیب اون راه کار کرد . پس یه هورا برای اسکات . اما این پایان صاریغ ها نیست . بوستون فقط یک مرکز تماس نداره . یک نرم افزارکاربردی ، یک شبکه اینترنتی و یک نرم افزارموبایل ، به نام ارتباط شهروندی داره . در حال حاضر ما این برنامه را ننوشتیم . این کار افراد بسیار باهوشی است که در دفتر " مکانیک جدید شهری " در بوستون کار می کنند . خُب یه روز - این یه گزارش واقعیه - این تماس گرفته شد : " صاریغ در سطل آشغال من . نمی دونم زنده است یا مرده . چطور می تونم بیرونش بیارم ؟ " اما آنچه با نرم افزار " ارتباط شهروندی " اتفاق می افته ، متفاوته . خُب ، مکالمۀ اسکات از نوع فرد به فرد بود . اما در " ارتباط شهروندی " ، همه چیز عمومی است ، بنابراین همه می تونند اون سؤال را ببینند . و در این مورد ، یه همسایه اون سؤال را دید . و گزارش بعدی که گرفتیم این بود ،
(trg)="3"> " നമുക്ക് ഒറ്റയൊറ്റയായി കഴിയാത്ത , എന്നാൽ നമ്മൾ ഒരുമിച്ച് ചെയ്യുന്ന കാര്യങ്ങൾ " ആണെന്നുള്ളതാണ് ഇപ്പോൾ ഒരുപാട് ആൾക്കാർ ഗവണ്മെന്റിനെ ഉപേക്ഷിച്ച മട്ടാണ് നിങ്ങൾ അങ്ങിനെയുള്ള ഒരാളാണെങ്കിൽ ഞാൻ നിങ്ങളോട് ആ തീരുമാനം പുന : പരിശോധിക്കാൻ ആവശ്യപ്പെടുന്നു . കാരണം കാര്യങ്ങൾ മാറുകയാണ് രാഷ്ട്രീയം മാറുന്നില്ല . ഭരണകൂടമാണ് മാറുന്നത് കാരണം ഗവണ്മെന്റ് ആത്യന്തികമായി അതിന്റെ ശക്തി നമ്മിൽ നിന്നുമാണ് ഉൾക്കൊള്ളുന്നത് ഓർക്കുന്നില്ലേ , " നമ്മൾ ജനങ്ങൾ ? " -- എങ്ങിനെയാണ് നാം അതിനെ പറ്റി ആലോചിക്കുന്നത് എന്നതിനനുസരിച്ചാണ് ആ മാറ്റം ഉണ്ടാകുന്നത് ആദ്യം ഞാൻ ഈ പരിപാടി തുടങ്ങിയപ്പോൾ ഭരണകൂടങ്ങളെ പറ്റി എനിക്ക് അധികമൊന്നും അറിയില്ലായിരുന്നു . ഒരു പാട് ആൾക്കാരെ പോലെ ഞാനും വിചാരിച്ചിരുന്നത് ഗവണ്മെന്റ് എന്നത് ആൾക്കാരെ തിരഞ്ഞെടുക്കുന്നത് മാത്രമാണെന്നാണ് രണ്ട് വർഷങ്ങൾക്ക് ശേഷം , എനിക്കു മനസ്സിലായത് പ്രത്യേകിച്ച് തദ്ദേശ ഭരണകൂടങ്ങൾ മരപ്പട്ടികളെ പറ്റിയാണെന്നാണ് സേവനങ്ങളുടേയും വിവരങ്ങളുടേയും ഒരു കോൾ സെന്ററാണ് അവ . അത് പൊതുവേ നിങ്ങൾ നിങ്ങളുടെ നഗരത്തിലെ അത്യാഹിത ടെലിഫോൺ നമ്പർ വിളിച്ചാൽ കിട്ടുന്ന ഇടമാണ് നിങ്ങൾക്കെപ്പോഴെങ്കിലും നിങ്ങളുടെ നഗരത്തിലെ കോൾ സെന്ററിൽ ജോലി ചെയ്യാൻ അവസരം കിട്ടിയിട്ടുണ്ടെങ്കിൽ ഞങ്ങളുടെ പ്രവർത്തകനായ സ്കോട്ട് സിൽവർമാൻ , ഞങ്ങളുടെ പരിപാടിയുടെ ഭാഗമായി ചെയ്തതു പോലെ ഒരു അവസരം -- ശരിക്കും പറഞ്ഞാൽ അവരെല്ലാവരും അതു ചെയ്തിട്ടുണ്ട് -- നിങ്ങൾക്കു കണ്ടെത്താൻ കഴിയും ജനങ്ങൾ ഗവൺമെന്റിനെ വിളിക്കുന്നത് ഒട്ടനവധി വൈവിധ്യമുള്ള കാര്യങ്ങൾക്കു വേണ്ടിയാണെന്ന് , വീട്ടിനുള്ളിൽ ഒരു മരപ്പട്ടി കുടുങ്ങിക്കിടക്കുന്നതു പോലെയുള്ള കാര്യങ്ങൾ ഉൾപ്പെടെ . അങ്ങിനെ സ്കോട്ടിനു ഈ കോൾ വന്നു അദ്ദേഹം ഔദ്യോഗിക വിവരശേഖരത്തിൽ " മരപ്പട്ടി" യെ തിരഞ്ഞു നോക്കി ഒന്നും കിട്ടിയില്ല . പിന്നീട് മൃഗ സംരക്ഷണ വകുപ്പിൽ അന്വേഷിച്ചു . ഒടുവിൽ സഹി കെട്ട് ഇങ്ങനെ പറഞ്ഞു " നോക്കൂ ചങ്ങാതീ , നിങ്ങൾ വീട്ടിന്റെ വാതിലുകളെല്ലാം തുറന്നിട്ടിട്ട് ഉറക്കെ പാട്ടു വച്ചു നോക്കാമോ ? എന്നിട്ട് ഈ ജന്തു പോകുന്നുണ്ടോ എന്നു നോക്കൂ .. " അതു ഭാഗ്യത്തിനു ഫലിച്ചു . അങ്ങിനെ സ്കോട്ട് വല്യ ഹീറോ ആയി . പക്ഷേ മരപ്പട്ടികൾ അവിടെ തീർന്നില്ല ബോസ്റ്റണിൽ ഒരു കോൾ സെന്റർ മാത്രമല്ല ഉണ്ടായിരുന്നത് അവർക്ക് ഒരു ആപ്ലിക്കേഷനും ഉണ്ടായിരുന്നു . വെബിലും മൊബൈലിലും പ്രവർത്തിക്കുന്ന ഒന്ന് അതിനെ " സിറ്റിസൺസ് കണക്ട് " എന്നായിരുന്നു വിളിച്ചിരുന്നത് ഇത് എഴുതിയത് ഞങ്ങളായിരുന്നില്ല വളരെ മിടുക്കന്മാരായ ചിലരുടെ പണിയായിരുന്നു അത് ബോസ്റ്റണിലെ " ന്യൂ അർബൻ മെക്കാനിക്സിലെ " ഓഫീസിൽ പ്രവർത്തിച്ചിരുന്ന ചിലർ അങ്ങിനെ ഒരു ദിവസം - ഇത് ഒരു നടന്ന കഥയാണ് - ഒരു വിളി വന്നു ,

(src)="5"> " من به این مکان رفتم ، سطل آشغال را در پشت خانه پیدا کردم . صاریغ ؟ درسته . زنده است ؟ آره . سطل را یه وری کردم . رفتم خونه . شب بخیر صاریغ کوچولو . " ( خنده حاضرین ) خیلی ساده است . خُب این فوق العاده است . این اجتماع و ملاقات دیجیتال و فیزیک است . وهمچنین مثال جالبی ازشرکت دولت در بازی منبع یابی جمعیت است . وهمچنین مثال جالبی ازشرکت دولت در بازی منبع یابی جمعیت است . و نمونۀ فوق العاده ای از خط مشی دولت نیز است . و منظورم در اینجا لزوما " ، توصیف کلمۀ خط مشی از لحاظ تکنولوژیکی نیست . من فقط در مورد جایگاهی صحبت می کنم که در آن مردم به خود و دیگران کمک می کنند . بدین ترتیب ، یک شهروند به شهروند دیگری کمک می کند . اما دولت در اینجا نقش کلیدی دارد . بین اون دو نفر ارتباط برقرار کرده . و می تونست با استفاده از سرویس دولتی در صورت نیاز ، ارتباط اون دو نفر را برقرار کنه ، اما یه همسایه جایگزین به مراتب بهتر و ارزان تری نسبت به سرویسهای دولتی است . اما یه همسایه جایگزین به مراتب بهتر و ارزان تری نسبت به سرویسهای دولتی است . وقتی یه همسایه به دیگری کمک می کنه ، ما جوامع مان را تقویت می کنیم . ما با سازمان کنترل حیوانات تماس می گیریم ، این کلی هزینه دارد .
(trg)="5"> " ഞാൻ ഈ പറഞ്ഞ സ്ഥലത്തു പോയി വീട്ടിനു പിറകിൽ ചവറ്റു കുട്ട കണ്ടു . മരപ്പട്ടി ? നോക്കി . ജീവനുണ്ടോ ? ഉണ്ട് . ചവറ്റു കുട്ട ചരിച്ചു വച്ചു കൊടുത്തു .. എന്നിട്ടു വീട്ടിൽ പോയി പുന്നാര മരപ്പട്ടീ , ശുഭരാത്രി . " ( ആളുകൾ ചിരിക്കുന്നു ) വളരെ ലളിതം . നോക്കൂ .. ഇത് ഗംഭീരമാണ് . ഇത് ശരിക്കുമുള്ള ലോകത്തിനെ ഡിജിറ്റൽ ലോകം കണ്ടു മുട്ടുന്നതാണ് . ഇത് ഒരു നല്ല മാതൃക കൂടിയാണ് ആൾക്കൂട്ടത്തിനു വിട്ടുകൊടുത്തുള്ള കളിയിൽ ഭരണകൂടങ്ങളും എത്തിച്ചേരുന്നതിന് . എന്നാൽ ഇത് ഗവണ്മെന്റ് ഒരു വേദിയായി മാറുന്നതിന്റെയും കൂടി ഒരു മികച്ച ഉദാഹരണമാണ് . ഞാൻ ഇത് നിർബന്ധമായും ഒരു ടെക്നോളജിക്കൽ വേദി ആവണമെന്ന് ഉദ്ദേശിക്കുന്നില്ല ഞാൻ സംസാരിക്കുന്നത് ജനങ്ങളുടെ ഒരു വേദി എന്ന നിലയിൽ മാത്രമാണ് അവർക്കു തനിയേയും മറ്റുള്ളവരേയും സഹായിക്കാനുള്ള ഒരിടം അങ്ങിനെ ഒരാൾ മറ്റൊരാളെ സഹായിക്കുന്നു എന്നാൽ ഗവണ്മെന്റ് ഇവിടെ ഒരു പ്രധാന പങ്ക് വഹിക്കുന്നുമുണ്ട് . ഗവണ്മെന്റാണ് ഈ രണ്ടു വ്യക്തികളെ കൂട്ടി മുട്ടിച്ചത് . അവർക്ക് ഗവണ്മെന്റ് സേവനങ്ങൾ ആവശ്യമുണ്ടായിരുന്നെങ്കിൽ അതും ലഭ്യമാക്കാൻ ഇതു വഴി കഴിയുമായിരുന്നു . എന്നാൽ ഗവൺമെന്റ് സേവനങ്ങളെക്കാൾ ഒരു അയൽക്കാരനാണ് ചിലവു കുറഞ്ഞതും കൂടുതൽ മെച്ചപ്പെട്ടതുമായ ഒരു മാർഗം . എന്നാൽ ഗവൺമെന്റ് സേവനങ്ങളെക്കാൾ ഒരു അയൽക്കാരനാണ് ചിലവു കുറഞ്ഞതും കൂടുതൽ മെച്ചപ്പെട്ടതുമായ ഒരു മാർഗം . ഒരു അയൽക്കാരൻ മറ്റൊരാളെ സഹായിക്കുമ്പോൾ നമ്മൾ നമ്മുടെ സമൂഹവും ശക്തിപ്പെടുത്തുന്നു . നമ്മൾ മൃഗ സംരക്ഷണ വകുപ്പിനെ വിളിക്കുന്നു . എന്തു മാത്രം കാശാണത് .

