# ca/0BKhTkKtG8g7.xml.gz
# fa/0BKhTkKtG8g7.xml.gz


(src)="1"> Benvinguts a la classe de ´Lean Launchpad ' .
(src)="2"> Si estàs interessat en la forma de seguir aquestes classes , aquesta lliçó 0 t' ho descriurà .
(src)="3"> Però si vols començar fes clic a la lliçó 1 .
(trg)="1"> به " لین لانچپد " خوش آمدید اگر راه های مختلف دنبال کردن این درس را میخواهید بدانید این ویدیو صفر توضیح خواهد داد ، اگر نه می تونید روی ویدیو یک کلیک کنید . جالب اینه که 4 راه مختلف میشه این درس را دنبال کرد : یک راه خوب اینه که این ویدیوها را نگاه کنید و از فروم " یودسیتی " استفاده کنید و با افراد دیگر گفتگو کنید یک راه بهتر اینه که ، این درس مجانی هست و کتاب و جزوه ای لازم نداره ولی کتاب ها و جزوه هایی هستند ، و من احساس گناه میکنم اگر در مورد کتاب " business model generation " آقای آستروالدر که استانداری هست برای فهمیدن چارچوب طرح تجاری و کتاب " The Startup Owners Manual " که توسط من و همکارم " باب دورف " نوشته شده و استانداری هست برای مفهوم توسعه مشتری ولی باز هم تاکید میکنم که این کتابها لازم نیستند و این درس را بدون آن کتابها هم خوب خواهید فهمید ولی خوب ، آن کتابها جزئیات را بیشتر توضیح خواهند داد در 617 صفحه ، در واقع یک دایرالمعارف هستند برای استارتاپ ها خوب دیگه به اندازه کافی تبلیغ کردم و دیگه چیزی در مورد کتاب ها و جزوه ها نمیگم . یک راه تفریبا عالی برای نگاه کردن به این ویدیو ها اینه که یک تیم استارتاپی تشکیل بدید و واقعا در مورد این مفاهیم فکر کنید ، بجای اینکه تو اتاق خود پشت کامپوتر بشینید ، این ویدیو ها را در حین شروع استارتاپ خود نگاه کنید و در آخر ، عالیترین راه نگاه کردن این ویدیو ها همراه مربی ها و راهنما های با تجربه است که این کار را می توانید با ثبت نام کردن در کلاسهای

(src)="13"> Ara , realment la millor manera de veure aquestes lliçons és amb facilitadors , entrenadors i mentors , i la manera que teniu de fer això és rebent la classe físicament , amb un ´Startup Weekend Next ' .
(src)="14"> Si aneu a la web
(src)="15"> ' swnext . org ' , trobareu com inscriure- us a la vostra ciutat i poble , i participeu com a equip , amb grups d' altres equips físicament , setmana a setmana .
(trg)="2"> " استارتاپ ویکند نکست " داشته باشید . اگر به وبسایت swnext . org برید ، میتونید در شهر خود ثبت نام کنید و با تیم خود و به همراه تیم های دیگر به صورت حضوری شرکت کنید و یکی از دلایلی که پیشنهاد میکنیم که بجای فقط نگاه کردن این ویدیو ها ، از اتاق خود بیرون برید حالا چه خودتون تنها ، چه با گروه تون چه در استارتاپ ویکند ، اینکه که استارتاپ در مورد درس و سخنرانی نیست و کارآفرینی در مورد نمره کلاس نیست و این درس در مورد کاری هست که شما بعد از فهمیدن مفاهیم آن بیرون از اتاق خود انجام میدهید و صرفا نگاه کردن این ویدیو ها ارزشی ندارد . کارآفرینی تجربه ای هست . باید کار شروع بشه و بازخورد آن کار را سریع و شفاف بررسی کرد .