(src)="6"> در حال حاضر یکی از چیزهایی که لازمه در مورد دولت در نظر بگیریم اینه که این چیزی همچون سیاست نیست . و بسیاری از افراد اینو می دونند ، اما فکر می کنند که یکی راه ورود به دیگری است . اینکه ورودی ما به سیستم دولت از طریق رای دادن است . اینکه ورودی ما به سیستم دولت از طریق رای دادن است . تا به حال چند بار ما یک رهبر سیاسی انتخاب کردیم - و گاهی اوقات مقدار زیادی انرژی صرف کردیم تا یه رهبر جدید سیاسی را روی کار بیاریم -- و سپس به نظاره نشسته و انتظار داریم دولت ارزش ها و نیازهای ما را منعکس کند ، و سپس تغییرات آنچنان فاحشی رخ نمی دهد ؟ دلیلش اینه که دولت مانند یک اقیانوس عظیم است و سیاست لایه شش اینچی در بالای اونه . و آنچه زیر آن است چیزی است که ما آنرا دستگاه اداری می نامیم . و ما این کلمه را با تحقیر ادا می کنیم . اما همان تحقیره که چیزی را که متعلق به ماست و برایش پول پرداخت می کنیم ، حفظ می کنه اما همان تحقیره که چیزی را که متعلق به ماست و برایش پول پرداخت می کنیم ، حفظ می کنه اما همان تحقیره که چیزی را که متعلق به ماست و برایش پول پرداخت می کنیم ، حفظ می کنه مثل چیزی که بر علیه ما کار می کند ، این چیز دیگر ، و بعدش قدرت خودمون را کاهش می دهیم . به نظر می رسه مردم فکر می کنند سیاست جذابه . اگر می خواهیم این نهاد برای ما کار کند ، ما می بایست دستگاه اداری را جذاب کنیم . چون کار واقعی دولت در این مکان اتفاق می افتد . ما باید تشکیلات دولت را بکار بگیریم . طوری که جنبش Occupy the SEC ( گروه شهروندان که به امور مختلف رسیدگی می کنند ) انجام داده . آیا شما تا به حال این افراد را دیده اید ؟ اینها گروهی از شهروندان علاقه مندی هستند که یک گزارش مفصل 325 صفحه ای نوشتند که یک گزارش مفصل 325 صفحه ای نوشتند در پاسخ به درخواست SEC برای نظر دهی دربارۀ لایحۀ اصلاحات مالی . در پاسخ به درخواست SEC برای نظر دهی دربارۀ لایحۀ اصلاحات مالی . این مسئله از لحاظ سیاسی در جریان نیست ، بلکه بطور اداری و طبق مقررات در جریانه . حالا برای آن دسته از ما که از دولت نا امید شده ، زمان اون رسیده از خود بپرسیم که چه دنیایی را بعد از خود می خواهیم برای فرزندانمان به ارث بگذاریم . شما باید چالش های فراوانی که آنها با آن مواجه خواهند شد را ملاحظه کنید . شما باید چالش های فراوانی که آنها با آن مواجه خواهند شد را ملاحظه کنید . آیا واقعا فکر می کنیم بدون اصلاح سازمانی که قادره از جانب همۀ ما عمل کنه ، به مقصودمان می رسیم ؟ آیا واقعا فکر می کنیم بدون اصلاح سازمانی که قادره از جانب همۀ ما عمل کنه ، به مقصودمان می رسیم ؟ آیا واقعا فکر می کنیم بدون اصلاح سازمانی که قادره از جانب همۀ ما عمل کنه ، به مقصودمان می رسیم ؟ ما نمی توانیم از دولت چشم بپوشیم ، بلکه برای مؤثرتر بودن به آن نیاز داریم . بلکه برای مؤثرتر بودن به آن نیاز داریم . خبر خوب اینه که تکنولوژی اینرا ممکن ساخته که شکل عملکرد دولت را اساسا " تغییر دهیم که شکل عملکرد دولت را اساسا " تغییر دهیم به شکلی که با تقویت جامعۀ مدنی ، رو به رشد باشه . به شکلی که با تقویت جامعۀ مدنی ، رو به رشد باشه . و نسلی در اون بیرون وجود دارد که با اینترنت بزرگ شده ، و می دونه که انجام کار با یکدیگر ، آنچنان سخت نیست . و می دونه که انجام کار با یکدیگر ، آنچنان سخت نیست . شما فقط باید سیستم ها را بطور صحیح طراحی کنید . در حال حاضر متوسط سن همکاران ما 28 سال است ، بنابراین من ، در کمال حسرت ، تقریبا یک نسل قدیمی تر از بسیاری از آنها هستم . این نسل طوری بزرگ شده که ابراز عقیده را حق مسلم خود می داند . این نسل طوری بزرگ شده که ابراز عقیده را حق مسلم خود می داند . ما بر سر اینکه چه کسی حق صحبت داره ، می جنگیم ، اونها بر سر این مسئله نمی جنگند بلکه حق صحبت را می گیرند . اونها بر سر این مسئله نمی جنگند بلکه حق صحبت را می گیرند . آنها می توانند افکار خود را بر روی هر کانال در هر زمان ، بیان کنند ، آنها می توانند افکار خود را بر روی هر کانال در هر زمان ، بیان کنند ، و این کار را می کنند . بنابراین ، وقتی که با مشکلی در رابطه با دولت مواجه می شوند ، اونقدر براشون ابراز عقیده مهم نیست . اونقدر براشون ابراز عقیده مهم نیست . اونا از دست هایشان استفاده می کنند . آنها با استفاده از دست هایشان برنامه های نرم افزاری کاربردی می نویسند که باعث عملکرد بهتر دولت می شه . و اون برنامه های کاربردی باعث می شه ما از دستانمان استفاده کرده و محلۀ خود را آبادتر کنیم . این کارها می تونه پارو کردن برف از روی شیر آتش نشانی باشه ، یا بیرون آوردن علفهای هرز ، یا یه وری کردن سطل آشغالی که در اون یه صاریغ است . و البته ما می تونستیم همۀ اون شیرهای آتش نشانی را از زیر برف بیرون بیاریم ، و خیلی ها اینکار را می کنند . اما این برنامه ها ی کاربردی مثل تذکرهای کوچک دیجیتالی هستند که ما فقط مصرف کننده نیستیم ، و ما فقط مصرف کنندۀ دولت نیستیم ، که مالیات بدیم و در عوض خدمات دریافت کنیم . ما بیشتر از آنیم ، ما شهروند هستیم . و ما تا وقتی مسئلۀ شهروندی را حل نکردیم ، به اصلاح دولت نمی پردازیم . و ما تا وقتی مسئلۀ شهروندی را حل نکردیم ، به اصلاح دولت نمی پردازیم . بنابراین سوال من از همه شما در اینجا اینه : وقتی نوبت مسائل بزرگ و مهم می شه که ما باید با هم انجام دهیم ، همۀ ما با هم ، آیا فقط توده ای از صدا خواهیم بود ، یا آیا انبوهی از دستان نیز خواهیم بود ؟ یا آیا انبوهی از دستان نیز خواهیم بود ؟ متشکرم .
(trg)="6"> ഇനി , ഭരണകൂടത്തെ പറ്റി ചിന്തിക്കേണ്ട ഒരു പ്രധാന കാര്യം അത് രാഷ്ട്രീയമല്ല എന്നതാണ് . ഒരു വിധം എല്ലാവർക്കും അതു മനസ്സിലാവും പക്ഷേ അവർ വിചാരിക്കുന്നത് ഒന്ന് മറ്റൊന്നിന്റെ തുടക്കമാണെന്നാണ് അതായത് ഭരണകൂട സംവിധാനത്തിലേക്കുള്ള നമ്മുടെ സംഭാവന വോട്ടിങ്ങ് ആണെന്നാണ് . നമ്മൾ എത്ര തവണ ഒരു രാഷ്ട്രീയ നേതാവിനെ തിരഞ്ഞെടുത്തിരിക്കുന്നു പലപ്പോഴും ഒരു പാട് ഊർജ്ജം ചിലവഴിച്ചു തന്നെ ഒരു പുതിയ രാഷ്ട്രീയ നേതാവിനെ തിരഞ്ഞെടുക്കുന്നു എന്നിട്ട് നാം നമ്മൾ കാലു മടക്കിയിരുന്ന് ഭരണകൂടം നമ്മുടെ മൂല്യങ്ങൾ പ്രതിഫലിപ്പിക്കുമെന്നും നമ്മുടെ ആവശ്യങ്ങൾ നിറവേറ്റുമെന്നും പ്രതീക്ഷിക്കുന്നു എന്നിട്ടെന്തേ വലിയ മാറ്റങ്ങൾ ഉണ്ടാകുന്നില്ല ? അതിനു കാരണം ഭരണകൂടം ഒരു വലിയ സമുദ്രം പോലെയാണ് രാഷ്ട്രീയം അതിനു മുകളിലെ ഒരു ആറിഞ്ച് പാളിയും അതിനു താഴെയുള്ളതാണ് നാം ബ്യൂറോക്രസി ( ഉദ്യോഗസ്ഥ മേധാവിത്വം ) എന്നു പറയുന്നത് . ആ വാക്ക് എത്ര മാത്രം അവജ്ഞയോടെയാണ് നാം പറയുന്നത് . എന്നാൽ അതേ അവജ്ഞ തന്നെയാണ് നമ്മൾ സ്വന്തമാക്കിയിരിക്കുന്ന ഈ വസ്തു സൂക്ഷിക്കുന്നതും നമ്മൾ വില കൊടുത്ത് ഈ മറ്റേ കാര്യം നമുക്കെതിരെ പ്രവർത്തിപ്പിക്കുന്നതും അങ്ങിനെ നമ്മൾ നമ്മുടെ ശക്തി കെടുത്തിക്കളയുന്നു ജനങ്ങൾ കരുതുന്നത് രാഷ്ട്രീയം ആകർഷണീയമാണെന്നാണ് . ഈ സ്ഥാപനം നമുക്കു വേണ്ടി പ്രവർത്തിക്കണമെന്നുണ്ടെങ്കിൽ നമ്മൾ ഉദ്യോഗസ്ഥ ഘടനയെ ആകർഷണീയമാക്കണം . കാരണം അവിടെയാണ് ഭരണകൂടത്തിന്റെ ശരിയായ പണികൾ നടക്കുന്നത് . ഗവൺമെന്റിന്റെ ഉപകരണങ്ങളിൽ നമ്മൾ ഇടപെടേണ്ടതുണ്ട് . അതാണ് എസ് ഇ സി പിടിച്ചെടുക്കൽ സമരം ചെയ്തത് ( എസ് ഇ സി : അമേരിക്കൻ സെക്യൂരിറ്റീസ് ആന്റ് എക്സ്ചേഞ്ച് കമ്മീഷൻ ) ഇവരെ കണ്ടിട്ടുണ്ടോ ? ഇത് കാര്യങ്ങളെ ഗൗരവമായി നിരീക്ഷിക്കുന്ന ഒരു കൂട്ടം ആൾക്കാരാണ് അവർ വളരെ വിശദമായി 325 പേജ് വരുന്ന ഒരു റിപ്പോർട്ട് എഴുതിയുണ്ടാക്കി . അത് എസ് ഇ സി യുടെ ഒരു നിർദ്ദേശത്തോടുള്ള പ്രതികരണമായിരുന്നു . അവരുടെ സാമ്പത്തിക പരിഷ്കരണ ബില്ലിനെ പറ്റിയുള്ള അഭിപ്രായങ്ങൾ ക്ഷണിച്ചപ്പോഴായിരുന്നു അത് . അത് രാഷ്ട്രീയമായി സക്രിയമാകുന്നതല്ല അത് ഉദ്യോഗ തലത്തിൽ സക്രിയമാകലാണ് . ഇനി നമ്മളിലാരൊക്കെയാണോ ഗവണ്മെന്റിനെ ഉപേക്ഷിച്ചത് ഇപ്പോൾ സമയം വന്നെത്തിയിരിക്കുകയാണ് - ആ ചോദ്യം സ്വയം ചോദിക്കുവാൻ നമ്മൾ നമ്മുടെ കുഞ്ഞുങ്ങൾക്കായി ബാക്കിയാക്കാൻ പോകുന്ന ലോകത്തിനെ പറ്റിയുള്ള ചോദ്യം നിങ്ങൾ ആ വലിയ വെല്ലുവിളികൾ കാണണം അവർ നേരിടാൻ പോകുന്നവ നിങ്ങൾ ശരിക്കും ചിന്തിക്കുന്നുണ്ടോ നമ്മൾ പോകാനാഗ്രഹിക്കുന്നത് നമുക്ക് ലഭിക്കുമെന്ന് നമ്മൾക്കു വേണ്ടി പ്രവർത്തിക്കാൻ കഴിയുന്ന ആ ഒരൊറ്റ സ്ഥാപനത്തെ നന്നാക്കിയെടുക്കാതെ ? നമ്മൾക്കു വേണ്ടി പ്രവർത്തിക്കാൻ കഴിയുന്ന ആ ഒരൊറ്റ സ്ഥാപനത്തെ നന്നാക്കിയെടുക്കാതെ ? നമുക്ക് ഗവണ്മെന്റിനെ കൂടാതെ കഴിയില്ല എന്നാൽ നമുക്ക് വേണ്ടത് കൂടുതൽ മികച്ചതാണ് നല്ല വാർത്ത എന്താണെന്നു വച്ചാൽ സാങ്കേതിക വിദ്യ അതു നമുക്ക് സാധ്യമാക്കിത്തരുന്നു . അടിസ്ഥാന പരമായി ഭരണകൂട ധർമ്മങ്ങളെ പുതുക്കിപ്പണിയാൻ എങ്ങിനെയാന്നു വച്ചാൽ അത് ശരിക്കും വിപുലമാക്കപ്പെടുന്നത് പൊതു സമൂഹത്തെ ശക്തിപ്പെടുന്നതിലൂടെയാണ് . ഇന്റർനെറ്റിൽ വളർന്നു വന്ന ഒരു തലമുറയുണ്ട് നമുക്ക് അവർക്കറിയാം ഇതത്ര ബുദ്ധിമുട്ടുള്ള കാര്യമല്ല കാര്യങ്ങൾ ഒരുമിച്ചു ചെയ്യുന്നത് , നിങ്ങൾ ആ സംവിധാനങ്ങൾ ഇപ്പോൾ തന്നെ ശരിപ്പെടുത്തണമെന്നേയുള്ളൂ . ഇപ്പോ ഞങ്ങളുടെ പ്രവർത്തകരുടെ ശരാശരി വയസ്സ് 28 ആണ് ഞാൻ അസൂയയോടു കൂടി തന്നെ പറയട്ടേ ഞാൻ അവരിൽ പലരേക്കാലും ഒരു തലമുറ മൂത്തതാണ് ഇപ്പോഴത്തെ തലമുറ അവർ അവരുടെ ശബ്ദങ്ങളൊക്കെ ശ്രദ്ധിക്കപ്പെട്ട് തന്നെയാണ് വളർന്നത് അവർ നമ്മൾ ചെയ്യുന്ന യുദ്ധങ്ങളൊന്നും ചെയ്യുന്നില്ല ആരു സംസാരിക്കും എന്ന യുദ്ധം . അവരെല്ലാരും സംസാരിക്കാറുണ്ട് . അവർക്ക് അവരുടെ അഭിപ്രായങ്ങൾ ഏതു മാർഗത്തിലും ഏതു സമയത്തും പ്രകടിപ്പിക്കുവാൻ കഴിയും അവരത് ചെയ്യാറുമുണ്ട് . അപ്പോൾ അവരുടെ മുന്നിൽ ഭരണകൂടത്തിന്റെ പ്രശ്നങ്ങൾ ഉണ്ടാകുമ്പോൾ അവർ അവരുടെ ശബ്ദമുയർത്താൻ വലുതായി മിനക്കെടില്ല അവർ അവരുടെ ശബ്ദമുയർത്താൻ വലുതായി മിനക്കെടില്ല അവർ അവരുടെ കൈകൾ ഉപയോഗിക്കും അവർ അവരുടെ കൈകൾ ഉപയോഗിക്കും ഗവണ്മെന്റുകൾ കൂടുതൽ മെച്ചപ്പെട്ട രീതിയിൽ പ്രവർത്തിക്കുവാനുള്ള ആപ്ലിക്കേഷൻസ് എഴുതുവാൻ ആ ആപ്ലിക്കേഷൻസ് ഉപയോഗിക്കുമ്പോൾ നമുക്ക് നമ്മുടെ കയ്യുകൾ നമ്മുടെ സമൂഹങ്ങൾ മെച്ചപ്പെടുത്തുവാനായി ഉപയോഗിക്കുവാൻ സഹായകമായിരിക്കും അത് ഒരു ഫയർ ഹൈഡ്രന്റ് മഞ്ഞിൽ നിന്നു പുറത്തെടുക്കുന്നതോ കളകൾ നശിപ്പിക്കുന്നതോ മരപ്പട്ടി കയറിയ ചവറ്റു കുട്ട മറിച്ചിടുന്നതോ ഒക്കെയാവാം . പിന്നെ , തീർച്ചയായും നമ്മൾ അങ്ങിനെ വഴിയരികിലെ ഫയർ ഹൈഡ്രന്റുകളെല്ലാം മഞ്ഞു നീക്കിയെടുക്കാൻ തുടങ്ങും അങ്ങിനെ ഒരു പാടാളുകൾ ചെയ്യുന്നു എന്നാൽ ഈ ആപ്ലിക്കേഷൻസ് എല്ലാം ഡിജിറ്റൽ ഓർമ്മപ്പെടുത്തലുകൾ പോലെയാണ് നമ്മൾ വെറും ഉപഭോക്താക്കൾ മാത്രമല്ല എന്ന ഓർമ്മപ്പെടുത്തലുകൾ നമ്മൾ ഭരണകൂടത്തിന്റെ ഉപഭോക്താക്കൾ മാത്രമല്ല . നികുതികളടച്ച് സേവനങ്ങൾ ഏറ്റു വാങ്ങുന്നവർ .. നമ്മൾ അതിലുമേറെയാണ് നമ്മൾ പൗരന്മാരാണ് . നമ്മൾ ഭരണകൂടത്തെ നന്നാക്കുന്നത് നമ്മുടെ പൗരത്വം നന്നാക്കുന്നതിനു മുൻപല്ല . എനിക്കു നിങ്ങളോടെല്ലാമുള്ള ചോദ്യമിതാണ് വലിയ പ്രാധാന്യമുള്ള കാര്യങ്ങൾ വരുമ്പോൾ നമ്മൾ ഒരുമിച്ചു ചെയ്യേണ്ട കാര്യങ്ങൾ ഉണ്ടാകുമ്പോൾ നാമൊരുമിച്ച് നമ്മൾ ഒരു കൂട്ടം ശബ്ദങ്ങളാവുമോ , അതോ നമ്മൾ ഒരു കൂട്ടം കൈകളാവുമോ ? നന്ദി .

(src)="7"> ( تشویق حاضرین )
(trg)="7"> ( കയ്യടി ശബ്ദം )

# fa/C0arftqsv79h.xml.gz
# ml/C0arftqsv79h.xml.gz


(src)="1"> و حالا مسئله ۲۷ و سوال این است که کدام معادله نشانگر نمودار بالاست . بنابراین حتی قبل از به دنبال در انتخاب ، بیایید ببینید که چه ما می توانیم کشف کردن در مورد گراف . پس چه Y- رهگیری آن ؟ بنابراین اگر ما گفت : که این معادله یک خط ، ما گفت :
(trg)="1"> Nammalippol 27mathe problathilanu
(trg)="2"> Ethu equation anu Mukalil thannirikkunna graph ne prathinidanam cheyyunnathu ?
(trg)="3"> Utharangalil nokkunnathinu munpu graphine patti enthu manasilaakkam ennu nokkam evide aanu graph y axis murichu kadakkunnathu ?

(src)="2"> Y برابر با MX به اضافه B که در آن m
(trg)="4"> Ithoru line- inte equation aayi kanakkakkam : y = mx + b aa equation- il " m " aaa line- inte

# fa/CawXS1bpzIDJ.xml.gz
# ml/CawXS1bpzIDJ.xml.gz


(src)="1"> می‌خواهم که این موقعیت را لحظه‌ای تصور کنید . دو مرد با نامهای رائول و راجیو ، که در یک محله زندگی می‌کنند ، سابقه تحصیلی و شغل یکسان دارند و هر دو به اورژانس تصادفات محلی مراجعه می‌کنند و از درد حاد قفسه سینه شکایت دارند . رائول باید زیر عمل قلب برود ، اما راجیو به خانه فرستاده می‌شود . چه چیزی ممکن است تفاوت در تجربه از این دو مرد تقریبا یکسان را توضیح دهد ؟ راجیو به یک بیماری روحی مبتلاست . تفاوت در کیفیت مراقبت‌های پزشکی برای کسانی که بیماری روحی دارند ، یکی از دلایل کوتاهی عمرشان در مقایسه با افرادی‌ست که بیماری روحی ندارند . حتی در غنی‌ترین کشورهای دنیا ، فاصله امید به زندگی به اندازه ۲۰ سال است . در کشورهای در حال توسعه ، این فاصله حتی بیشتر است . البته ، بیماری های روانی می‌توانند از راههای ساده‌تری هم افراد را بکشند که بارزترین نمونه آن خودکشی است . ممکن است برخی از شما در اینجا مثل من تعجب کنید ، وقتی که کشف کردم خودکشی در بالای لیستی از علل اصلی مرگ و میر در جوانان در تمام کشورهای دنیا ، از جمله فقیرترین آنهاست . اما فرا‌تر از تاثیر سلامت بر امید به زندگی ، ما همچنان نگران کیفیت زندگی هستیم . در حال حاضر ، به منظور بررسی تاثیر کلی سلامت بر امید به زندگی و کیفیت زندگی ، لازم است از یک سیستم متریک به نام DALY استفاده کنیم ، که مخفف ناتوانی در تعدیل سالهای زندگی است . حالا با استفاده از آن ، چیزهای شگفت انگیزی در مورد بیماری‌های روانی از دیدگاه جهانی کشف می‌کنیم . به عنوال مثال ، کشف می‌کنیم که بیماریهای روانی در میان علل اصلی ناتوانی در سراسر جهان هستند . مثلا ، افسردگی سومین دلیل اصلی ناتوانی در کنار مشکلاتی مثل اسهال و التهاب ریه در کودکان است . هنگامیکه تمام بیماری های روانی را کنار هم می‌چینیم ، آنها به طرز بیرحمانه‌ای ۱۵ درصد از کل بار جهانی بیماری را به خود اختصاص می‌دهند . در واقع بیماریهای روانی برای زندگی مردم بسیار مخرب هستند، اما فراتر از بار بیماری ، اجازه دهید اعداد مطلق را در نظر بگیریم . سازمان بهداشت جهانی تخمین میزند که نزدیک به ۴۰۰ تا ۵۰۰ میلیون نفر روی کره كوچك ما زندگی می‌کنند که تحت تاثير بیماریهای روانی واقع شده‌اند . حالا تعدادی از شما در اینجا از این عدد کمی شوکه به نظر می‌رسید ، اما برای یک لحظه ، تنوع باورنکردنی بیماریهای روانی را از اوتیسم و ناتوانی فکری در کودکی تا افسردگی و اضطراب ، سوء استفاده از مواد مخدر و جنون در بزرگسالی ، و زوال عقل در سنین پیری را در نظر بگیرید ، و تقریبا مطمئنم که هر کدام از ما که اینجاییم ، می‌توانیم به یاد حداقل یک نفر که در شبکه‌های اجتماعی بسیار نزدیکمان تحت تاثیر بیماری روانی است ، بیفتیم دارم میبینم که برخی از شما سرتان را به علامت تایید تکان می‌دهید . اما فراتر از این اعداد گیج‌کننده ، چیزی که از منظر سلامت جهانی ، مهم و نگران‌کننده است ، این است که اکثریت قریب به اتفاق این افراد مراقبتی دریافت نمی‌کنند که بدانیم زندگیشان را تغییر می‌دهد ، و به یاد داشته باشید ، شواهد محکمی داریم که طیفی از مداخله‌‌ها از جمله مداخلات روانشناختی و پزشكى ، و مداخله اجتماعی ، می تواند تفاوت بزرگی به وجود آورد . اما هنوز ، حتی در بهترین کشورها ، مانند اروپا که در آنیم ، ۵۰ درصد از افراد درگیر ، چنین چیزی را دریافت نمی‌کنند . در بعضی کشورها که در آنها کار می‌کنم ، این شکاف درمانی به عدد تکان‌دهنده ۹۰ درصد نزدیک است . پس تعجب‌آور نیست که اگر مجبور باشید با چنين فرد مبتلايى صحبت کنید ، مواردی از رنج پنهان ، شرم و تبعیض را تقریبا در هر بخش از زندگیش بشنوید . اما شاید دردناکترین آنها مواردی از سوء استفاده است که حتی در ساده‌ترین حقوق انسانی ، همه روزه رخ مى‌‌دهند . مانند اين زن جوانی که در این تصویر می‌بینید حتی در جاهایی که برای مراقبت از افراد مبتلا به بيماريهاى روانى ساخته شده‌‌اند ، یعنی آسایشگاهها و بیمارستانهای روانى . همین بی‌عدالتی است که ماموریت من را برای ایجاد اندك تحولى در زندگی افراد مبتلا به بيمارهاى روانى و بخصوص اقدام فوری جهت ایجاد ارتباط بین دانشی که برای ایجاد این تحول یعنی دانش درمان موثر ، و چگونگی استفاده از آن در زندگی روزمره داریم، به جلو می‌راند . و چالش مهمی که با آن روبرو بودم کمبود افراد حرفه‌ای در این زمینه ، یعنی روان‌پزشکان و روانشناسان ، بویژه در دنیای در حال توسعه است . در هند پزشکی خواندم و پس از آن روانپزشکی را به عنوان تخصص خود برگزیدم . گرچه مادرم و سایر اعضای خانواده با ناراحتی فکر می کردند که جراحی مغز و اعصاب گزینه قابل احترام‌تری برای پسر بااستعدادشان بوده است . در هر مورد که پیش رفتم ، خود را وقف روانپزشکی کردم ، و خودم را در یکی از بهترین بیمارستانهای انگلستان مشغول تحصیل یافتم که به آن می‌بالم . من در یک تیم فوق‌العاده با استعداد ، دلسوز ، و مهمتر از همه ، بسیار آموزش دیده و حرفه‌ای از متخصصان سلامت روانی کار کردم . بلافاصله پس از کارآموزی ، برای اولین بار در زیمبابوه و پس از آن در هند ، کار کردم و با یک واقعیت کاملا جدید مواجه شدم . که این واقعیت ، وجود دنیایی بدون حضور هیچ متخصص سلامت روان بود . برای مثال در زیمبابوه تنها دوازده روانپزشک وجود دارند که در شهر حراره زندگی و کار می‌کنند ، و تنها یک زوج خدمات بهداشت روان به نه میلیون نفر ساکن در این کشور ارائه می‌کنند . در هند هم ، اوضاع بهتر از این نیست . برای اینکه چشم‌اندازی در این زمینه داشته باشید ، اگر لازم باشد نسبت روانپزشکان موجود در انگلستان تا هند را توضیح دهم ، کسی ممکن است انتظار داشته باشد که ۱۵۰٫ ۰۰۰ روانپزشک در هند موجود باشد . اما در واقعیت ، خودتان حدس بزنید . عدد واقعی ۳٫ ۰۰۰ روانپزشک ، یعنی دو درصد آن عدد است . به سرعت برایم روشن شد که نمی توانم از انواع مدلهای سلامت روان که آموزش دیده‌ام ، پیروی کنم ، چرا که به شدت وابسته به متخصصان کارآمد و گران است که در کشورهایی مثل هند و زیمبابوه خدمات سلامت روان ارائه می‌دهند . پس مجبور شدم به یک مدل دیگر از این خدمات مراقبتى فکر کنم . پس از آن بود که به این کتابها برخوردم ، و در اين كتابها ایده جابجایی وظیفه را در سلامت جهانی کشف کردم . این ایده بسیار ساده و به این شکل است ، وقتی فرد متخصص کم دارید ، از افراد موجود در جامعه استفاده کنید ، آنها را آموزش دهید تا بتوانند خدمات سلامت روان ارائه کنند ، در کتابهایی که خواندم ، مثالهای الهام بخشی وجود دارند ، مثلا اینکه چطور افراد عادی برای تشخیص و درمان التهاب ریه با اثر‌بخشی خوب در کودکان ، آموزش دیده‌اند . من باور پیدا کردم که اگر میتوانیم افراد عادی را برای انجام این خدمات بهداشتی پیچیده آموزش دهیم ، پس شاید در مورد خدمات سلامت روان هم بتوانند به ما کمک کنند . خرسندم که امروز به اطلاع شما برسانم که تعداد زیادی آزمایش ایده جابجایی وظیفه در سلامت روان جهان در حال توسعه و در طول دهه گذشته انجام شده است که مایلم یافته‌های سه آزمایش خاص از این آزمایشها را که هر سه در مورد افسردگی که شایعترین بیماری روانی است ، با شما به اشتراک بگذارم . در مناطق روستایی اوگاندا ، پل بولتون و همکارانش ، با کمک روستاییان ، نشان دادند که می‌توانند با یک شاخص کنترل تصادفی روان‌درمانی فردی برای افسردگی ارائه کنند که نشان داد ۹۰ درصد از افرادی که این خدمات را در این مناطق روستایی دریافت کردند بهبود پیدا کرده‌اند . به طور مشابه ، با استفاده از یک شاخص کنترل اتفاقی در روستاهای پاکستان ، عاطیف رحمان و همکارانش نشان دادند ، که بازدید‌کنندگان سلامت زنان ، که برای جامعه سلامت مادران در سیستم بهداشت پاکستان کار می‌کنند ، قادرند درمانهایی بر اساس رفتارشناسی به مادرانی که افسرده هستند ارائه کنند که آمار بالایی از بهبودی ارائه می‌کند . تقريباً ۷۵ درصد این مادران در مقایسه با سایر مادران در مناطق روستایی بهبود پیدا کردند . و در آزمایش خودم در گوای هند ، دوباره نشان دادیم که مشاورانی از جامعه محلی را می‌توان برای ارائه خدمات روانشناسی برای افسردگی و اضطراب آموزش داد که نزدیک به ۷۰ درصد از افراد گیرنده بهبود می‌یابند که این آمار در مراکز درمانی ابتدایی ۵۰ درصد است . حالا اگر تمام این آزمایشها را که با جابجایی وظیفه انجام شدند کنار هم جمع کنم که البته موارد بسیار دیگری هم وجود دارد و سعی کنم تا موارد کلیدی برای موفقیت در این برنامه را شناسایی و مشخص کنم باید بگویم که یک مخفف برای این کلیدها درست کرده‌ام
(trg)="1"> ഒരു നിമിഷം ഇതൊന്നു സങ്കൽപ്പിക്കുക രണ്ടാളുകൾ , രാഹുലും രാജീവും , അയൽപ്പക്കത്തു താമസിക്കുന്നവർ , ഒരേ വിദ്യാഭ്യാസപശ്ചാത്തലമുള്ളവർ , ഒരേ തൊഴിൽ ചെയ്യുന്നവർ , അടുത്തുള്ള ആശുപത്രിയിലെ അത്യാഹിതവിഭാഗത്തിൽ എത്തുന്നു - പെട്ടെന്നുണ്ടായ നെഞ്ചുവേദനയുമായി . രാഹുലിന് ഹൃദ്രോഗപരിചരണം നൽകപ്പെട്ടപ്പോൾ രാജീവിനെ വീട്ടിലയയ്ക്കുകയാണുണ്ടായത് . സമാനരായ ഈ രണ്ടുപേരുടെയും അനുഭവങ്ങളിലുണ്ടായ വ്യത്യാസത്തിന് എന്തായിരിക്കും വിശദീകരണം ? രാജീവിന് ഒരു മാനസികരോഗമുണ്ട് . മനോരോഗമുള്ള ആളുകൾക്ക് നൽകപ്പെടുന്ന വൈദ്യശുശ്രൂഷയുടെ ഗുണനിലവാരമില്ലായ്മ , അവർ മനോരോഗമില്ലാത്തവരെ അപേക്ഷിച്ച് ജീവിതദൈർഘ്യം കുറഞ്ഞവരായിത്തീരുന്നതിനുള്ള കാരണങ്ങളിലൊന്നാണ് . ലോകത്തിലെ ഏറ്റവും വിഭവശേഷിയുള്ള രാജ്യങ്ങളിൽപ്പോലും ജീവിതദൈർഘ്യത്തിലുള്ള ഈ വിടവ് 20 വർഷത്തോളമാണ് വികസ്വരരാജ്യങ്ങളിൽ ഈ വിടവ് അതിനെക്കാൾ എത്രയോ വലുതാണ് . തീര്‍ച്ചയായും മനോരോഗങ്ങള്‍ നേരിട്ടുള്ള മരണത്തിനുമിടയാക്കാം ആത്മഹത്യ ഏറ്റവും സ്പഷ്ടമായ ഉദാഹരണമാണ് ഈ വസ്തുത കണ്ടെത്തിയപ്പോൾ എനിക്കുണ്ടായതു പോലെയുള്ള വിസ്മയം നിങ്ങൾക്കുമുണ്ടായേക്കാം . ചെറുപ്പക്കാരുടെ മരണകാരണങ്ങളുടെ പട്ടികയിൽ ഏറ്റവും മുകളിലാണ് ആത്മഹത്യയുടെ സ്ഥാനം ലോകത്തിലെ എല്ലാ രാജ്യങ്ങളിലും ഏറ്റവും ദരിദ്രങ്ങളായ രാഷ്ട്രങ്ങളുൾപ്പെടെ , പക്ഷെ ഒരു ആരോഗ്യപ്രശ്‌നം ജീവിതദൈർഘ്യത്തിലുണ്ടാക്കുന്ന പ്രത്യാഘാതത്തിനപ്പുറം നയിക്കപ്പെടുന്ന ജീവിതത്തിന്റെ ഗുണനിലവാരത്തെപ്പറ്റിക്കൂടി നാം ഉത്കണ്ഠാകുലരാണ് ഒരു ആരോഗ്യപ്രശ്‌നം ജീവിതദൈർഘ്യത്തിലും ഗുണനിലവാരത്തിലും മൊത്തത്തിലുണ്ടാക്കുന്ന പ്രത്യാഘാതം പരിശോധിക്കുവാൻ
(trg)="2"> DALY എന്ന ഒരു അളവുകോൽ ഉപയാഗക്കേണ്ടതുണ്ട് .
(trg)="3"> ' Disability - Adjusted Life Year´ എന്നതിന്റെ ചുരുക്കമാണത് . അത് ചെയ്യുമ്പോൾ ആഗോളതലത്തിൽ മനോരോഗത്തെപ്പറ്റി ആഗോളതലത്തിൽ മനോരോഗത്തെപ്പറ്റി ചില ഞെട്ടിക്കുന്ന വിവരങ്ങൾ നാം കണ്ടെത്തുന്നു മനോരോഗങ്ങൾ ലോകത്താകമാനം അവശതയുണ്ടാക്കുന്നതിൽ ഏറ്റവും മുൻപന്തിയിലുള്ള കാരണങ്ങളിലുൾപ്പെടുന്നുവെന്ന് നാം കാണുന്നു . ഉദാഹരണത്തിന് വിഷാദരോഗം , കുട്ടികളിലെ വയറിളക്കരോഗങ്ങൾക്കും ന്യൂമോണിയക്കുമൊപ്പം ഏറ്റവും അവശതയുണ്ടാക്കുന്ന മൂന്നാമത്തെ രോഗമാണ് . മനോരോഗങ്ങളെല്ലാം ഒരുമിച്ചെടുത്താൽ അത് ആഗോളരോഗഭാരത്തിന്റെ ഏകദേശം 15 ശതമാനം വരും തീർച്ചയായും മാനസികരോഗങ്ങൾ ആളുകളുടെ ജീവിതത്തിനെ നാശനഷ്ടങ്ങളുണ്ടാക്കുന്നു . ഇവയുണ്ടാക്കുന്ന രോഗഭാരത്തിനുപരി കേവലസംഖ്യകൾ കുടി നമുക്ക്‌ കണക്കിലെടുക്കാം നമ്മുടെ ഈ ചെറിയ ഗ്രഹത്തിൽ ജീവിക്കുന്ന നാലു തൊട്ട് അഞ്ചു കോടി വരെയുള്ള ആളുകളെ ഏതെങ്കിലുമൊരു മാനസികരോഗം ബാധിക്കുന്നുവെന്ന് ലോകാരോഗ്യസംഘടന കണക്കാക്കുന്നു . ഈ സംഖ്യ കേട്ട് നിങ്ങളിൽ ചിലർ അമ്പരന്നതുപോലെ തോന്നുന്നു . പക്ഷെ ഒരു നിമിഷം മനോരോഗങ്ങളുടെ വിസ്മയപ്പിക്കുന്ന വൈവിദ്ധ്യത്തെക്കുറിച്ച് ചിന്തിക്കുക . - കുട്ടികളിലെ ഓട്ടിസവും ബുദ്ധിവികാസവൈകല്യവും മുതൽ , മുതിർന്നവരിലെ വിഷാദം , ഉത്കണ്ഠ , മദ്യപാനമയക്കുമരുന്നു ദുരുപയോഗം , സൈക്കോസിസുകൾ മുതൽ വാർദ്ധക്യത്തിലെ മറവിരോഗം വരെ . ഇവിടെ കൂടിയിരിക്കുന്ന നമ്മിലോരോരുത്തർക്കും നമ്മുടെ ഏറ്റവും അടുത്ത പരിചിതവലയത്തിൽ മനോരോഗബാധിതനായ ഒരാളെയെങ്കിലും ഓർക്കാൻ കഴിയും ചിലർ തലകുലുക്കുന്നത് ഞാൻ കാണുന്നുണ്ട് പക്ഷെ , സംഭ്രാന്തിയുളവാക്കുന്ന സംഖ്യകൾക്കപ്പുറം , ആഗോളആരോഗ്യവീക്ഷണത്തിൽ യഥാർത്ഥത്തിൽ പ്രധാനമായത് , യഥാർത്ഥത്തിൽ നമ്മെ വ്യാകുലപ്പെടുത്തുന്നത് ഈ വ്യക്തികളിൽ ബഹൂഭൂരിഭക്ഷത്തിനും അവരുടെ ജീവിതത്തിന് പരിവർത്തനം വരുത്തുമെന്ന് നമുക്ക് ബോധ്യമുള്ള പരിചരണം അവർക്ക് ലഭിക്കുന്നില്ല എന്നതാണ് . ഓർക്കുക - ഒരു നിര ചികിത്സാക്രമങ്ങൾ -