# ca/0Ri6knbcAylb.xml.gz
# fa/0Ri6knbcAylb.xml.gz


(src)="1"> Quan tens 21 minuts per parlar ,
(src)="2"> Dos milions d' anys semblen molt de temps .
(src)="3"> Però evolutivament , dos milions d' anys no són res .
(trg)="1"> وقتی بیست دقیقه وقت برای سخنرانی به شما بدهند ، دو میلیون سال برای شما خیلی طولانی به نظر می رسد . ولی از دیدگاه تکاملی دو میلیون سال چیزی نیست . با این حال در طی دو میلیون سال وزن مغز انسان تقریبا سه برابر شده است . از مغز هابیلیس که حدود نیم کیلو بوده است ، به این تکه گوشت یک و نیم کیلویی که بین گوشهای ما قرار دارد رسیده ایم . یک مغز بزرگ به چه درد می خورد که طبیعت اینقدر علاقمند بوده است که برای ما مغز بزرگتری تدارک ببیند . روشن شده است که وقتی مغز اندازه اش سه برابر می شود ، به این معنی نیست که فقط سه بار بزرگتر شده است بلکه ساختارهای جدیدی به آن اضافه می شود . و یکی از مهمترین دلایلی که مغز ما اینقدر بزرگ شده است این است که یک قسمت جدید به اسم لب پیشانی به آن اضافه شده است . به طور خاص ، قسمتی که به آن قشر پیش پیشانی می گوییم . و فایده قشر پیش پیشانی برای انسان ، که دردسر بزرگ کردن جمجه و مغز را در یک چشم به هم زدن از دید تکاملی توجیه می کرده است ، این است که ، مشخص شده که قشر پیش پیشانی خیلی کارها می کند ، ولی یکی از مهمترین این کارها این است که امکان شبیه سازی تجربه ها را به انسان می دهد . می دانید که خلبانها برای تمرین از شبیه سازهای پرواز استفاده می کنند ، تا اشتباهات را در هواپیمای واقعی انجام ندهند . انسان ها این سازگاری بی نظیر را پیدا کرده اند ، که می توانند قبل از اینکه در دنیای واقعی چیزها را امتحان کنند ، در ذهنشان آنها را تجربه کنند . این کاری است که هیچ یک از نیاکان ما نمی توانند انجام بدهند ، و هیچ حیوانی نمی تواند به این شکلی که ما می توانیم ، این کار را انجام بدهد . این یک سازگاری بی نظیر است . این قابلیت ، در کنار قابلیتهایی مثل انگشتهای قابل تقابل و قامت ایستاده و زبان ، باعث شدند که انسان از جنگل بیرون بیاید ، و به فروشگاهها برود !

(src)="18"> Ara ... ( Rialles ) , tots vostès ho han fet .
(src)="19"> Em refereixo a , vostès saben ,
(src)="20"> Ben & amp ; Jerry 's no té un gelat de fetge i ceba .
(trg)="2"> ( خنده ) همه شما این کار را کرده اید . منظور من این است که مثلا ... فروشگاههای بن و جری بستنی با طعم جگر و پیاز نمی فروشند ، نه به این خاطر که یک بار برای امتحان بستی با طعم جگر و پیاز درست کرده اند و چشیده اند و گفته اند : ‌اخ . بلکه به خاطر این است که بدون اینکه از صندلی تان بلند شوید ، می توانید این طعم را شبیه سازی کنید و بگویید : اخ . بدون اینکه بخواهید واقعا این بستی را بچشید . بیایید ببینیم این شبیه سازهای شما چطوری کار می کنند . بیایید قبل از اینکه بقیه سخنرانی را گوش بکنیم یک تست ساده روی دستگاه شبیه ساز شما ها انجام بدهیم و ببینیم آیا درست کار می کنند یا نه . در این اسلاید شما دو تا عاقبت را می بینید که من از شما می خواهم خوب به آنها نگاه کنید ، و می توانید در ذهن خودتان این دو را شبیه سازی کنید و ببینید که کدام را بیشتر می پسندید . سمت چپ برنده شدن در لاتاری و دریافت ۳۱۴ میلیون دلار است . و سمت راستی فلج شدن از کمر به پایین است . خوب یک لحظه فکر بکنید ، احتمالا فکر می کنید نیاز به فکر کردن ندارید . خیلی جالب است که در مورد این دو گروه افراد اطلاعات علمی وجود دارد . اطلاعات علمی در مورد میزان شادی اینها و این چیزی است که شما انتظار دارید . درست است ؟ ولی اینها اطلاعات واقعی نیستند . من اینها را از خودم ساخته ام . این یکی اطلاعات واقعی است . شما هنوز پنج دقیقه از شروع سخنرانی من نگذشته، ‌ بازنده شدید . واقعیت این است که یک سال پس از اینکه افراد فلج شده اند ، و یک سال پس از اینکه افراد برنده لاتاری شده اند ، تفاوت قابل ملاحظه ای بین میزان شادی آنها وجود ندارد . از اینکه اولین مسابقه من را باختید خیلی ناراحت نباشید . چون همه در این مسابقه ها بازنده می شوند . تحقیقاتی که در آزمایشگاه من انجام شده است ، و تحقیقاتی که اقتصاد دان ها و روانشناسها در سرتاسر کشور انجام داده اند ، نتایج کاملا غیر منتظره ای را برای ما روشن کرده است . به این پدیده انحراف ناشی از تاثیر می گوییم ، که باعث می شود شبیه ساز ما به اشتباه بیافتد . این پدیده باعث می شود شبیه ساز ما اشتباها نتایجی که چندان با هم متفاوت نیستند را برای ما خیلی متفاوت جلوه بدهد . در تحقیقات آزمایشگاهی و در تحقیقاتی میدانی ما می بینیم که برنده یا بازنده شدن در انتخابات یا به دست آوردن یا از دست دادن یک همسر ، به دست آوردن یا از دست دادن یک موقعیت شغلی بهتر ، قبول یا رد شدن در یک امتحان ، خیلی خیلی کمتر از آن مقداری که مردم تصور می کنند بر زندگی آنها تاثیر دارد . در حقیقیت اخیرا در یک مطالعه ای که واقعا من را زمین گیر کرد بررسی کرده اند که چطور فاجعه های مهم زندگی بر زندگی افراد تاثیر می گذارند . نشان داده اند که اگر بیش از سه ماه از این وقایع گذشته باشد ، به جز چند مورد خاص ، اینها تاثیری در زندگی شما نخواهند داشت . چرا ؟ چونکه ما می توانیم شادی را تولید کنیم . سر توماس براون در سال ۱۶۴۲ نوشته است که من شادترین انسان زنده هستم ، من در درون خودم چیزی دارم که می توانم فقر را به ثروت و بدبختی را به خوشبختی تبدیل کنم . من کمتر از آشیل آسیب پذیرم . بخت بد حتی یک نقطه ضعف در من نخواهد یافت . این مرد عجب دستگاهی در سرش داشته است . معلوم شده است که دستگاهی که او در سرش داشته را همه ما دقیقا به همان شکل داریم . انسان ها چیزی دارند که می توانیم به آن دستگاه ایمنی روانی بگوییم . دستگاهی از پردازشهای ذهنی که عمدتا غیر هوشیار هستند و به آنها کمک می کند دیدشان نسبت به دنیا را عوض کنند به شکلی که بتوانند احساس بهتری نسبت به دنیایی که در آن زندگی می کنند داشته باشند . مثل سر توماس شما ها هم این دستگاه را دارید ولی برخلاف سر توماس به نظر می رسد که شما از وجود این دستگاه بی خبر هستید . ما شادی را می سازیم ولی خیال می کنیم که شادی را باید به دست آورد . نیازی نیست که من برای شما از افرادی که می توانند شادی را برای خودشان بسازند مثال بزنم . به جای آن من شواهد تجربی را که نشان می دهد افراد شادی را تولید می کنند به شما نشان می دهم . نیازی نیست جای دوری برویم . برای اینکه این گفته خودم را اثبات کنم ، چون که بارها در سخنرانی هایم به این مساله اشاره می کنم ، هر از چندی یک نسخه از نیویورک تایمز را بر می دارم و به دنبال افرادی که شادی را تولید کرده اند می گردم . مثلا اینجا سه نفر هستند که توانسته اند این کار را بکنند . " من حالا خیلی وضعیت بهتری به لحاظ جسمی و مالی و روحی ، و از هر نظر دیگری دارم . " " من حتی برای یک لحظه هم پشیمان و متاسف نیستم . این تجربه ی خیلی عالی ای بود . " " من فکر کنم این به خیر و صلاح من بود " اینها کی هستند که اینطور خوشحال هستند ؟ اولی جیم رایت است . بعضی از شما ممکن است سنتان آنقدر باشد که به خاطر بیاورید که جیم رایت رییس خانه نمایندگان بود و با سرافکندگی به خاطر اینکه یک جمهوری خواه جوان پرده از معاملات مشکوکش در مورد یک کتاب برداشت از سمت خودش استعفا کرد . این آقا همه چیزش را از دست داد . او قدرتمند ترین دموکرات کشور بود و همه چیزش را از دست داد . ثروتش را از دست داد . قدرتش را از دست داد . حالا بعد از سالها در این مورد چه می گوید ؟