(src)="2"> SUNDAR که در زبان هندی نمایه کلمه جذاب است . برای من ۵ درس کلیدی برای یک برنامه اثربخش‌تر وجود دارد که در این اسلاید نشان داده‌ام . نخست اینکه لازم است پیام مورد استفاده را ساده کنیم و تمام باورهای نادرست پزشکی را از آن دور کنیم . باید خدمات پیچیده پزشکی را به بسته‌های کوچکتر تبدیل کنیم که قابل انتقال به افرادی با آموزش و دانش کمتر باشند . باید سلامت عمومی را نه در موسسات بزرگ بلکه در نزدیکی خانه‌های مردم ارائه کنیم . و باید در این راه از تمام افراد موجود و توانا در جوامع محلی بهره ببریم . و مهمتر از همه اینکه ، باید تعدادی از افراد متخصص موجود را برای ایفای نقشهایی مثل ظرفیت سازی و نظارت به کار بگیریم . حالا ، جابجایی وظیفه برای من ، ایده ای با اهمیت جهانی‌ست ، چون با اینکه در شرایطی از عدم وجود منابع در کشورهای در حال توسعه بوجود آمده است ، فکر می‌کنم اهمیت خاصی در کشورهایی با منابع بهتر هم دارد . چرا ؟ خب چون خدمات بهداشتی و هزینه‌هایش در کشورهای توسعه یافته به سرعت و خارج از کنترل در حال افزایش است و مقدار زیادی از این هزینه ها برای منابع انسانی است . و همینطور اهمیت دیگر این است که سلامت و بهداشت در این کشورها به مفهومی بسیار تخصصی و دور تبدیل شده که آنرا از جوامع محلی پاک کرده است . چیزی که جابجایی وظیفه را برای من جذاب می‌کند ، تنها این نیست که خدمات بهداشتی را قابل دسترس‌تر و دست‌یافتنی‌تر ، بلکه اساس آن را قدرتمندتر می‌کند . این روش ، افراد عادی را توانا می‌کند که برای ارائه خدمات سلامت در جامعه خود ، اثربخش‌تر شوند ، و در نتیجه برای حفظ سلامت خود نگهبانان بهتری باشند . در حقیقت این روش برای من ، نمونه نهایی دموکراتیزه‌ شدن دانش پزشکی و در نتیجه قدرت آن است . حدود ۳۰ سال پیش ، ملتهای دنیا در آلماتی گرد هم آمدند و این بیانیه نمادین را بوجود آوردند . فکر می‌کنم همه شما می‌توانید حدس بزنید که بعد از ۱۲ سال ، هنوز به نزدیکی هدف هم نرسیدیم . امروز با وجود داشتن این آگاهی که افراد عادی در جامعه قابل آموزش هستند و با نظارت و پشتیبانی کافی ، می‌توانند خدمات سلامت را به طور موثر ارائه کنند ، شاید آن پیمان قابل دستیابی باشد . به راستی ، برای دستیابی به سلامت برای همه لازم است همه را در این مسیر خاص مشارکت دهیم ، و بویژه در مورد سلامت روان ، لازم است به طور خاص از افرادی که خود درگیر آن بودند و یاریگران آنها کمک بگیریم . چرا که ، چند سال قبل جنبش جهانی سلامت روان به صورت یک خط‌مشی مجازی تاسیس شد که در آن متخصصانی مثل خودم و افراد درگیر با بیماریهای روانی توانستند شانه به شانه کنار هم بایستند ، و از حقوق افرادی که درگیر بیماری روانی هستند ، دفاع کنند ، تا خدمات مناسبی که می‌دانیم زندگی آنها را دگرگون می کند تا بتوانند با احترام و عزت زندگی کنند ، دریافت کنند . و در پایان ، زمانی که یک لحظه از صلح و آرامش در این روزهای شلوغ یا پس از آن به دست آوردید ، به فرد یا افرادی بیندیشید که در نظر شما بیماری روانی دارد یا دارند و به خود جرئت دهید که از آنها مراقبت کنید . متشکرم . ( تشویق ) ( تشویق )
(trg)="9"> ' SUNDAR´ ( സുന്ദർ ) എന്ന ചുരുക്കെഴുത്തായിരിക്കും ഞാൻ ഉപയോഗിക്കുക . ' സുന്ദർ´ എന്നതിന് ഹിന്ദിയിൽ ആകർഷകം എന്നർത്ഥം . നിർവഹണകൈമാറ്റത്തിൽ നിർണ്ണായകമായ അഞ്ച് മുഖ്യപാഠങ്ങൾ ഈ സ്ലൈഡിൽ . ഞാൻ കാണിച്ചിട്ടുണ്ട് ആദ്യത്തേത് , നന്ദേശങ്ങളെ ലളിതമാക്കുക . യെന്നതാണ് . വൈദ്യശാസ്ത്രം അതിനുചുറ്റും നിർമ്മിച്ചിട്ടുള്ള ദുർഗ്രഹസാങ്കേതികപദാവലി പൊഴിച്ചുകളയേണ്ടതുണ്ട് വൈദഗ്ദ്ധ്യം കുറഞ്ഞവർക്ക് കൈമാറ്റം ചെയ്യുവാനായി സങ്കീർണങ്ങളായ ആരോഗ്യപരിചരണസങ്കേതങ്ങളെ പൊളിച്ച് ചെറുഘടകങ്ങളാക്കേണ്ടതാണ് . വലിയ സ്ഥാപനങ്ങളിലല്ല , ആളുകളുടെ വീടുകൾക്കടുത്തേക്കാണ് ആരാഗ്യപരിചരണം എത്തിക്കേണ്ടത് . പ്രാദേശികസമൂഹങ്ങളിൽ താങ്ങാനാവുന്ന ചിലവിൽ ലഭ്യമവുന്ന ആരൊക്കെയുണ്ടോ അവരെ ഉപയോഗിച്ച് ആരോഗ്യശുശ്രൂഷ നൽകണം . പ്രധാനമായി , ലഭ്യമായ വിശിഷ്ട വിദഗ്ദ്ധന്മാരെ പുനർവിന്യസിക്കണം -
(trg)="10"> - ശേഷി വികസിപ്പിക്കുവാനും മേൽനോട്ടത്തിനും വേണ്ടി എന്നെ സംബന്ധിച്ചിടത്തോളം നിർവഹണമാറ്റം ആഗോളപ്രസക്തിയുള്ള ഒരാശയമാണ് . വികസ്വരരാജ്യങ്ങളിലെ വിഭവശേഷിയില്ലാത്ത സാഹചര്യത്തിൽ നിന്നാണത് ഉരുത്തിരിഞ്ഞതെങ്കിലും കൂടുതൽ വിഭവശേഷിയുള്ള രാജ്യങ്ങളിലുമുണ്ട് അതിന് പ്രസക്തി . എന്തുകൊണ്ടാണിത് ? എന്തുകൊണ്ടെന്നാൽ , വികസിതരാജ്യങ്ങളിലെ ആരോഗ്യരംഗത്ത് ആരോഗ്യപരിചരണത്തിന്റെ ചിലവ് , അനിയന്ത്രിതമാം വിധം കുതിച്ചുയർന്നുകൊണ്ടിരിക്കുകയാണ് അതിന്റെ വലിയ ഒരു പങ്ക് മാനവവിഭവശേഷിയാണ് താനും തുല്യപ്രാധാന്യമുള്ള ഒരു കാര്യം ആരോഗ്യപരിചരണം അവിശ്വസനീയമാം വിധം പ്രൊഫഷണലൈസ് ചെയ്യപ്പെട്ടതിനാൽ പ്രാദേശികസമൂഹത്തിൽ നിന്ന്‌ അകന്നു പോയിരിക്കുന്നു എന്നതാണ് നിർവഹണമാറ്റം യഥാർത്ഥത്തിൽ ´സുന്ദരം´ ആകുന്നത് അത് കൂടുതൽ കയ്യെത്തുന്നതും ചിലവ് കുറഞ്ഞതും ആകുന്നതായതു കൊണ്ടു കൂടിയാണ് അത് അടിസ്ഥാനപരമായി ശാക്തീകരിക്കുക കൂടി ചെയ്യുന്നു . സമൂഹത്തിലെ മറ്റുള്ളവരുടെ ആരോഗ്യപരിചരണത്തിന് സാധാരണ ആളുകളെ അത് പ്രാപ്തരാക്കുന്നു - അതു മൂലം തങ്ങളുടെ തന്നെ ആരോഗ്യത്തിന്റെ രക്ഷകരാകുവാനും അവർക്ക് കഴിയുന്നു എന്നെസ്സംബന്ധിച്ചിടത്തോളം വൈദ്യവിജ്ഞാനത്തിന്റെയും അതിനാൽത്തന്നെ വൈദ്യാധികാരത്തിന്റെയും ജനാധിപത്യവത്കരണത്തിന്റെ പരമമായ ഉദാഹരണമാണത് ഏകദേശം 30 വർഷങ്ങൾക്ക് മുൻപ് , ലോകരാഷ്ട്രങ്ങൾ ആൽമാആറ്റയിൽ ഒത്തുചേരുകയും നാഴികക്കല്ലായ ഒരു പ്രഖ്യാപനം നടത്തുകയും ചെയ്തു . നിങ്ങൾക്കുഹിക്കാം , 12 വർഷങ്ങൾക്കു ശേഷവും , നാം ആ ലക്ഷ്യത്തിനടുത്തൊന്നുമെത്തിയിട്ടില്ലെന്ന് എങ്കിലും , സമൂഹത്തിലെ സാധാരണ മനുഷ്യരെ പരിശീലിപ്പിക്കുവാനും ആവശ്യമായ മേൽനോട്ടവും പിന്തുണയുമുണ്ടെങ്കിൽ അവർക്ക് പല ആരോഗ്യപരിചരണ ഇടപെടലുകൾ നടത്തുവാനും കഴിയുമെന്ന അറിവ് ഇന്ന് നമുക്കുണ്ട് ഒരു പക്ഷെ ആ വാഗ്ദാനം നമ്മുടെ കയ്യെത്തുന്ന ദൂരത്തുണ്ട് എല്ലാവർക്കും ആരോഗ്യം എന്ന മുദ്രാവാക്യം നടപ്പിലാക്കുവാനുള്ള യാത്രയിൽ തീർച്ചയായും എല്ലാവരെയും മാനസികാരോഗ്യത്തിന്റെ കാര്യത്തിൽ പ്രത്യേകിച്ച് മനോരോഗബാധിതരെയും അവരുടെ ശുശ്രൂഷകരെയും പങ്കെടുപ്പിക്കേണ്ടത് ആവശ്യമാണ് . ഇക്കാരണത്താലാണ് , ഏതാനും വർഷങ്ങൾക്ക് മുൻപ് ,
(trg)="11"> ' മൂവ്‌മെന്റ് ഫോർ ഗ്ലോബൽ മെന്റൽ ഹെൽത്ത് ´ സ്ഥാപിതമായത് എന്നെപ്പോലെയുള്ള പ്രൊഫഷനലുകൾക്കും മനോരോഗബാധിതർക്കും ഒരുമിച്ച് തോളോട് തോൾ നിൽക്കുവാനും മനോരോഗികളുടെ അവകാശത്തിനുവേണ്ടി വാദിക്കുവാനുമുതകുന്ന ഒരു ´വിർച്വൽ´ വേദി´യായി . അവർക്ക്‌ , തങ്ങളുടെ ജീവിതം മാറ്റിത്തീർക്കാൻ കഴിയുന്ന പരിചരണം സ്വീകരിക്കുവാനും അന്തസ്സോടു കൂടി ജീവിക്കുവാനുമുള്ള അവകാശത്തിന് . അവസാനമായി , ശാന്തിയും സമാധാനവുമുള്ള ഒരു നിമിഷം നിങ്ങൾക്ക് വീണുകിട്ടുമ്പോൾ , ഈ തിരക്കുപിടിച്ച ദിവസങ്ങളിലെപ്പോഴെങ്കിലും , അല്ലെങ്കിൽ പിന്നീടെപ്പോഴെങ്കിലും നിങ്ങളുടെ മനസ്സിലോടിയെത്തിയ മനോരോഗമുള്ള ആ മനുഷ്യനെപ്പറ്റി , അല്ലെങ്കിൽ മനോരോഗികളായ ആളുകളെപ്പറ്റി ഒന്ന് ചിന്തിക്കുക അവരെ പരിപാലിക്കുവാൻ സന്നദ്ധരാകുക .

# fa/E8uQz89NVFi4.xml.gz
# ml/E8uQz89NVFi4.xml.gz


# fa/FCpKA4J3idHM.xml.gz
# ml/FCpKA4J3idHM.xml.gz


(src)="1"> مسئله 75 دو هواپیما یک فرودگاه را همزمان در دوجهت مخالف ترک می کنند . اگر یکی از هواپیماها به طور میانگین با سرعت 400 مایل در ساعت پرواز کند - پس این فرودگاه است یک هواپیما در آن جهت حرکت می کند با سرعت 400 مایل بر ساعت . دقت کنید مایل است نه متر و سرعت هواپیمای دیگر به طور متوسط 250 مایل بر ساعت است . و آن در جهت دیگر حرکت می کند و من این رو بصورت یک بردار نشان می دهم بنابراین طول پیکان به طور نسبی نشان دهنده میزان سرعت است . وجهت آنها نشان دهنده جهت حرکت است .
(trg)="1"> ചോദ്യം 75 രണ്ടു വിമാനങ്ങള്‍ ഒരു വിമാനത്താവളത്തില്‍ നിന്ന് എതിര്‍ ദിശകളിലേക്ക് ഒരേ സമയം പുറപ്പെട്ടു ഇതില്‍ ഒരു വിമാനത്തിന്‍റെ ശരാശരി വേഗത മണിക്കൂറില്‍ 4000 മൈല്‍ ആണെങ്കില്‍
(trg)="2"> - ഇതാണ് വിമാനത്താവളം എങ്കില്‍ ഒരു വിമാനം ഇതാആ ദിശയിലേക്ക് 4000 മൈല്‍ വേഗത്തില്‍ പോകുന്നു ശ്രദ്ധിക്കുക അത് ഒരു മൈല്‍ ആണ് . മീറ്റര്‍ അല്ല . മറ്റേ വിമാനം മണിക്കൂറില്‍ ശരാശരി 250 മൈല്‍ വേഗത്തിലും പോകുന്നു പക്ഷെ എതിര്‍ ദിശയിലേക്ക് ഇവയെ ഞാന്‍ വെക്ടറുകള്‍ ( ദിശ കാണിക്കുന്ന അളവുകോല്‍ )))))) ) 0 ) ' ) ആയിട്ടാണ് കാണിക്കുന്നത് അത് കൊണ്ട് ഈ വെക്ടര്‍ന്‍റെ നീളം ഈ വിമാനത്തിന്റെ വേഗത കാണിക്കുന്നു കൂടാതെ ഇതിന്റെ ദിശ വിമാനത്തിന്‍റെ ദിശയും ഈ ദിശയില്‍ മണിക്കൂറില്‍ 250 മൈല്‍ , മണിക്കൂറില്‍ 4000 മൈല്‍ മറ്റേ ദിശയില്‍ അങ്ങനെ എങ്കില്‍ എത്ര മണിക്കൂറുകള്‍ക്കുള്ളില്‍ രണ്ടു വിമാനങ്ങളും തമ്മിലുള്ള ദൂരം 1625 മൈല്‍ ആകും ?