(src)="70"> " Estic molt millor físicament , financerament , mentalment i en gairebé qualsevol altre aspecte . "
(src)="71"> En quin altre aspecte podria estar millor ?
(src)="72"> Vegetalment ?
(trg)="3"> " من اینطوری وضعیت بهتری به لحاظ جسمی ، مالی ، روحی ، و از هر جهت دیگری دارم " چه جهت دیگری وجود دارد که از آن جهت هم این آقا وضع بهتری دارد ؟ به لحاظ گیاهی ؟ معدنی ؟ حیوانی ؟ همه چیز را گفته است . موریس بکام را شما ها نمی شناسید . موریس بکام روزی که از زندان آزاد شد گفته است ، در آن روز ۷۸ ساله بوده و ۳۷ سال از عمرش را در زندان ایالت لویزیانا به خاطر جرمی که مرتکب نشده بوده ، گذرانده بوده است . نهایاتا در سن ۷۸ سالگی با بدست آمدن شواهدی از DNA او تبرئه و آزاد می شود . بعد از این ماجرا در مورد این وقایع چه می گوید ؟

(src)="82"> " No me 'n penedeixo ni d' un instant .
(src)="83"> Va ser una experiència gloriosa "
(src)="84"> Gloriosa !
(trg)="4"> " من یک لحظه هم پشیمان و متاسف نیستم . برای من این تجربه ای بی نظیر بود " بی نظیر ؟ ! این آقا نمی گوید : " خوب می دانید توی زندان آدمهای خوبی هم بودند ما آنجا با هم ورزش می کردیم " می گوید : " بی نظیر بود " بی نظیر را ما معمولا برای یک تجربه معنوی به کار می بریم هری اس لانگرمن نفر سوم است . شما ممکن بود هری را بشناسید ولی خوب نمی شناسید . چون که سال ۱۹۴۹ هری یک مقاله در روزنامه خواند در مورد یک دکه همبرگر فروشی که متعلق به دو برادر به نام مک دونالد بود . هری با خودش گفت : " چه ایده خوبی " و برای ملاقات با اینها رفت . و برادران مک دونالد به او گفتند که

(src)="94"> " Et podem donar la franquícia per 3000 dòlars . "
(src)="95"> Harry va tornar a Nova York , va preguntar al seu germà que era un inversor si li podia prestar els 3000 dòlars , i les immortals paraules del germà van ser :
(src)="96"> " Què idiota , ningú menja hamburgueses . "
(trg)="5"> " ما حاضریم در ازای ۳۰۰۰ دلار تو را شریک کنیم . " هری به نیویورک رفت و با برادرش که در بانک سرمایه گزاری بود مشورت کرد و خواست که ۳۰۰۰ دلار وام بگیرد و برادرش گفت : " کدام احمقی همبرگر می خورد . " برادرش به او وام را نداد و شش ماه بعد همین فکر به ذهن ری کروک رسید . بعدها معلوم شد که مردم همبرگر می خورند . و ری کروک برای مدتی ثروتمند ترین مرد آمریکا بود . و این هم آخرین مثال - می دانید خیر هر دو دنیا در چیست - بعضی از شما این عکس از جوانی های پیت بست را می شناسید . که اولین درامری بود که با بیتلها کار می کرد . بعد بیتلها او را دنبال نخود سیاه فرستادند و در یک تور رینگو را به جای او گذاشتند . خوب ، سال ۱۹۹۴ پیت بست در یک مصاحبه گفته است که