# fa/IGlDW9Uc7Dz6.xml.gz
# ml/IGlDW9Uc7Dz6.xml.gz


(src)="1"> چطور می تونم در عرض 10 دقیقه از رشتۀ الفت زنان در طول سه نسل سخن بگویم ، چطور می تونم در عرض 10 دقیقه از رشتۀ الفت زنان در طول سه نسل سخن بگویم ، از چگونگی قدرت شگفت آور این الفت و نزدیکی در زندگی یک دختر 4 ساله از چگونگی قدرت شگفت آور این الفت و نزدیکی در زندگی یک دختر 4 ساله از چگونگی قدرت شگفت آور این الفت و نزدیکی در زندگی یک دختر 4 ساله که با خواهر کوچکش ، مادر و مادر بزرگش که با خواهر کوچکش ، مادر و مادر بزرگش بیش از 30 سال پیش به مدت پنج شبانه روز در قایقی کوچک در دریای چین چمباتمه زده بودند ، بیش از 30 سال پیش به مدت پنج شبانه روز در قایقی کوچک در دریای چین چمباتمه زده بودند ، بیش از 30 سال پیش به مدت پنج شبانه روز در قایقی کوچک در دریای چین چمباتمه زده بودند ، رشتۀ محبتی که در زندگی آن دختر کوچک باقی ماند و هیچگاه از بین نرفت رشتۀ محبتی که در زندگی آن دختر کوچک باقی ماند و هیچگاه از بین نرفت آن دختر کوچک در حال حاضر در سان فرانسیسکو زندگی کرده و امروز با شما سخن می گوید . این یک داستان تمام شده نیست . این پازلی است که هنوز قطعات آن کنار هم گذاشته می شوند . اجازه بدهید در مورد بعضی از قطعات با شما سخن بگویم . قطعه اول را تصور کنید : یک مرد آثار زندگیش را می سوزاند . او یک شاعر ، نمایشنامه نویس است ، مردی که تنها امید همۀ زندگیش مردی که تنها امید همۀ زندگیش روی وحدت و آزادی کشورش استوار شده بود . اونو در زمانیکه کمونیست ها وارد سایگون شدند تصور کنید ، در مواجهه با این واقعیت که زندگیش همه بیهوده بوده . در مواجهه با این واقعیت که زندگیش همه بیهوده بوده . واژه ها ، که زمانی طولانی دوستان او بودند ، حال او را مسخره می کردند . او به سکوت پناه برد . تاریخ او را درهم شکست و جان داد . او پدربزرگ من است . من هیچگاه در زندگی واقعی او را نشناختم . اما زندگی ما خیلی بیشتر از خاطرات ما است . مادر بزرگم هرگز اجازه نداد زندگی او را فراموش کنم . وظیفه من این بود که اجازه ندم زندگی پدر بزرگم بیهوده باشه . و درس من این بود یاد بگیرم ، که ، بله ، تاریخ سعی درنابودی ما کرد ولی ما تحمل کردیم . که ، بله ، تاریخ سعی درنابودی ما کرد ولی ما تحمل کردیم . قطعه بعدی پازل قایقی است که در سحرگاه به آهستگی و در سکوت به سمت دریا روانه شد . قطعه بعدی پازل قایقی است که در سحرگاه به آهستگی و در سکوت به سمت دریا روانه شد . قطعه بعدی پازل قایقی است که در سحرگاه به آهستگی و در سکوت به سمت دریا روانه شد . مادر من ، مای ، 18 ساله بود زمانی که پدرش فوت کرد - اونموقع ازدواج هم کرده بود ، بصورت اجباری ، و دو دختر کوچک داشت . اونموقع ازدواج هم کرده بود ، بصورت اجباری ، و دو دختر کوچک داشت . برای او ، زندگی در یک موضوع خلاصه شده بود : فرار از خانواده اش و یه زندگی تازه در استرالیا . فرار از خانواده اش و یه زندگی تازه در استرالیا . عدم موفقیت برای او غیر قابل تصور بود . عدم موفقیت برای او غیر قابل تصور بود . بنابراین بعد از یک حماسه چهار ساله که فراتر از داستانهای تخیلی است ، یک قایق که بشکل قایقهای ماهیگیری مبدل شده بود ، روانۀ دریا شد . یک قایق که بشکل قایقهای ماهیگیری مبدل شده بود ، روانۀ دریا شد . همه بزرگسالان خطرات آنرا می دانستند . بزرگترین ترس از دزدان دریایی ، تجاوز و مرگ بود . بزرگترین ترس از دزدان دریایی ، تجاوز و مرگ بود . مانند بسیاری از بزرگسالان در قایق ، مادرم یک بطری کوچک زهر به همراه داشت . اگر ما اسیر می شدیم ، اول خواهرم و من ، سپس او و مادر بزرگم آنرا می نوشیدیم . اولین خاطرات من از قایقه - حرکت پیوستۀ موتور ، جلوی قایق که درهر موجی فرو می رفت ، افق وسیع و خالی . من دزدان دریایی که به دفعات اومدند را بخاطر نمی آورم ، اما با شجاعت مردان قایق ، از معرکه بدر شدند ، اما با شجاعت مردان قایق ، از معرکه بدر شدند ، و یا موتوری که از کار می افتاد و تا 6 ساعت روشن نمی شد . و یا موتوری که از کار می افتاد و تا 6 ساعت روشن نمی شد . اما من چراغهای دکل نفت در سواحل مالزی را بخاطرمی آورم اما من چراغهای دکل نفت در سواحل مالزی را بخاطرمی آورم و مرد جوانی که سکته کرد ومُرد ، پایان سفر برایش خیلی زیاد بود ، و مزۀ اولین سیبی که خوردم اونو مردان روی سکوی حفاری به من داده بودند . هیچ سیبی دیگری چنان مزه ای نداد .
(trg)="1"> എങ്ങനെ എനിക്ക് പത്തു മിനിറ്റില്‍ സംസാരിക്കാന്‍ കഴിയും മൂന്നു തലമുറയിലെ സ്ത്രീകളുടെ ബന്ധങ്ങളെ ക്കുറിച്ച് ആ ബന്ധങ്ങളുടെ അല്‍ഭുതകരമായ ബലത്തെക്കുറിച്ച് ജീവിതത്തെ കൈ പിടിയില്‍ ഒതുക്കിയത് നാലു വയസുള്ള ഒരു പെണ്‍കുട്ടി ഭയത്താല്‍ ചുറ്റപ്പെട്ട അവളുടെ ഇളയ സഹോദരിയും അവളുടെ അമ്മയും അമ്മുമ്മയും നാലു പകലും രാത്രിയും ചൈന കടലില്‍ ഒരു ചെറിയ വള്ളത്തില്‍ മുപ്പതു വര്‍ഷത്തിനു മുന്‍പ് ചെറിയ പെണ്‍കുട്ടി യുടെ ജീവിതത്തെ പിടിച്ചു നിര്‍ത്തിയ ബന്ധനം ഒരിക്കലും പോകാന്‍ അനുവദിക്കാത്ത ആ ചെറിയ പെണ്‍കുട്ടി ഇപ്പോള്‍ സാന്‍ ഫ്രാന്‍സിസ്കോയില്‍ ജീവിക്കുന്നു കൂടാതെ നിങ്ങളോട് ഇപ്പോള്‍ സംസാരിക്കുന്നു ? ഇത് ഒരു അവസാനിച്ച കഥ അല്ല പരസ്പരം കോര്‍ത്തിണക്കിയ വിഷമം പിടിച്ച ഇപ്പോഴും കൂട്ടിചെര്ത്തിരിക്കുന്ന അതിലെ ചില ഭാഗങ്ങള്‍ ഞാന്‍ പറയാം അതിലെ ആദ്യ ഭാഗം സങ്കല്‍പ്പിക്കുക ഒരു മനുഷ്യന്റെ ഉജ്യ്വലമായ ജീവിതമാകുന്ന ജോലി അയാള്‍ ഒരു കവി യും നാടകകൃത്തും ആണ് ഒരു മനുഷ്യന്‍ അയാളുടെ ജീവിതം മുഴുവനും ഒരേ ഒരു പ്രതീക്ഷയില്‍ സമര്‍പ്പിചിരിക്കുക ആയിരുന്നു തന്റെ രാജ്യത്തിന്‍റെ സ്വാതന്തൃത്തിനും ഐക്യത്തിനും വേണ്ടി സമര്‍പ്പിചിരിക്കുക ആയിരുന്നു അദ്ദേഹത്തെ സൈഗോനില്‍ എത്തിയ ഒരു കമ്മ്യൂണിസ്റ്റുകാരന്‍ ആയി സങ്കല്‍പ്പിക്കുക സത്യത്തെ അഭിമുഖീകരിക്കുന്ന അയാളുടെ ജീവിതം തന്നെ ഒരു പ്രയോജനവുമില്ലതതയിരുന്നു ഒരു പാട് കാലം സൃഹുത്തുക്കള്‍ ആയിരുന്നവര്‍ ഇപ്പോള്‍ അയാളെ പരിഹസിക്കാന്‍ തുടങ്ങിയിരിക്കുന്നു അദ്ദേഹം മൌനത്തിലേക്ക്‌ ഒതുങ്ങി കൂടി ചരിത്രം തകര്‍ത്തു കൊണ്ടുള്ള ഒരു മരണം ആയിരുന്നു അദ്ദേഹത്തിന്റേതു അദ്ദേഹം എന്റെ അപ്പുപ്പന്‍ ആയിരുന്നു യഥാര്‍ത്ഥ ജീവിതത്തില്‍ അദ്ദേഹത്തെ എനിക്ക് അറിയില്ലായിരുന്നു എന്നാല്‍ ഞങ്ങളുടെ ജീവിതം ഞങ്ങളുടെ ഓര്‍മകളെക്കാള്‍ വലുതായിരുന്നു എന്‍റെ അമ്മുമ്മ അദ്ദേഹത്തിന്റെ ജീവിതം മറക്കാന്‍ ഒരിക്കലും എന്നെ അനുവദിച്ചിരുന്നില്ല അത് പാഴായി പോകാതിരിക്കുക എന്നുള്ളതായിരുന്നു എന്‍റെ കര്‍ത്തവ്യം കൂടാതെ എന്‍റെ ജോലി അത് പഠിക്കുക എന്നുള്ളതായിരുന്നു അത് , അതെ , ചരിത്രം ഞങ്ങളെ നശിപ്പിക്കാന്‍ ശ്രമിച്ചു എന്നാല്‍ ഞങ്ങള്‍ അതെല്ലാം അതിജീവിച്ചു അടുത്ത ഗൂഢപ്രശ്നം അതിരാവിലെ ഉള്ള ഒരു ബോട്ട് ആയിരുന്നു നിശബ്ധമായി കടലിലൂടെ ഒഴുകിയ എന്‍റെ അമ്മ , മായിക്ക് , പതിനെട്ടു വയസായിരുന്നു അച്ഛന്‍ മരിച്ച സമയത്ത് നേരത്തെ തന്നെ നിശ്ചയിച്ചുറപ്പിച്ച വിവാഹം ആയിരുന്നു നേരത്തെ തന്നെ രണ്ടു കുട്ടികളും ഉണ്ടായിരുന്നു അവള്‍ക്ക് , ഒരേ ഒരു കര്‍ത്തവ്യ ത്തിനു വേണ്ടി ജീവിതത്തെ ക്രമീകരിക്കേണ്ടി വന്നു കുടുംബത്തിന്‍റെ രക്ഷപെടല്‍ കൂടാതെ ഓസ്ട്രേലിയയിലെ ഒരു നല്ല ജീവിതം അത് അവള്‍ക്ക് അസാധ്യമായിരുന്നു വിജയിക്കുമോ എന്നുള്ളത് എന്നിരുന്നാലും ഒരു നാലു വര്‍ഷത്തെ കഠിന പ്രയത്നത്താല്‍ അത് നേടി , അത് ഒരു കെട്ടുകഥയെ ധിക്കരിക്കല്‍ ആയിരുന്നു ഒരു ബോട്ട് കടലിലേക്ക്‌ ഒഴുകി ഒരു മീന് പിടിക്കുന്ന വഞ്ചി പോല എല്ലാ മുതിര്‍ന്നവര്‍ക്കും അതിന്‍റെ അപകട സാധ്യത അറിയാമായിരുന്നു ഏറ്റയും വലിയ ഭയം കടല്‍ കൊള്ളക്കാരെ ആയിരുന്നു ബലാല്‍സംഘവും മരണവും ബോട്ടിലെ മറ്റു മുതിര്‍ന്നവരെ പോലെ ഒരു ചെറിയ കുപ്പി വിഷം എന്‍റെ അമ്മയും കരുതിയിരുന്നു ഞങ്ങള്‍ പിടിക്കപ്പെട്ടാല്‍ , ആദ്യം എന്‍റെ സഹോദരി , പിന്നെ ഞാന്‍ പിന്നെ അമ്മയും, എന്‍റെ അമ്മുമ്മയും കുടിക്കാന്‍ വേണ്ടി കരുതിയിരുന്നു എന്‍റെ ആദ്യ ഓര്‍മ ബോട്ടില്‍ വച്ചുള്ളതായിരുന്നു എഞ്ചിന്റെ സ്ഥായിയായ ശബ്ധവും ഓരോ തിരമാലയിലും മുങ്ങുന്ന ബോയും വിശാല മായതും ശൂന്യമായതും മായ ചക്രവാളം പല പ്രാവശ്യം വന്ന കടല്‍ കൊള്ളക്കാരെ എനിക്ക് ഓര്‍മ്മിക്കാന്‍ പറ്റുന്നില്ല പക്ഷെ തോല്‍വി അടഞ്ഞു ബോട്ടിലെ ആണുങ്ങളുടെ ധൈര്യത്താല്‍ നിശ്ചലമായി ക്കൊണ്ടിരിക്കുന്ന ബോട്ടിന്റെ എഞ്ചിന്‍ ആറു മണിക്കൂറുകളോളം സ്റ്റാര്‍ട്ട്‌ ചെയ്യാന്‍ പ്രയാസപ്പെടുന്നത് എന്നാല്‍ ഞാന്‍ ഓര്‍മ്മിക്കുന്നു , മലേഷ്യന്‍ തീരത്തെ എണ്ണ റിഗില്‍ നിന്നും വരുന്ന പ്രകാശം കൂടാതെ ഒരു ചെറുപ്പക്കാരന്‍ തളര്‍ന്നു വീണു മരിക്കുകയും ചെയ്തു ഈ യാത്രയുടെ അവസാനം വളരെ കൂടുതലായിരുന്നു അയാള്‍ക്ക് ഞാന്‍ രുചിച്ച ആദ്യത്തെ ആപ്പിള്‍ ആ റിഗില്‍ ഉള്ള ആളുകള്‍ എനിക്ക് തന്നതാണ് ഇതിനു മുന്‍പ് ഇത് പോലെ രുചിയുള്ള ആപ്പിള്‍ കഴിച്ചിട്ടില്ല ഒരു അഭയാര്‍ഥി കൂടാരത്തിലെ മൂന്നു മാസങ്ങള്‍ക്ക് ശേഷം ഞങ്ങള്‍ മേല്ബോനില്‍ എത്തി ചേര്‍ന്നു വിഷമകരമായ അടുത്ത ഭാഗം മൂന്നു തലമുറ യിലെ നാലു സ്ത്രീകളെ ക്കുറിച്ചാണ് ഒരു പുതിയ ജീവിതം കെട്ടിപ്പടുക്കുന്നതിനെ ക്കുറിച്ചാണ് ഞങ്ങള്‍ foorscray ഇല്‍ താമസം തുടങ്ങി ഒരു തൊഴിലാളി വര്‍ഗ നഗര പ്രദേശം അവരുടെ ജന സംഖ്യാ പരമായ കുടിയേറ്റക്കാരുടെ തുടര്‍ച്ച ആയിരുന്നു സ്ഥിര താമസമായ മധ്യ വര്‍ഗ കുടിയേറ്റക്കാരെ പോലെ ആയിരുന്നില്ല അവരുടെ നിലനില്‍പ്പ്‌ എനിക്ക് അറിയാമായിരുന്നു footscray ല്‍ ഒരു തരത്തിലുള്ള വിനോദവും ഉണ്ടായിരുന്നില്ല കടകളില്‍ നിന്നുള്ള മണം മറ്റു ലോകങ്ങളുടെതായിരുന്നു വാര്ത്താ ശകലം വിട്ടു വിട്ടുള്ള ഇംഗ്ലീഷ് ആയിരുന്നു ആളുകളുമായി പങ്കിട്ടിരുന്നത് എല്ലാവര്ക്കും ഒരു കാര്യം പൊതു വായിരുന്നു അവര്‍ വീണ്ടും തുടങ്ങി എന്റെ അമ്മ വിളനിലത്തില്‍ പണി എടുത്തു അതിനു ശേഷം കാര്‍ നിര്‍മാണ ശാലയില്‍ ആറു ദിവസങ്ങളില്‍ രണ്ടു ഷിഫ്റ്റ്‌ ആയിട്ടു ഇതിനിടയില്‍ എങ്ങനെയോ ഇംഗ്ലീഷ് പഠിക്കാനുള്ള സമയവും കണ്ടെത്തി എന്നിട്ട് ഐ . ടി . യോഗ്യത നേടി ഞങ്ങള്‍ വളരെ പാവപ്പെട്ടവര്‍ ആയിരുന്നു കുറച്ചു ഡോളര്‍ ഇംഗ്ലീഷ് നും കണക്കിനും അധിക പരിശീലനത്തിനു വേണ്ടി കരുതിയിരുന്നു ഒരിക്കലും നഷ്ടപ്പെട്ടതിനെ ഓര്‍ത്തു പരിതപിച്ചില്ല അത് മിക്കവാറും പുതിയ വസ്ത്രങ്ങളായിരുന്നു അത് മിക്കവാറും ഉപയോഗിച്ച വസ്ത്രങ്ങള്‍ ആയിരുന്നു സ്കൂളിലേക്ക് രണ്ടു ജോഡി പാദ ആവരണം ഉണ്ടായിരുന്നു രണ്ടിലും ഉണ്ടായിരുന്ന കീറലുകള്‍ മറയ്ക്കാന്‍ രണ്ടും ഉപയോഗിക്കു മായിരുന്നു കണങ്കാല്‍ വരെ എത്തുന്ന യുണിഫോം ആയിരുന്നു ഉണ്ടായിരുന്നത് എന്തെന്നാല്‍ അത് ഞങ്ങള്‍ക്ക് അഞ്ചു വര്ഷം വരെ ഉപയോഗിക്കേണ്ടി ഇരുന്നു കൂടാതെ വിരളമായതും എന്നാല്‍ വേദനിപ്പിക്കുന്നതും ആയ മുറുമുറുപ്പ് . നേര്‍ത്ത കണ്‍ നോട്ടങ്ങളാല്‍ പിന്നെ സന്ദര്ബത്ത്തിനു അനുസരിച്ചുള്ള ചുമരെഴുത്ത്

(src)="2"> پس از سه ماه در یک اردوگاه پناهندگان ، ما وارد ملبورن شدیم . و قطعه بعدی پازل دربارۀ چهار زن درطول سه نسل است که زندگی جدیدی را با یکدیگر شکل می دادند . دربارۀ چهار زن درطول سه نسل است که زندگی جدیدی را با یکدیگر شکل می دادند . ما در " فوت اسکری " ( Footscray ) ، مستقر شدیم ، در حومه طبقه کارگر که جمعیت آن متشکل از طبقه های مهاجر است . بر خلاف حومه های متشکل از طبقۀ متوسط ، که من از وجودشان غافل بودم ، هیچ نشانی از حق و حقوق در Footscray وجود نداشت . بوها ی درب مغازه ها با بقیه دنیا فرق داشت . و تکه های مقطع و شکسته زبان انگلیسی که بین مردم رد و بدل می شد ، مردمی که در یک چیز مشترک بودند ، آنها شروعی دوباره داشتند . مادرم در مزارع کار می کرد ، سپس بر روی یک خط مونتاژ خودرو ، شش روز در هفته در دو شیفت . یه جورایی وقت پیدا کرد و با مطالعه انگلیسی ، مدرک فن آوری را کسب کرد . یه جورایی وقت پیدا کرد و با مطالعه انگلیسی ، مدرک فن آوری را کسب کرد . ما فقیر بودیم . تمام دلارها تقسیم می شد و بودجۀ شهریه اضافی برای زبان انگلیسی و ریاضیات کنار گذاشته می شد و بودجۀ شهریه اضافی برای زبان انگلیسی و ریاضیات کنار گذاشته می شد علیرغم آنچه از قلم می افتاد ، که معمولا لباس های جدید بود ؛ آنها همیشه دست دوم بودند . دو جفت جوراب ساق بلند برای مدرسه ، که هر یک سوراخهای دیگری را می پوشاند . مانتوی مدرسه تا پایین مچ پا بود ، چون باید تا 6 سال دوام می آورد . شعارهای نیشدار " چشم تنگ " هر چند بندرت ولی وجود داشت شعارهای نیشدار " چشم تنگ " هر چند بندرت ولی وجود داشت و گهگاه نوشته های روی دیوار : " آسیایی ، برگرد برو خونه . " کجا برم خونه ؟ چیزی در وجودم سفت می شد . تجمعی از راه حلها و صدای آهسته ای که می گفت ، " از پس شما بر می یام . " تجمعی از راه حلها و صدای آهسته ای که می گفت ، " از پس شما بر می یام . " من و مادرم و خواهرم در یک تخت می خوابیدیم . من و مادرم و خواهرم در یک تخت می خوابیدیم . مادرم هر شب خسته و کوفته بود ، با اینحال دربارۀ روزمان با یکدیگر گفتگو می کردیم و به کارهای مادربزرگ اینور اونور خانه گوش می دادیم . و به کارهای مادربزرگ اینور اونور خانه گوش می دادیم . مادر من از کابوس که همش دربارۀ قایق بود ، رنج می برد . مادر من از کابوس که همش دربارۀ قایق بود ، رنج می برد . و کار من این بود که بیدار بمونم تا وقتی کابوس به سراغش اومد ، بیدارش کنم . و کار من این بود که بیدار بمونم تا وقتی کابوس به سراغش اومد ، بیدارش کنم . او یک فروشگاه کامپیوتر باز کرد سپس در زمینۀ زیبایی درس خواند و کسب و کار دیگری را باز کرد . و زنانی آمده و داستان مردانی را می گفتند که قادر به این انطباق نبوده ، خشمگین و انعطاف ناپذیرند ، و زنانی آمده و داستان مردانی را می گفتند که قادر به این انطباق نبوده ، خشمگین و انعطاف ناپذیرند ، و زنانی آمده و داستان مردانی را می گفتند که قادر به این انطباق نبوده ، خشمگین و انعطاف ناپذیرند ، و کودکان مضطربی که بین دو جهان ( مادر و پدر ) گرفتار شدند . کمک های مالی و حامیان مالی مورد نیاز بودند . مراکزی تأسیس شد . من در دو دنیای موازی زندگی می کردم . در یکی ، من دانش آموز نمونۀ آسیا یی بودم ، که از توقعاتی که از خودم داشتم ، بیقرار بودم . در سوی دیگر ، من در زندگی های پر مخاطره گیر افتاده بودم ، زندگی هایی که با خشونت ، مواد مخدر و انزوا ، زخم جانکاهی خورده بودند . زندگی هایی که با خشونت ، مواد مخدر و انزوا ، زخم جانکاهی خورده بودند . اما خیلی از اونها در طول سالها التیام پیدا کرد . و به همین خاطر ، زمانی که من دانشجوی سال آخر در رشتۀ حقوق بودم ، به عنوان جوان سال استرالیا انتخاب شدم . و من از یک تیکه پازل به تیکه دیگه مثل قلاب سنگ پرتاب می شدم ، و من از یک تیکه پازل به تیکه دیگه مثل قلاب سنگ پرتاب می شدم ، و تیکه ها با هم جور نمی شدند . تان لی ، ساکن ناشناس Footscray ، حالا ، تان لی ، فعال اجتماعی و پناهندگان بود ، و به محلهایی که تا اونموقع هیچ چیز ازشون نشنیده بود و به خانه هایی که تصورشان را هم نمی کرد ، برای سخنرانی دعوت می شد . و به خانه هایی که تصورشان را هم نمی کرد ، برای سخنرانی دعوت می شد . من اصول تشریفات را نمی دانستم . من نمی دونستم چطوری از کارد و چنگال استفاده کنم . من نمی دونستم چطور در مورد شراب صحبت کنم . من در مورد هیچ چیزی نمی تونستم صحبت کنم . می خواستم به زندگی روزمره و راحتی زندگی در حومه شهری گمنام پناه ببرم - می خواستم به زندگی روزمره و راحتی زندگی در حومه شهری گمنام پناه ببرم - یه مادربزرگ ، یه مادر و دو دختر که 20 سال بود روز خود را به یه شکل پایان می دادند وقایع روز خود را برای یکدیگر تعریف کرده و به خواب می رفتند ، وقایع روز خود را برای یکدیگر تعریف کرده و به خواب می رفتند ، سه تای ما هنوز در یک تخت می خوابیدیم . به مادرم گفتم من از پسش بر نمی یام . او به من یادآوری کرد که همون سنی هستم که او داشت زمانیکه سوار قایق شدیم . او به من یادآوری کرد که همون سنی هستم که او داشت زمانیکه سوار قایق شدیم . کلمه " نه " ، هیچگاه یک گزینه نبوده . او گفت : " فقط اونو انجام بده " . " و چیزی که نداری ، کسب کن . " بدین ترتیب من دربارۀ بیکاری جوانان و آموزش و پرورش و نادیده گرفتن افرادی که به حاشیه رانده شده و محروم هستند ، سخنرانی کردم . و هرچه صادقانه تر صحبت می کردم ، تقاضای بیشتری برای سخنرانی می گرفتم . من مردمی از تمام طبقات جامعه را ملاقات کردم ، خیلی هاشون کاری را که دوست داشتند ، انجام می دادند ، در سرحد امکانات زندگی می کردند . و با وجود اینکه من مدرکم را گرفته بودم ، دیدم نمی تونم شغل ثابتی در وکالت داشته باشم . باید قطعۀ دیگه ای از پازل پیدا می شد . و من در همان زمان متوجه شدم که اشکالی نداره یه غریبه ، یا یه تازه وارد که به تازگی وارد صحنه شده ، باشی ، که اشکالی نداره یه غریبه ، یا یه تازه وارد که به تازگی وارد صحنه شده ، باشی ، که اشکالی نداره یه غریبه ، یا یه تازه وارد که به تازگی وارد صحنه شده ، باشی ، نه اینکه خیلی خوبه ، اما جای شکرش باقیه ، نه اینکه خیلی خوبه ، اما جای شکرش باقیه ، شاید اون هدیه ای است از قایق . چون وقتی از خودی ها باشی ، یعنی به راحتی خیلی از افقها را میشکنی ، یعنی خیلی براحتی پذیرای گستاخی های حوزۀ مسئولیتت هستی . یعنی خیلی براحتی پذیرای گستاخی های حوزۀ مسئولیتت هستی . اکنون من به اندازه کافی از مرز آرامش خود بیرون رفتم که بدونم ، بله ، دنیا داره از هم می پاشه ، اما نه به شکلی که ازش بترسیم . احتمالاتی که روزی ممنوع بود ، بطرز بی شرمانه ای ترغیب می شد . یک انرژی در اونجا وجود داشت ، یک خوشبینی ریشه دار ، ترکیب عجیبی از فروتنی و جسارت . بنابراین من بدنبال حس هایم رفتم . من گروه کوچکی از مردم را دور خود جمع کردم کسانیکه برچسب " امکان نداره " ، برایشان چالشی غیر قابل گذشت بود . سالهای زیادی ما یک پنی( سکه ) هم نداشتیم . در پایان هر روز ، یک قابلمه بزرگ سوپ درست می کردم و همگی با هم می خوردیم . در پایان هر روز ، یک قابلمه بزرگ سوپ درست می کردم و همگی با هم می خوردیم . ما هر روز را تا شب بخوبی کار می کردیم . بیشتر ایده های ما احمقانه بود ، اما چند تایی هم درخشان داشت ، و ما موانع را شکست دادیم . پس از تنها یک سفر ، من تصمیم به نقل مکان به ایالات متحده را گرفتم . پس از تنها یک سفر ، من تصمیم به نقل مکان به ایالات متحده را گرفتم . حس های من دوباره کار کردند . سه ماه بعد من نقل مکان کرده بودم ، و این ماجرا همچنان ادامه داشت . قبل از خاتمه ، اجازه دهید در مورد مادر بزرگم بهتون بگم . او در زمانی بزرگ شد که آیین کنفوسیوس معیار اجتماعی بود و تنها مندرین های محلی دارای اهمیت بودند . قرن ها بود که زندگی تغییر نکرده بود . پدرش پس از تولد او فوت کرد . مادرش او را به تنهایی بزرگ کرد . در سن 17 سالگی ، اوهمسر دوم مرد مندرینی شد و مورد ضرب و شتم مادر شوهرش بود . بدون هیچ حمایتی از شوهرش ، او با بردن شوهرش به دادگاه و پیگیری قانونی پروندۀ خود ، جنجالی بپا کرد ، او با بردن شوهرش به دادگاه و پیگیری قانونی پروندۀ خود ، جنجالی بپا کرد ، وبا برنده شدنش ، جنجال بزرگتری بر پا شد .
(src)="3"> ( خندۀ حاضرین ) ( تشویق حاضرین ) ثابت شد که جملۀ " امکان پذیر و عملی نیست " ، اشتباه است .
(src)="4"> وقتی داشتم تو اتاقم در هتلی در سیدنی دوش می گرفتم ، او در ملبورن که 600 مایل با من فاصله داشت ، بدرود حیات گفت . او در ملبورن که 600 مایل با من فاصله داشت ، بدرود حیات گفت . من از پشت پردۀ حمام به بیرون نگاه کرده و او را دیدم که آنطرف ایستاده بود . من از پشت پردۀ حمام به بیرون نگاه کرده و او را دیدم که آنطرف ایستاده بود . می دونستم که برای خداحافظی آمده بود . مادرم چند دقیقه بعد زنگ زد . چند روز بعد ، ما به یک معبد بودایی در Footscray رفتیم و دور تابوت او نشستیم . براش داستان گفتیم و بهش اطمینان دادیم که هنوز با او هستیم . براش داستان گفتیم و بهش اطمینان دادیم که هنوز با او هستیم . نیمه شب راهب آمد و به ما گفت که باید درِ تابوت را ببندد . نیمه شب راهب آمد و به ما گفت که باید درِ تابوت را ببندد . مادرم از ما خواست تا دست او لمس کنیم . از راهب پرسید : " چرا دستش خیلی گرم و بقیۀ بدنش خیلی سرده ؟ "
(trg)="2"> " ഏഷ്യക്കാര്‍ വീട്ടില്‍ പോകുക " വീട്ടില്‍ പോകാന്‍ , എവിടെ പോകാന്‍ ? എന്റെ ഉള്ളില്‍ എന്തോ ഉറഞ്ഞു കിടന്നു അവിടെ പ്രശ്ന പരിഹാരത്തിനുള്ള ഒരുക്കം നടക്കുന്നുണ്ടായിരുന്നു പതിഞ്ഞ ശബ്തത്ത്തില്‍ പറയുമായിരുന്നു " ഞാന്‍ എല്ലാത്തിനെയും മാറി കടക്കുമെന്ന് " ഞാനും , എന്‍റെ അമ്മയും , സഹോദരിയും ഒരേ കിടക്കയില്‍ ആയിരുന്നു ഉറങ്ങിയിരുന്നത് എല്ലാ രാത്രിയിലും എന്‍റെ അമ്മ വളരെ തളര്ന്നാണ് ഉറങ്ങിയിരുന്നത് പരസ്പരം ഞങ്ങള്‍ അന്നത്തെ സംഭവങ്ങളെ കുറിച്ച് പറയുമായിരുന്നു അമ്മുമ്മയുടെ വീടിനു ചുറ്റുമുള്ള ചലനങ്ങള്‍ ശ്രദ്ധിക്കുമായിരുന്നു എന്‍റെ അമ്മ രാത്രി സ്വപ്‌നങ്ങള്‍ കാണുമായിരുന്നു മിക്കവാറും എല്ലാം ആ ബോട്ട് നെ പറ്റി ആയിരുന്നു ഞാന്‍ ഉറക്കം ഒഴിച്ച് കാത്തിരിക്കുമായിരുന്നു എന്‍റെ അമ്മയുടെ സ്വപ്നം വരുന്നത് വരെ അതുകൊണ്ട് ഞാന്‍ ആ സമയത്ത് അമ്മയെ വിളിച്ചുണര്‍ത്തുമായിരുന്നു എന്‍റെ അമ്മ ഒരു കമ്പ്യൂട്ടര്‍ പീടിക തുടങ്ങി ഒരു ചമയ കലാകാരി ആകാന്‍ വേണ്ടി പഠിച്ചു മറ്റൊരു വ്യാപാരം ആരംഭിച്ചു ഒരുപാടു സ്രീകള്‍ അവരുടെ കഥകളുമായി അവിടേക്ക് വരുമായിരുന്നു ഒരു മാറ്റവും വരുത്താത്ത ആണുങ്ങളെ പറ്റിയും പറയുമായിരുന്നു ദേഷ്യവും മനസ് മാറാതവരും ആയ അവരുടെ ഇടയില്‍ അകപ്പെട്ടു കുഴങ്ങിയ കുട്ടികളും ആനുകൂല്യങ്ങള്‍ക്കും ചെലവു വഹിക്കുന്നവര്‍ക്ക് വേണ്ടിയും തിരഞ്ഞു വ്യാപാരങ്ങള്‍ എല്ലാം വളരെ വിപുലമായി ഞാന്‍ ഒരു സമാന്തര ലോകത്തില്‍ ആയിരുന്നു ജീവിച്ചിരുന്നത് അതില്‍ ഒന്നില്‍ ഞാന്‍ ഒരു വിശിഷ്ടമായ ഏഷ്യന്‍ വിദ്യാര്‍ഥി ആയിരുന്നു എന്നില്‍ ആവശ്യങ്ങളുടെ ഒരു നീണ്ട നിര തന്നെ ഉണ്ടാക്കി അടുത്തതില്‍ , ഞാന്‍ എന്നെ തന്നെ സമര്‍പ്പിച്ചു ലഹളകളില്‍ മുറിവേറ്റവരെയും മയക്കു മരുന്നിനു അടിമ പ്പെട്ടു ഒറ്റപ്പെട്ടവരെയും സാന്ധ്വനിപ്പിക്കുന്നതില്‍ നീണ്ട ഒരുപാടു വര്‍ഷങ്ങളോളം സഹായിച്ചു ഇതിന്‍റെ എല്ലാം അടിസ്ഥാനത്തില്‍ , ഞാന്‍ അവസാന വര്‍ഷ നിയമ വിദ്യാര്‍ഥി ആയിരിക്കുമ്പോള്‍ ആ വര്‍ഷത്തെ യുവ ഓസ്ട്രല്യന്‍ ആയി എന്നെ തിരഞ്ഞെടുത്തു ഞാന്‍ വീശി എറിയപടുകയായിരുന്നു ഒരു ഗൂഢപ്രശ്നത്തില്‍ നിന്നും മറ്റൊന്നിലേക്കു അത് ഒരിക്കലും യോജിക്കപ്പെടുന്നവ ആയിരുന്നില്ല താന്‍ ലീ എന്നാ അജ്ഞാത അയ ഫുട്സ്ക്രസി താമസക്കാരി ഇപ്പോള്‍ അറിയപ്പെടുന്ന , അഭയാര്‍ഥി കള്‍ക്ക് വേണ്ടി പ്രവര്‍ത്തിക്കുന്ന സാമൂഹ്യ പ്രവര്‍ത്തക ആയി മാറിയിരിക്കുന്നു മുന്‍പൊരിക്കലും കേട്ടിട്ട് കൂടിയില്ലാത്ത സ്ഥലങ്ങളിലേക്കും വീടുകളിലേക്കും അതിഥി ആയി ക്ഷണിക്കപ്പെട്ടു തുടങ്ങി ഒന്നും അവള്‍ക്കു സങ്കല്‍പ്പിക്കാന്‍ പോലും ആകുമായിരുന്നില്ല ആചാരമര്യാദ കുറിച്ചു അവള്‍ അജ്ഞ ആയിരുന്നു കത്തിയും മുള്ളും സ്പൂണും ഒക്കെ എങ്ങനെ ഉപയോഗിക്കണം എന്നറിയില്ല വൈനിനെ പറ്റി സംസാരിക്കാന്‍ അറിയില്ല . ഒന്നിനെ പറ്റിയും എങ്ങനെ സംസാരിക്കണം എന്ന് എനിക്ക് അറിയില്ലായിരുന്നു എനിക്ക് എന്റെ പഴയ ജീവിതത്തിലേക്ക് ഒരു അറിയപ്പെടാത്ത ഉപനകരത്തില്‍ ഒരു അമ്മുമ്മയും ഒരു അമ്മയും രണ്ടു പെണ്‍കുട്ടികളും അടങ്ങിയ ആ പഴയ ജീവിതത്തിലേക്ക് ഓരോ ദിവസങ്ങളും അവസാനിച്ചത്‌ ഓരോ ഇരുപതു വര്‍ഷത്തെ പോലെ ആയിരുന്നു ഞങ്ങള്‍ വീണ്ടും അവരുടെതായ ഓരോ ദിവസത്തെ പറ്റി ചര്‍ച്ച ചെയ്തു ഒക്കെ ഉറക്കത്തിലേക്കു വീണു വീണ്ടും ഞങ്ങള്‍ ഒരേ കിടക്കയില്‍ തന്നെ ആയിരുന്നു ഞാന്‍ എന്‍റെ അമ്മയോട് പറഞ്ഞു , എനിക്ക് ഒന്നും ചെയ്യാന്‍ കഴിയില്ല എന്ന് അമ്മ എന്നെ ഓര്‍മിപ്പിച്ചു , ഞാന്‍ ഇപ്പോള്‍ അമ്മയുടെ ആ പഴയ പ്രായത്തിലാണ് എത്തി നില്‍ക്കുന്നത് ബോട്ടില്‍ കയറി പറ്റി വേറെ മാര്‍ഗങ്ങള്‍ ഒന്നും ഇല്ലായിരുന്നു അമ്മ പറഞ്ഞു നീ എന്താണോ ഇപ്പോള്‍ ചെയ്യുന്നത് അത് ചെയ്യുക അല്ലാത്തതിനെ പറ്റി ചിന്തിക്കാതിരിക്കുക അതിനാല്‍ ഞാന്‍ യുവ ജനങ്ങളുടെ തൊഴില്‍ ഇല്ലായ്മ യെ പറ്റിയും അവകാശങ്ങള്‍ നിഷേധി ക്കപ്പെട്ടു താഴേക്ക്‌ തരം താഴ്ത്തി അവഗണിക്കപ്പെട്ട വരെ പറ്റിയും ഞാന്‍ എത്ര ധൈര്യ പൂര്‍വ്വം സംസാരിച്ചുവോ അതെ രീതിയില്‍ എന്നോട് സംസാരിക്കാന്‍ ആവശ്യപ്പെട്ടു ജീവിതത്തിലെ എല്ലാ തുറകളില്‍ ഉള്ള ആളുകളെ ഞാന്‍ കണ്ടു മുട്ടി അവരില്‍ പലരും തന്നെ അവര്‍ ഇഷ്ട്ടപെടുന്ന കാര്യങ്ങള്‍ ആയിരുന്നു ചെയ്തിരുന്നത് സാധ്യത കളുടെ ലോകത്തായിരുന്നു ജീവിച്ചിരുന്നത് ഞാന്‍ എന്‍റെ നിയമ പഠനം പൂര്‍ത്തി ആക്കി എങ്കിലും എനിക്ക് ഒരിക്കലും നിയമ മേഖല യില്‍ ഒരു തൊഴില്‍ കിട്ടാന്‍ സാധ്യമല്ല എന്ന സത്യം ഞാന്‍ മനസിലാക്കി വിഷമകരമായ കഥയുടെ അടുത്ത ഭാഗത്തിലേക്ക് അതെ സമയത്ത് മറ്റൊരു കാര്യം കൂടി മനസിലാക്കി ഒരു വെളിനാട്ടുകാരി എന്ന നിലയില്‍ എല്ലാം ശരി ആയിരുന്നു . പക്ഷെ ഒരു തുടക്കക്കാരി എന്ന നിലയില്‍ ഈ മേഖലയിലെ പുതു മുഖം ആയിരുന്നു അത്ര സുഖകരവും അല്ലായിരുന്നു പക്ഷെ ചിലതിനു നന്ദി പറയുകയാണ് ഒരു പക്ഷെ ബോട്ടില്‍ നിന്ന് കിട്ടിയ സമ്മാനം ആയിരിക്കാം അത് എന്തെന്നാല്‍ ഒരു ഉള്നാട്ടുകാരി എന്ന നിലയില്‍ വളരെ എളുപ്പത്തില്‍ വിജയത്തിന്‍റെ ചക്ര വാളങ്ങള്‍ കീഴടക്കാന്‍ കഴിയുമായിരുന്നു എളുപ്പം മനസിലാക്കാന്‍ കഴിയുമായിരുന്നു തന്‍റെ മേഖല യിലെ സാദ്ധ്യതകള്‍ മനസിലാക്കി കൊണ്ട് തന്നെ ഒരു സുരക്ഷിത മേഖല ക്ക് പുറത്തു വരാന്‍ എനിക്ക് സാധിച്ചു അതെ , ലോകം പല രീതിയിലേക്ക് മാറി ക്കൊണ്ടിരിക്കുന്നു എന്ന സത്യം മനസിലാക്കി കൊണ്ട് പക്ഷെ നിങ്ങള്‍ ഭയപെടുന്ന രീതിയിലല്ല സാദ്ധ്യതകള്‍ ഒരിക്കലും നിങ്ങളെ അനുവധിക്കുമായിരുന്നില്ല നിങ്ങള്‍ പ്രോത്സാഹിക്കപ്പെടെണ്ടി ഇരുന്നു അങ്ങനെ ഒരു ഊര്‍ജം ഉണ്ടായിരുന്നു അവിടെ തകര്‍ക്ക പ്പെടാന്‍ കഴിയാത്ത ഒരു വിശ്വാസം ഒരു അസാധാരണമായ ശാ ലീനത യുടെയും ധൈര്യത്തിന്റെയും മിശ്രണം അതുകൊണ്ട് ഞാന്‍ എന്റെ മുന്നറിവുകളെ പിന്തുടര്‍ന്നു ഞാന്‍ എന്റെ ചുറ്റും കുറെ ആളുകളെ സങ്കടിപ്പിച്ചു ചെയ്യാന്‍ കഴിയാത്തതായി ഒന്നുമില്ല എന്ന അതിന്റെ ലേബലില്‍ തന്നെ ഒരു പ്രതിരോധിക്കപെടാത്ത ഒരു വെല്ലു വിളി ആയിരുന്നു ഒരു വര്‍ഷത്തോളം ഞങ്ങള്‍ വളരെ ദരിദ്രര്‍ ആയിരുന്നു എല്ലാ വൈകുന്നേരങ്ങളിലും ഒരു വലിയ കാലം സൂപ് ഉണ്ടാക്കുമായിരുന്നു എന്നിട്ട് ഞങ്ങള്‍ എല്ലാവരും അത് പങ്കിടുമായിരുന്നു എല്ലാ രാത്രികളിലും ഞങ്ങള്‍ നന്നായി അധ്വാനിച്ചു ഞങ്ങളുടെ പല ആശയങ്ങളും ഭ്രാന്തന്‍ ആശയങ്ങള്‍ ആയിരുന്നു പക്ഷെ ചിലതെല്ലാം വളരെ ബൌധികമയതും ആയിരുന്നു ഞങ്ങള്‍ അതിലൂടെ മുന്നേറി ഞാന്‍ അമേരിക്കയിലേക്ക്‌ നീങ്ങാനുള്ള തീരുമാനം എടുത്തു ഒരു യാത്ര കൊണ്ട് തന്നെ . വീണ്ടും എന്‍റെ അനുഭവങ്ങള്‍ മൂന്നു മാസങ്ങള്‍ക്ക് ശേഷം ഞാന്‍ സ്ഥലം മാറി സാഹസിക തകള്‍ വീണ്ടും തുടര്‍ന്നു കഥ അവസാനിപ്പിക്കുന്നതിന് മുന്പായി ഞാന്‍ എന്‍റെ അമ്മുമ്മയെ പറ്റിയൊന്നു പറഞ്ഞോട്ടെ അമ്മുമ്മ ഒരു കാലഘട്ടത്തിലൂടെ വളര്‍ത്ത പെടുകയായിരുന്നു കന്ഫുഷനിസം ഒരു സാമുഹ്യ ശക്തി ആയി ആഞ്ഞടിക്കുന്ന കാലം അതില്‍ പ്രധാനി നാട്ടുകാരനായ സൈനിക ഉദ്യോഗസ്ഥന്‍ ആയിരുന്നു . യുഗങ്ങളോളം ജീവിതങ്ങള്‍ക്ക് ഒരു മാറ്റവും ഉണ്ടായിരുന്നില്ല അമ്മുമ്മ ജനിച്ചതിനു വളരെ പെട്ടെന്ന് തന്നെ അവരുടെ അച്ഛന്‍ മരിച്ചു അവരുടെ അമ്മ ഒറ്റയ്ക്കാണ് അമ്മുമ്മയെ വളര്‍ത്തിയത് പതിനേഴാം വയസില്‍ അവള്‍ ഒരു സൈനിക ഉദ്യോഗസ്ഥന്‍റെ രണ്ടാം ഭാര്യ ആയി അയാളുടെ അമ്മ ഒരുപാടു ഉപദ്രവിക്കുമായിരുന്നു ഭര്‍ത്താവിന്‍റെ യാതൊരു സഹകരണവും ഉണ്ടായിരുന്നില്ല അയാളെ കോടതി കയറ്റി അമ്മുമ്മ ഒരു വിപ്ലവം തന്നെ സൃഷ്ട്ടിച്ചു അവര്‍ തന്നെ അവരുടെ കേസ് വാദിച്ചു അവര്‍ ജയിച്ചപ്പോള്‍ അതൊരു വലിയ വിപ്ലവം തന്നെ ആയിരുന്നു ചിരി കൈയടി അത് ചെയ്യാന്‍ കഴിയില്ല എന്നുള്ളത് തെറ്റാണെന്ന് കാണിച്ചു തന്നു ഞാന്‍ സിഡ്നി യിലെ ഒരു ഹോട്ടല്‍ മുറിയില്‍ കുളിക്കുക ആയിരുന്നു അമ്മുമ്മ മരിച്ച ആ സമയത്ത് മേല്ബോനില്‍ നിന്നും അറുന്നൂറു മൈല്‍ അകലെ ആയിരുന്നു ഞാന്‍ ഷവര്‍ സ്ക്രീനിലൂടെ നോക്കുമ്പോള്‍ മറുവശത്ത് അമ്മുമ്മ നില്‍ക്കുന്നതായി തോന്നി എനിക്കറിയാം എന്നോട് യാത്ര ചോദിയ്ക്കാന്‍ വന്നതാണെന്ന് ചില നിമിഷങ്ങള്‍ക്ക് ശേഷം അമ്മ എന്നെ ഫോണില്‍ വിളിച്ചിരുന്നു കുറെ ദിവസങ്ങള്‍ക്കു ശേഷം ഫുട്സ്ക്രായ് യിലുള്ള ഒരു ബുദ്ധ ക്ഷേത്രത്തില്‍ ഞങ്ങള്‍ പോയി പിന്നെ ശവമഞ്ചതിനു ചുറ്റും ഞങ്ങള്‍ ഇരുന്നു ഞങ്ങള്‍ അവരുടെ കഥകള്‍ പറയുകയും ഞങ്ങള്‍ ഇപ്പോഴും കൂടെ ഉണ്ടാകും എന്ന് ഉറപ്പു കൊടുക്കുകയും ചെയ്തു ആ രാത്രി ഒരു സന്യാസി വന്നു എന്നിട്ട് എല്ലാവരോടുമായി പറഞ്ഞു , എനിക്ക് ഈ ശവമഞ്ചമടക്കണം എന്ന് പറഞ്ഞു എന്‍റെ അമ്മ ഞങ്ങളോട് പറഞ്ഞു , എന്‍റെ കൈ ഒന്ന് തലോടാന്‍ അമ്മ ആ സന്യാസിയോട് ചോദിച്ചു എന്തുകൊണ്ടാണ് അവരുടെ കൈകള്‍ വളരെ ചൂടാ യിരിക്കുന്നത് എന്ന് മറ്റു ഭാഗങ്ങള്‍ വളരെ തണുത്തും എന്തെന്നാല്‍ രാവിലെ മുതല്‍ സ്വന്തം കൈ പിടിയില്‍ ഒതുക്കി വെച്ചിരിക്കുക ആയിരുന്നു നിങ്ങള്‍ അവരെ പോകാന്‍ അനുവദിച്ചിരുന്നില്ല നമ്മളുടെ കുടുംബത്തിലെ ഒരു ബലം ഉണ്ടെങ്കില്‍ അത് സ്ത്രീകളിലൂടെ കടന്നു പോകുന്നു ഞങ്ങള്‍ ആരാണെന്നും ഞ ങ്ങളുടെ ജീവിതത്തിനു എങ്ങനെ രൂപം നല്കണം എന്നും നമ്മള്‍ക്കിപ്പോള്‍ കാണാന്‍ കഴിയും ഞങ്ങളുടെ ജീവിതത്തിലേക്ക് കടന്നു വരേണ്ട ആ മനുഷ്യര്‍ നമ്മളെ എതിര്‍ക്കുമായിരുന്നു തോല്‍വി വളരെ എളുപ്പം വരുമായിരുന്നു എന്റെതായ കുട്ടികളെ ആഗ്രഹിക്കുന്നു കൂടാതെ ആ ബോട്ടിനെ കുറിച്ച് അല്ഫുതപ്പെടുന്നു . ആരാണ് അവരുടെതായ ഒന്നിനെ കുറിച്ച് ചിന്ദിക്കാത്തത് അതെ , ഞാന്‍ വിശേഷധികാരത്തെ ഭയപ്പെടുന്നു എളുപ്പമുള്ളതു വിനോദങ്ങള്‍ അവരുടെ ജീവിതത്തില്‍ എനിക്ക് തല കുനിക്കേണ്ടി വരുമോ ? ഓരോ തിരമാലകളിലും ധൈര്യ പൂര്‍വ്വം പിടിച്ചു നിന്നു ആ എഞ്ചിന്റെ സ്ഥിരമായ , ഉലയ്ക്കാത്ത ശബ്ദം വിശാലമായ ചക്രവാളവും ഉറപ്പു പറയാന്‍ കഴിയു മായിരുന്നില്ല എനിക്കറിയില്ല പക്ഷെ ഞാന്‍ കൊടുത്തിരുന്നു എങ്കില്‍ ഇപ്പോഴും അവരെ സുരക്ഷിതരായി കാണുമായിരുന്നു എനിക്ക് കഴിയുമായിരുന്നു ( കൈയ്യടി ) ട്രെവോര്‍ നെല്‍സണ്‍ : കൂടാതെ താനിന്റെ അമ്മയും ഇന്ന് ഇവിടെ ഉണ്ട് നാലാമത്തെയോ അഞ്ചാമത്തെയോ വരിയില്‍ ( കൈയ്യടി )

# fa/JZOQJ0lTTpgy.xml.gz
# ml/JZOQJ0lTTpgy.xml.gz


(src)="1"> تصاویری مانند این از اردوگاه آشوییتز ، در طول قرن بیستم ، در ضمیر ما حک شده و درک نوینی از اینکه ما که هستیم ، از کجا آمده‌ایم و در چه زمانه‌ای زندگی می‌کنیم ، به ما داده است . در طول قرن بیستم شاهد قساوت‌های استالین ، هیتلر ، مائو ، پول‌پات ، رواندا و نسل‌کشی‌های دیگر بوده‌ایم ، و با این که تنها هفت سال از آغاز قرن بیست و یکم می‌گذرد ، شاهد نسل‌کُشی در دارفُر و جنایاتِ هر روزه در عراق هستیم . تمام این‌ها منجر به درکی همگانی از شرایطمان شده است : این که مدرنیته با خود خشونتی وحشتناک به همراه آورده و شاید مردمان اولیه در شرایطی صلح‌آمیز زندگی می‌کردند که ما با دور شدن از آن به خطر جدی افتاده‌ایم . این‌جا نمونه‌ای داریم از یک مقاله در " بوستون گلوب " از عید شکرگزاری چند سال قبل . نویسنده این چنین نوشته بود : " زندگی سرخ‌پوستان سخت بود ، اما مشکل بیکاری وجود نداشت ، هارمونی اجتماعی قوی بود ، سومصرف مواد مخدر مفهومی ناشناخته بود ، جرم و جنایت تقریبا وجود نداشت و اگر هم جنگی بود ، مابین قبایل اتفاق می‌افتاد که بیشتر حالتی آیینی داشت و به ندرت منجر به رفتار غیر منطقی و سلاخی‌های تمام عیار می‌شد " . همه‌ی شما با این شیرین‌زبانی‌ها آشنا هستید . اینها‌ را ما به بچه‌هایمان درس می‌دهیم . در تلویزیون می‌شنویم و در کتاب‌های داستان می‌خوانیم . خوب ! عنوانی که در ابتدا برای این جلسه انتخاب کرده بودم این بود : " هر چه که می‌دانید ، اشتباه است . " و من قصد دارم شواهدی ارائه دهم که بگویم این بخش از درک عمومی ما اشتباه است ، و در حقیقت نیاکانِ ما بسیار خشن‌تر از ما بوده‌اند و خشونت برای مدت زمانی طولانی در حال کاهش بوده است و امروز احتمالاً ما در صلح‌آمیزترین دورانی زندگی می‌کنیم که گونه‌ی ما تا به حال تجربه کرده است . حالا ، در دهه‌ای که ماجرای عراق و دارفور در جریان است ، همچون عبارتی ممکن است چیزی بین توهم و وقاحت به نظر برسد . اما قصد دارم تلاش کنم شما را متقاعد کنم که تصویر درست همین است . افولِ خشونت پدیده‌ای برخالی ( فرکتالی ) است . می‌توانید آن را در طول هزاره‌ها ، در طول قرن‌ها ، دهه‌ها و سال‌ها مشاهده کنید ، اگرچه به نظر می‌رسد که نقاط تیزی هم در آغاز عصر خرد در قرن شانزدهم وجود داشته است . می‌توان آن را در سراسر دنیا دید، ‌ اما نه به صورت یکدست . این مسئله به خصوص در غرب آشکار است ، با شروع از انگلستان و هلند در حول و حوش عصر روشنگری . بگذارید شما را به گشت‌و‌گذاری از چند تا از توان‌های ۱۰ ببرم -- از مقیاس هزاره به مقیاس سال -- تا بتوانم در این باره متقاعدتان کنم . تا ده هزار سال قبل تمام انسان‌ها به صورت شکارچی- گردآور زندگی می‌کردند و محل زندگی ثابت یا حکومت نداشتند . این همان وضعیتی است که همگان فکر می‌کنند هارمونیِ کهن برقرار بوده . اما باستان‌شناس
(trg)="1"> ആസ്ച്യൂട്ടിലെ ക്യമ്പില്‍ നടന്ന ഈ ദൃശ്യങ്ങളെ 20- ആം നൂറ്റാലെ നാമെല്ലവരും പരിചിതരാണു . നമ്മുടെ മനസാക്ഷിയെ മരവിപ്പിക്കുന്നവ , ഇവ നമ്മള് ആരാണെന്നും , എവിടെനിന്നും വന്നുവെന്നും , ഇന്നത്തെ നമ്മുടെ ജീവനെയും പറ്റി പുതിയ ബോധം നല്കി .
(trg)="2"> 20 അം നൂറ്റാന്ദില്‍ നാം ഹിറ്റ്ലര്‍ സ്റ്റാലിന്‍ മാവോ പോള്‍ പോട്ട് , റ്വാണ്ട തുടങ്ങിയ അനേകം മനുഷ്യക്കുരുതികല്‍ , പോരാഞ്ഞതിനു 21അം നൂറ്റാണ്ടിന്റെo ആദ്യത്തെ 7 വര്ഷങ്ങളിലതന്നെ ഇറാക്കിലെയും ഡാര്ഫൂറിലെയും യുദ്ധ കുരുതികളും ഇതുനമ്മുടെ ബോദധാരയില്‍ ഒരു പുതിയ അവബോവധമുണ്ടാക്കി : ആധുനികത ഹിംസയുടെ കാലമാണു എന്നും ഇതിനുവിപരീതമായി ആദിമവാസികള്‍ ഇണങ്ങിക്കഴിഞ്ഞിരുന്നുവെന്നും , നാം നമ്മുടെ നാശം വിതചുകൊണ്റ്റി രിക്കുന്നുവെന്നും വിചാരിക്കുന്നു . ഉദാഹരണമായി ബോസ്റ്റ്ണ്‍ ഗ്ലോബലിലെ ഈ താനക്സ ഗിവിംങ്ങ് ഡെയിലെ എഡിറ്റോറിയലില് ഇങ്ങനെ എഴുതി . ഇന്ദ്യക്കാരുടെ ജീവിതം ബുദ്ധിമുട്ടുള്ളതായിരുന്നു . പക്ഷെ അവിടെ തൊഴിലില്ലായ്മയില്ലായിരുന്നു , പക്ഷെ സമൂഹബോധം ശ്ക്തമായിരുന്നു , കറുപ്പിന്റെ ഉപയോഗമൊ കുറ്റക്രുത്യങ്ങളോ ഇല്ലായിരുന്നു . ജനതകല്തമ്മിലുള്ള യുദ്ധം വെറും ആചാരം മാത്രവും അന്ധമായ മനുഷ്യ്ക്കുരുതിയില്ലായിരുന്നു " . നാമെല്ലാവരും പരിചിതമായ മധുരമൊഴി നാം നമ്മുടെ കുട്ടിക്ളെ പഠിപ്പിക്കുകയും ടിവിയില്‍ കേല്ക്കുകയും കഥകളില്‍ വായിക്കുകയും ചെയ്തവ . റ്റെഡിലെ ഈ പരിപാടിയുടെ ആദ്യത്തെ പേരു " നമുക്കറിയാവുന്നതെല്ലാം തെറ്റു " എന്നായിരുന്നു , ഞാന്‍ നിങ്ങലക്കൊപ്പം ഇന്നു പറയുന്നതു ഇതിനൊരു തിരുത്തല്‍ തെളിവുകളാണു : നമ്മുടെ പൂരവീകര്‍ നമ്മളെക്കാളൂം ഹിംസകരായിരുന്നു , ഹിംസ കാലഘട്ടങ്ങളിലൂടെകുറഞ്ഞിരിക്കുന്നു , ഒരുപക്ഷെ നാമിന്നു മനുഷ്യകുലത്തിന്റെക എറ്റവും ശാന്തമായ കാലഘട്ടത്തിലൂടെ ജീവിക്കുന്നു . ഡാഫൂറിലും ഇറാക്കിലും ഈ ദശാബ്ദിയില്‍ ഇതൊരു വികലവും വൈകൃതവുമായിതൊന്നാം എന്നാല്‍ ഞാന്‍ ഒരു വ്യക്തമായ ചിത്രം വരക്കാന്‍ ശ്രമിക്കട്ടെ . ഹിംസ കുറഞ്ഞു എന്നതിനു ഒരു ഫ്രാക്റ്റയല്‍ അവസ്ഥയായികാണാം . നൂറ്റാണ്ടുകളിലൂടെയും ദശാബ്ദങ്ങളിലൂടെയും വരഷാവര്ഷങ്ങള് ക്കുശേഷവും ഇതു കാണാം ഒരുപക്ഷെ 16 ആം നൂറ്റാ ടിന്റെല ആദ്യം തുടങ്ങി . ഇതുനമുക്കു ലോക ന്റെഹ ഒരേപോലെയല്ലെന്കിെലും എല്ലാകോനയിലും കാണാനാവും പ്രത്യേകിചും ഇംഗ്ലണ്ഡിലും ഹോളണ്ടിലും എന്ലൈsറ്റന്മെന്റ്റിeനോടൊപ്പം തുടങ്ങുകയുണ്ടായി . ഞാന്‍ എന്റെc വാദം കുറച്കൂടി വലിയതോതില്‍ വിവരിക്കുവാന്‍ ശ്രമിക്കട്ടെ . ഇതു മനസിലാക്കുവാന്‍ നമുക്കു ഒരു മില്ലേനിയം അളവില്‍ കാര്യങ്ങളെ കാണാം . എകദേശം 1000 വര്ഷങ്ങല്ക്കു മുന്പ മനുഷ്യര്‍ പെറുക്കിത്തിന്നും വേട്ടയാടിയും ജീവിച്ചിരുന്നു ഇവര്‍ ഒരിടത്തും സ്ഥിരമായി താമസിച്ചില്ല ഭരണസംവിധാനമില്ലയിരുന്നു . നമ്മല്‍ പലരും ഇതിനെ പ്രകൃതിയുമായി ഇണങ്ങിക്കഴിഞ്ഞിരുന്ന ഒരു കാലമായി വിചാരിച്ചുവരുന്നു . പക്ഷെ ലോറന്സ് കീലി എന്ന പുരാവസ്തുഗവേഷകന്‍ , നമ്മുടെ ഇന്നത്തെ കാല്ഘട്ടത്തിലെ അദിമാനവരുടെ അപകട സാധ്യതകളെ നോക്കി വേറെ ഒരു തീരുമ്മനത്തിലെത്തുന്നു - നമുക്കുമുന്പിധല്‍ ലഭ്യമായ എറ്റവും നല്ല തെളിവും ഇതുതന്നെയാണു ഇക്കാണുന്ന ഗ്രാഫില്‍ കീലി പെറുക്കിത്തിന്നും വേട്ടയാടിയും ജീവിച്ചിരുന്ന സമൂഹങ്ങളിലെ ആണങ്ങളുടെ യുദ്ധത്തിലെ മരണ സാധ്യതയാണു . ചുവന്ന ബാര്‍ കാണിക്കുന്നതു , ന്യൂ ഗിനിയയിലെ ഹൈലാന്ഡിെലും അമസോണിലുമുള്ള സ്വാഭവികമായ മരണ സാധ്യതക്കു പകരം മറ്റൊരു ആണിന്റെ കയ്യിലാണെന്നാണു . എകദേശം 60 % അണുങ്ങള്ക്കിതാണു സംഭവിക്കുക . ഗെബൂസി ജാതിയിലെ ആളുകല്‍ 15 % ആണു . ഇടതുവശത്തുകാണുന്ന ചെറിയ നീല ബാര്‍ യു എസ്സിലും യൂറോപ്പിലും നടന്ന മരണവും ( ഇതില്‍ രന്ടുെ ലോക മഹായുദ്ധത്തിലെ മരണവും ഉല്ക്കെടുന്നു . ) അദിമവാസികളുടെ ഇടയില്‍ നിലനിന്നിരുന്ന പരസ്പരയുദ്ധം 20ആം നൂറ്റാണ്ടിലുമുണ്ടായുരുന്നുവെക്ന്കില് 100 കോടിക്കുപകരം 2 ബില്ലയ്ണ് മരണമുന്ദാവുമായിരുന്നു . മില്ലേനിയം അളവില്‍ നമുക്കു ബൈബിളില്‍ കാണുന്ന പോലുള്ള് ജീവിതങ്ങളെ അദിമസംസ്ക്കാരങ്ങളില്‍ കാണാം . ഇക്കാല്ഘട്ടത്തിലെ മൂല്യങ്ങളുടെ സംഗ്രഹമായി കാണുന്ന ഈ പുസ്തകത്തില് , യുദ്ധത്തെകുരിച്ചു വായിക്കാം സംഖ്യ 31 പറയുന്നു : ദൈവം മോശയോടുപറഞ്ഞതുപോലെ അവര് മിദാനിറ്റുകള്ക്കെ്തിരെ പൊരുതി എല്ലാആണുങ്ങളെയും കൊന്നു . എന്നിട്ടു മോശ അവരോടു ചോദിച്ചു

(src)="2"> " لاورنس کیلی " ، با مشاهده‌ی نرخ مرگ‌ومیر میان شکارچی- گردآورهای عصر حاضر که بهترن منبع ما از شواهدی درخصوص این نوع شیوه‌ی زندگانی است ، به نتیجه‌‌ی کاملاً متفاوتی رسیده است . در این نمودار او درصد مرگ‌و‌میر مردان به دلیل درگیری در تعدادی از جوامع کوچ‌نشین یا شکارچی و گردآور را کنار هم قرار داده است . میله‌های قرمز نمایانگر احتمال کشته شدن یک مرد به دست مردی دیگر است ، در مقابل احتمال مرگ به دلایل طبیعی ؛ متعلق به شماری از جوامع کوچ‌نشین در زمین‌های کوهستانی گینه‌ی نو و جنگل‌های بارانی آمازون . درصدها کشته شدن مردان به دست یکدیگر در بازه‌ای از حول و حوش ۶۰ درصد تا فقط ۱۵ درصد ( در مورد " گبوسی" ها ) متغیر است . . میله‌ی کوچک آبی رنگ در گوشه‌ی سمت چپ ، آمار مرگ‌ومیر در ایالات متحده و اروپا را در قرن بیستم نشان می‌دهد و در برگیرنده‌ی تمام مرگ‌ومیرهای دو جنگ جهانی هم می‌شود . اگر نرخ مرگ‌ومیر درگیری‌های قبیله‌ای تا قرن بیستم ، ادامه می‌یافت ، به جای صدمیلیون مرگ ، دو میلیارد مرگ می‌داشتیم . در ابعاد هزاره می‌توانیم به شیوه‌ی زندگی تمدن‌های اولیه نگاه کنیم ، مانند آن‌هایی که در کتاب مقدس شرح داده‌ شده‌اند . و در این منبعِ به اصطلاح ارزش‌های اخلاقی ، می‌توانیم توصیفی از آن‌چه که در این جنگ‌ها انتظار می‌رفته بخوانیم ، برای مثال در قطعه‌ی۳۱ می‌گوید : " و آن‌ها جنگیدند بر علیه مَدیَن‌ها ، همان‌طور که پروردگار به موسی امر کرده بود و تمام مرد‌ها را از دم تیغ گذراندند . و موسی به آن‌ها گفت : " آیا تمام زنان را زنده گذاشتید ؟ پس حالا تمام مردان را بکشید ، از جمله پسر بچه‌ها را . و تمام زن‌هایی را که با مردی همبستر بوده اند ، اما دختران کوچکی را که هنوز همبستر مرد نشده‌اند ، برای خود زنده نگاه دارید . " به عبارت دیگر ، مردها را بکشید ، بچه‌ها را بکشید و اگر باکره‌ای دیدید ، می‌توانید او را زنده نگه دارید تا به او تجاوز کنید . حداقل چهار پنج قطعه مانند این را می‌توانید در کتاب مقدس بیابید . همچنین بر اساس کتاب مقدس می‌توان دید که اعدام مجازاتی پذیرفته‌شده برای جرائمی مانند همجنس‌گرایی ، زنا ، توهین به مقدسات ، بت‌پرستی ، درشتی با والدین -- ( صدای خنده ) -- و جمع‌آوری چوب در یکشنبه ، بوده است . بگذارید لنز را یک درجه زوم کنیم و در ابعاد قرن به ماجرا نگاه کنیم . اگرچه آمار جنگ‌ها از قرون وسطی تا زمان جدید را نداریم ، ولی از تاریخ متداول به قدر کافی می‌دانیم -- شواهدی از کاهش اشکال مختلف خشونت پذیرفته‌شده‌ در جوامع همیشه درست جلوی چشم ما بوده‌‌اند . برای مثال تاریخ جوامع نشان می‌دهد که مثله کردن و شکنجه ، شکل عادی مجازات جنایت‌کاران بوده است . تخلفاتی که امروزه مجازاتش یک جریمه‌ی نقدی است در آن روزگاران باعث می‌شد که زبان یا گوش‌هایتان را بِبُرند ، کورتان کنند ، دستتان را قطع کنند و چیزهایی از این دست . روش‌های سادیستی ( دیگرآزارانه ) متنوعی برای مجازات‌های مرگ وجود داشت : سوزاندن روی تیر چوبی ، خالی کردن دل و روده ، شکستن بدن روی چرخ ، کشاندن بدن از دو سو توسط اسب و چیزهایی از این دست . مجازاتِ بسیاری از تخلفات غیرخشونت‌آمیز اعدام بود : مانند انتقاد از شاه و دزدیدن یک قرص نان . برده‌داری هم که قطعاً روش بهینه‌ی ذخیره‌ی نیروی کار بود و بی‌رحمی شکل مردم‌پسندی از سرگرمی . شاید بهترین مثال ، سوزاندن گربه‌ها باشد ، روش این بود که یک گربه را که از قلابی آویخته بود ، روی صحنه پایین می‌آوردند و داخل آتش می‌کردند و تماشاچی‌ها هنگامی که گربه از درد فریاد می‌کشید ، از لذت می‌خندیدند ، تا گربه بسوزد و بمیرد . وضعیت قتل‌های نفس چطور است ؟ در این زمینه آمار خوبی وجود دارد ، چون بسیاری از شهربانی‌ها آمار دلیل مرگ را نگه‌داری کرده‌اند . مانوئل آیزنر ، جرم شناس ، تمام مدارک تاریخی موجود از نرخ قتل در اروپا را از هر دهکده و شهر و روستا و کشوری که توانسته گرد‌آوری کرده و داده‌های ملی را از زمانی که کشورها شروع به نگه‌داری آمار کردند ، به آن الحاق کرده است . او آمار را به صورت لگاریتمی به نمودار کشیده است به‌طوری که از صد مرگ در هر صدهزار نفر در سال شروع می‌شود : میزان حدودی قتل در قرون وسطی . سپس نمودار به میزان کمتر از یک قتل در هر صد هزار نفر در سال برای هشت یا هفت کشور اروپایی کاهش یافته است . سپس یک نقطه‌ی افزایش کوچک در سال‌های دهه‌ی ۱۹۶۰ . کسانی که می‌گفتند " راک . اند . رول " منجر به از بین رفتن ارزش‌های اخلاقی می‌شود ، در واقع کمی حق داشته‌اند . به هر حال کاهشی حداقل به اندازه‌ی بزرگی دو درجه در مقیاس لگاریتمی از زمان قرون وسطی تا به حال وجود داشته و زانویی منحنی در اوائل قرن شانزدهم است .
(trg)="3"> " നിങ്ങള്‍ സ്ത്രീകളെ രക്ഷിച്ചില്ലെ ? ഇനി എല്ലാ ചെറിയ ആണ്കു ട്ടികളെയും പുരുഷനോടൊപ്പം കിടന്നിട്ടുള്ള സ്ത്രീകളേയും വധിക്കുക , പുരുഷനോടൊപ്പം കിടന്നിട്ടില്ലാത്ത സ്ത്രീകളേയും കുട്ടികളേയും നിങ്ങള എടുത്തുകൊള്ളുക . " അതായതു പുര്ഷനെയും കുട്ടികളേയും കൊല്ലുക കന്യകയായ സ്ത്രീയെ നിങ്ങള്‍ ബലാല്സ്ംഗം ചെയ്യുക . ഇതേപോലുള്ള എകദേശം 5 6 വാക്യങ്ങളെന്കിനലും കാണാം . അതേപോലെ വധശിക്ഷ സ്വവര്ഗലരതിക്കും , വിവാഹത്തിനുവെളിയിലുള്ള രതിക്കും , ദൈവദൂഷണത്തിനും , വിഗ്രഹാരധനക്കും , മുതിര്ന്നവര്ക്കെതിരെ തറുതല പറയുന്നതിനുമെല്ലാമെതിരെയുള്ള ശിഷയാണു ..... ചിരി ...... പോരാഞ്ഞു സാബത്തില്‍ വടിയെടുക്കുന്നതിനും . ഈദൃശ്യം നമുക്കുകുറച്ചുകൂടി അടുത്തുകാണാം ഒരു ശതാബ്ദിക്കാലയളവില്‍ ... നമുക്കു മധ്യകാലഘട്ടം മുതല്‍ ആധുനിക സമയം വരെയുള്ള ഓരോ ശതാബ്ദിയിലെയും സ്റ്റാറ്റിസ്റ്റിക്കല്‍ ഡാറ്റ നമുക്കു ലഭ്യമല്ല എന്നാലും നമുക്കുപരിചിതമായ ചരിത്രത്തില്നിന്നും നമുക്കറിയാം - തെളിവുകള്‍ നമ്മോടൊപ്പമുന്ദു എപ്രകാരമാണു ഹിംസ നാം സാധൂകരിക്കുന്നതുഎന്നു . ഉദാഹരണത്തിനു , നമ്മുടെ സാമൂഹ്യചരിത്രത്തില്‍ അംഗഭംഗംവരുത്തലും പീഡനവും പ്രചലിതമായ ശിക്ഷാ പരിപാടിയായിരുന്നു . ഇന്നു വെറും പിഴയില് ഒതുങ്ങിനില്ക്കുന്ന പല ശിക്ഷ്ക്കും നാം അന്നു കൈകളോ , ചെവികളോ , കണ്ണുകളോ , നാക്കോ ഇല്ലാത്തവരാക്കിതീര്ത്തു . വൈകൃതം നിറഞ്ഞ പലതരത്തിലുള്ള വധശിക്ഷകളും നിലനിന്നിരുന്നു : പന്തംകൊളുത്തി കത്തിക്കുക , വയറുകീറുക , ചക്രത്തില്‍ കറക്കുക , കാലുകള്‍ ‌വേറേ ‌വേറേ കുതിരകളെക്കൊണ്ടു വലിച്ചുകീറിക്കുക അങ്ങിനെ പലതും . ‌വധശിക്ഷ പലകാരണങ്ങള്ക്കാ യി നടപ്പിലാക്കിയിരുന്നു : രാജാവിനെ കുറ്റംപറഞ്ഞതിനും , റൊട്ടി കട്ടതിനും , അടിമപ്പണി ജോലിച്ചിലവുകുറക്കുന്നതിനു നല്ലവഴിയായും , ക്രൂരത വിനോദമായും അംഗീകരക്കപ്പെട്ടു . ഉദാഹരണമായി , പൂച്ചയെ കയറില്‍ കെട്ടി തീകുണ്ഡത്തിലേക്കിറക്കുമ്പോള്‍ കേള്ക്കു ന്ന ഒച്ചകേട്ടു ആറ്ത്തുചിരിക്കുകയും അതിനെ കൊല്ലുകയും ചെയ്തിരുന്നു . ഒരാള്‍ മറ്റൊരാളെക്കൊല്ലുന്ന സംഭവങ്ങളോ ? ഇതിന്റെ വിവരക്കണക്കുകള്‍ നമുക്കു ലഭ്യമാണു , കാരണം നഗരസഭകള്‍ മരണ വിവരം സൂക്ഷിച്ചിരുന്നു . മാനുവല്‍ ഐസ്നര്‍ എന്ന കുറ്റ- ശിക്ഷാവിദഗതന് യൂറോപ്പിലെ ഒരോ ഗ്രാമത്തിലെയും , അംശത്തിലെയും , നഗരത്തിലെയും കൊലപാതക വിവരവും ശേഖരിക്കുകയും രാജ്യങ്ങള്‍ രൂപപ്പെട്ടതിനുശേഷം ലഭ്യമായ കണക്കുകളും പഠിച്ചു . അദ്ദേഹം 1ലക്ഷം ആളുകള്ക്കു 100 പേറ് എന്നകണക്കില്‍ മധ്യകാലഘട്ടത്തിലെ കൊലപാതകത്തെ ലോഗരിതമാറ്റിക്ക് അളവില്‍ അടയാളപ്പെടുത്തി . അപ്പോള്‍ യൂറോപ്പിലെ 7 ഒ 8 ഒ രാജ്യങ്ങളില്‍ കൊലപാതക നിരക്കു ഒന്നിനു 100, 000 എന്നനിലയിലേക്കു കാണപ്പെടുന്നു .
(trg)="4"> 1960ല്‍ നാം അല്പം ഉയര്ച്ച് വീണ്ടും കാണുന്നു . റോക്ക് & amp ; റോള്‍ മൂല്യച്യുതി വരുത്തുമെന്നു പറഞ്ഞതില്‍ അല്പ്ം സത്യമുണ്ടു പക്ഷെ മധ്യകാലഘട്ടം മുതല്‍ ഇന്നുവരെ നോക്കിയാല്‍ 16 നൂറ്റാന്ദില്‍ ഒരു പ്രത്യേക വ്യതിയാനം വന്നുവെന്നു പക്ഷെ നമുക്കു മനുഷ്യക്കുരുതിയുടെനിരക്കില്‍ കാര്യമായ വ്യത്യാസം രണ്ടുരീതിയില്‍ കാണാനാവും നമുക്കിനി കാര്യങ്ങള് ദശാബ്ദിയുടെ അളവില് കാണാം .

(src)="3"> حال بگذارید به سطح دهه برویم . بنا به آمار سازمان‌های غیردولتی که چنین آمارهایی را از سال ۱۹۴۵ نگه می‌دارند ، در اروپا و آمریکا کاهش شدیدی در آمار جنگ بین کشورها ، درگیری‌های مرگبار قومی یا قتل‌عام ، کشتارهای نظامی و حتا کودتاهای نظامی در جنوب آمریکا ، دیده می‌شود . در سطح جهانی هم کاهش شدیدی در مرگ‌‌ومیر در جنگ بین کشورها دیده می‌شود . میله‌های زرد این‌جا نشان‌دهنده‌ی تعداد مرگ‌ها در هر جنگ در هر سال از سال ۱۹۵۰ تا کنون هستند . و همان‌طور که می‌بینید ، نرخ مرگ از ۶۵ هزار مرگ در هر درگیری در سال در طول دهه‌ی ۱۹۵۰ به کمتر از دو هزار مرگ در هر درگیری در سال در این دهه رسیده است . حتا اگر ابعاد بررسی را به سال بیاوریم ، می‌توان کاهش خشونت را دید . از انتهای جنگ سرد ، جنگ‌های داخلی کمتر و نسل‌کُشی‌های کمتری رخ داده است
(src)="4"> -- قطعا یک کاهش ۹۰ درصدی در خشونت بعد از جنگ جهانی دوم داشته‌ایم -- و حتا آن افزایش در دهه‌ی ۱۹۶۰ پس از آن معکوس شده است . این‌ها بر اساس آمارهای " اف . بی . ای " است . می‌توانید ببینید که نرخ خشونت در سال‌های دهه‌های ۵۰ و ۶۰ نسبتا پایین بوده است ، در طول چند دهه‌ی بعدی افزایش داشته است و بعد در آغاز دهه‌ی ۹۰ دوباره با یک کاهش شدید به همان سطح دهه‌ی ۶۰ رسیده است . پرزیدنت کلینتون اگر این‌جا هستید از شما تشکر می‌کنم .
(trg)="5"> 1945 മുതല്‍ യൂറോപ്പിലും രണ്ടു അമേരിക്കകളിലും യുദ്ധത്തിലും , ലഹളകളിലും , സൈനീക അട്ടിമറിയിലും മറ്റും നടന്ന മരിച്ചവരുടെ സംഖ്യ ഒരു സംഘടന സൂക്ഷിച്ചിരുന്നു . ലോകത്തെല്ലായിടത്തും രാജ്യങ്ങള്‍‌ക്കിടയിലെ യുദ്ധതില്‍ മരിച്ചവരുടെ എണ്ണം കുറഞ്ഞു . മഞ്ഞനിറതിലുള്ള ബാറ്‌കാണിക്കുന്നതു 1950നു ശേഷം ഇന്നുവരെ മരിച്ചവരുടെ എണ്ണമാണു ഇതില്‍ നമുക്കുകാണാം യുദ്ധങ്ങളില്‍ 1950ല്‍ ഒരാള്‍‌ 65000നു എന്ന അവസ്ഥയില്‍ നിന്നും ഇന്നത്തെ ദശാബ്ദിയില് ഒന്നിനു 2000ല്‍ ആയി എത്തിനില്ക്കുന്നു . നമ്മള്‍ വര്ഷങ്ങളുടെ അളവില്‍ നോക്കിയാല്‍ കൂടി ഹിംസകുറഞ്ഞു എന്നുകാണാം . ശീതയുദ്ധത്തിനു ശേഷം ആഭ്യന്തരയുദ്ധങ്ങളും , മനുഷ്യക്കുരുതിയും കുറഞ്ഞു - 60കളിലെ കുരുതിക്ള് എടുത്തല്‍ ക്കുടി - രണ്ടാം ലോകമഹായുദ്ധതിനു ശേഷം ഏകദേശം 90 % ഓളം ഇനിയുള്ളതു എഫ് ബി ഐ യുടെ യൂണിഫോം ക്രൈം സ്റ്റാറ്റിറ്റിക്സ് നല്കുന്നതാണ :